سعید اسدی، مدیر مرکز تئاتر مولوی با انتشار نوشتاری از کناره‌گیری خود از مدیریت این مجموعه طی یک هفته گذشته پرده برداشت و در این خصوص توضیحاتی ارائه کرد.

پایگاه خبری تئاتر:  متن یادداشت این مدرس دانشگاه به شرح زیر است:

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

درازگویی است اگر در ابتدای این نوشتار، به تکرار بگویم که تالار مولوی چه تاریخِ پر قدر، و ارزش و مواهبی داشته و می‌تواند داشته باشد، که همگان خود آگاهند و بار‌ها پنهان و عیان از آن سخن گفته‌اند. تالار مولوی خاطرهٔ دل انگیزِ بسیار کسانی است که برصحنه‌اش اجرایی داشته و یا بر صندلی‌هایش اجرایی دیده‌اند. تالار مولویِ رنجورِ و درد مندِ امروز بخشی نازدودنی از تاریخ نوپای تئا‌تر ایران زمین است. اندیشیدن به آنچه تالار مولوی بوده و می‌تواند باشد رشک انگیز و تصور آنچه که امروز هست و نمی‌تواند شایستهٔ نام و تاریخش باشد تأسف بار است. سالیان بسیار من نیز چون هر دانشجو و دانش آموختهٔ تئاتری با این تالار و رخداد‌هایش عجین و آمیخته بودم تا افتخار سرپرستی‌اش را به من سپردند که سه سالِ پر ماجرا بر من بگذرد. با افکار بزرگ و خیال‌های خوش و برنامه‌های دلپذیر آمدم تا در ادامهٔ زحمت و خدمت مدیران پیشین در رونق بیشترش بکوشم. اما دریغ که این افکار و خیال و برنامه‌ها به مرور، در این ایام پر مرارت و سختی، به ضرب و زهرِ نداری و رخدادِ حاشیه‌های طاق و جفت، چنان که باید به ثمر نرسید؛ گویی این رسم روزگار است که فرمود: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها».

آمدنم مثل هر آمدنی پر اشتیاق بود، اما دریغ از دستان خالی و نداشتن مقدوراتی که اشتیاق روز افزون این همه جوان مشتاق هنر تئا‌تر را شایسته پاسخ دهد. در روزگارانی که گذشت تلخی همهٔ مشکلات به شادکامی و شیرینی درخشش جوانان و هنرمندانِ دوست داشتنی برصحنهٔ این تالار در آمیخت که عمر سه سالهٔ خدمت پر زحمت من در این مسند را اندکی حلاوت بخشد. اما شرمساری مدیری که بکوشد، اما نتواند آن گونه که باید و شاید شرایط مطلوب را فراهم کند مرا واداشت تا پیش از این دو مرتبه از این مسئولیت کناره بگیرم و هر بار با وعده‌های دلفریبِ فراهم شدن امکانات کافی برای خدمت شایسته، و البته لطف، درخواست و اصرارِ جوانان نیکوی دانشجوی تئا‌تر بازگردم؛ بازگشتم، اما هر روز دریغ از دیروز، تا بدان جا که امروز احوالِ نا‌مناسبِ این تالار را اغلب مشتاقان تئا‌تر می‌دانند.

اگر چه با این احوال این ایام بی‌ثمر نمانده و از مهترین دستاورد‌هایش بازگشتن تالار به دانشجویان و جوانان جویای نام و هنر و معرفی تنی چند از شایستگان این جوانان به جامعهٔ تئا‌تر امروز ایران بوده است. به ویژه در سال گذشته علیرغم نداری و‌ها بی‌اعتنایی‌ها، با اندک امکانات و نیروی ناکافی انسانی به زعم بسیاری از هنرمندان، تالار مولوی به خاطر اجراهای در خور و پر مخاطبش پدیدهٔ سال لقب گرفت. شاهد این امر برگزیده شدن چند هنرمند جوان، که آثارشان بر صحنهٔ تالار مولوی درخشیده بود، در جشن کانون کارگردانان خانهٔ تئا‌تر در پایان سال گذشته و معرفی مدیریت تالارمولوی، در میان مدیران شایستهٔ سال ۹۱ در جشن اردیبهشت تئا‌تر ایران بوده است. این همه تنها به همت مضاعف کسانی ممکن شد که بی‌شائبه و با اندک امکاناتی درخشیده بودند، چرا که متولیان تئا‌تر ایران تالار مولوی را همواره خارج از محدوده دانسته و خواهند دانست.

