این روزها فیلم سینمایی «سوفی و دیوانه» به نویسندگی مهدی کرمپور و مهدی سجادهچی، کارگردانی مهدی کرمپور و بازی امیر جعفری، بهآفرید غفاریان، محمدرضا شریفینیا، سیامک صفری، الهه حصاری، سعید امیرسلیمانی و رضا یزدانی اکران شده است. پرسش اساسی درباره این فیلم در ابتدا این است که چه ژانر و سبکی را دنبال میکند و در کل آیا چنین داستانی تجربی است یا همان جریان اصلی سینمای تجاری ایران را طی میکند؟
در نگاه توریستی و معناگریز کرمپور که به نوعی «ضدفیلم» است، شاهد تصاویری غیرواقعی و خیالی از شهر تهران هستیم. او اگر میخواست تهران واقعی را نشان بدهد باید تضادهای طبقاتی و فقر شدید را نشان میداد نه اینکه تنها چند توریست غربی و دو شخصیت کاریکاتوری از تهران را نشان بدهد.
داستان در طول یک روز رخ میدهد و شاهد یک تور تهرانگردی بیمزه و گاهی خندهدار هستیم. در این تور شاهد مترو، باغ ملی، بورس داروی نایاب ناصر خسرو، پل طبیعت و ... هستیم. در پل طبیعت، امیر جعفری که قصد خودکشی داشت با اجرای خیابانی رضا یزدانی و همراهی میکند و سازدهنی میزند! باورتان میشود که چنین فیلمنامهای در تبدیل به یک فیلم سینمایی شده است و در نهایت به اکران عمومی هم رسیده است؟ باور چنین پدیدهای بسیار سخت است.
اگر مهدی کرمپور ادعا کند که فیلمی «متفاوت» ساخته است (شاید کرده باشد) باید دربست این حرف را قبول کرد؛ او با قدرت تمام یک ضدفیلم ناهنجار را جلوی دوربین برده است. باید پرسید چرا تهیهکنندگان و سرمایهگذاران این فیلم سراغ این پدیده رفتهاند؟ سازوکار سینمای ایران چگونه است که این فیلم ناقصالخلقه در جشنواره فجر شرکت میکند و در نهایت به اکران عموم میرسد؟ چه رازی پشت این اتفاقات است؟
کپیکاریهای سطحی و دمدستی و ماجرای آقای «لاکان»
«مرحله آینهای» مهمترین بخش نظریه ژاک لاکان در دوره اول است. مطابق با این نظریه، کودک (سوژه) بعد از دیدن تصویر خود در آینه دچار توهمی از یکپارچگی خود میگردد. لاکان نخستینبار در مقالهای به نام «مرحلهای آینهای» (۱۹۴۹) از مرحلهی آینهای بهعنوان اصلیترین مفهوم در توضیح امر خیالی صحبت میکند. به تعبیر لاکان، «اگو (خود) تاثیر تصویر است و ماهیتی خیالی دارد».
بنابراین اگو محصول رابطه خیالی کودک (سوژه) با تصویر خیالی خود در مرحلهی آینهای است. با این تفاسیر، شاید به این نتیجه برسیم که باید هویت کارگردان را با تصویر خیالی شخصیتها (بهطور ویژه خودش) که در فیلم به تصویر میکشد، بشناسیم. حالا به «اگو» مهدیکرمپور نگاه کنید! شخصیت سوفی، کودکی دچار فانتزیهای مختلف است و از بیعاری و رویا و خیال به پرسهزنی در خیابانها و ایجاد رابطه با هر آدمی که دم دستش باشد، میپردازد.
حالا اگر این تفسیرها را کنار بگذاریم باید ببینیم که کارگردانهای سطحی از چه فیلمهای هنری غربی تقلید میکنند. برای «سوفی و دیوانه»، مهمترین نمونهای که به ذهن خطور میکند، سهگانه «ریچارد لینکلیتر» است. فیلمهای «پیش از طلوع» (۱۹۹۵)، «پیشاز غروب» (۲۰۰۴) و «پیشاز نیمهشب» (۲۰۰۴) که هر سه درباره پرسهزنی دو انسان متفاوت است. داستان «پیش از طلوع» اینگونه است: «از قطاری که به سمت پاریس حرکت میکند آغاز میشود و دختری به نام سلین با پسری به نام جسی (جیمز) که برای تفریح به اروپا آمده آشنا میشود. بیشتر فیلم به صحبت این دو شخصیت اصلی در خیابانهای شهر وین ختم میشود.» به نظرتان «سوفی و دیوانه» شبیه این فیلم نیست؟
https://teater.ir/news/15188