من معلمی ساده و مشتاق هنر بوده و هستم و کلاس درس برایم دنیای بی‌آلایشی است که در آن ببالم و بیاموزم و بیاموزانم و تأثیر آن را در نگاه و عمل نور چشمی‌هایم، دانشجویانم، ببینم و احساس کنم. پذیرش مدیریت تالار مولوی را امتداد کلاس درسم می‌دانستم که فرصت همکاری و همسخنی با این هنرمندان جوان را بیشتر فراهم می‌کرد و تا به حال علیرغم همهٔ مشکلات از آن بهره و لذت برده‌ام. نزدیکانم می‌دانند که نه اشتیاق مدیریت و نه سودای ریاست داشته‌ام و دارم. و اکنون این تصدی را با فراق بال وانهاده و از آن کناره گرفته‌ام.

اگر چه شاید در آینده به تفصیل از مصائب کار در این تالار بیشتر بگویم اما به همین بسنده کنید که تئا‌تر ایران متأسفانه این روز‌ها به فقر تحمیلی‌اش خو گرفته و کوشیدن بی‌اجر و امکانات به ارزش و ملکهٔ ذهن ما تبدیل شده است؛ باید بپذیریم که هر کس به توان و طاقت خود این فقر را تاب می‌آورد و در این وادی می‌ماند. حال اگر در حاشیه باشی که هیچ، اما اگر کمی بیشتر به میانهٔ این میدان پر مخاطره مایل باشی و بخواهی که آرمان خواهانه و باکیفیت و سربلند برای خلق و ارائهٔ تئا‌تر بکوشی، خواهی دانست که رنج تولیدِ تئا‌تر برای هنرمندان و رنج اداره اجرا‌ها برای یک مدیر، در تالاری که بی‌بهره از بودجهٔ جاری و اعتبار مالی کافی برای تعمیر و نگهداری است چه اندازه رنج آور و هولناک است. درخواست‌ها پر شمار، توقع‌ها بسیار، قضاوت‌ها اغلب نا‌منصفانه و البته دست‌ها خالی است. کار در تالار مولوی مانند زیستن در یک زندگی در حال تعلیق است که آینده‌اش را نمی‌دانی و برایش نمی‌توانی برنامه داشته باشی؛ تعلیقی که امکان پاسخگویی به خواست‌ها و اشتیاق‌ها را به محاقِ رنج آور سکوت و شرمساری آزارنده می‌برد، برای من و تمامی کسانی که محق‌اند در این تالار باشند و هنر نمایی کنند.

به قدر وسع در این سال‌ها در این تالار کوشیدم و امروز این کار را وانهاده‌ام تا به کلاس دل انگیز درس باز گردم، پر توان‌تر و شاید مفید‌تر از دیروز، شاید که این روح و جان خسته از مرارت این ایام با شیرینی نگاه زیبای دانشجویان تسلایی بیابد. شاید پس از این کسی بیاید پرتوان‌تر و شاداب‌تر، که کار در این تالار را تاب بیاورد و اوضاع آن هر چه بیشتر به سامان شود، پیشاپیش برای این عزیز آرزوی پیروزی می‌کنم.

صادقانه می‌گویم اگر در این روزگارانِ تصدی در تالار مولوی کسی را رنجانده‌ام بر من ببخشاید، که پیش از این هر آنکه مرا رنجانده بهل کرده‌ام. کار در تالار مولوی تجربه‌ای گرانفدر بود تا به توانایی‌ها و کاستی‌هایم توأمان وقوف یابم و از این بابت خداوند بزرگ را بسیار شاکرم و از همهٔ کسانی که در این سه سال به هرگونه‌ای مرا یاری رساندند صمیمانه سپاسگزارم.