«شعله‌ور» ادامه دغدغه‌هاي متاخر سازنده‌اش بر بستري متفاوت و جذاب است؛ فيلمي كه مفاهيم اخلاقي را در عميق‌ترين لايه درام جاري كرده تا تأثير آن فراتر از پيام‌هاي روشن و مستقيم هميشگي باشد.

پایگاه خبری تئاتر: پنجمين فيلم سينمايي حميد نعمت‌الله پس از «بوتيك»، «بي‌پولي»، «آرايش غليظ» و «رگ خواب» را بايد تكميل‌كننده سه‌گانه اخير او دانست؛ سه فيلمي كه درام آنها حول محور يك انسان به انتها رسيده بر بسترهاي متفاوت بسط و گسترش يافته است. سقوط تدريجي اين انسان به انتها رسيده با تكيه بر مفاهيم اوليه اخلاقي و انساني، مولفه مشترك اين سه‌گانه است كه البته مي‌توان همين وجه را در «بي‌پولي» هم رديابي كرد اما در «بي‌پولي» به واسطه قالب و لحن خاص و پايان اميدوارانه، وجه تراژيك حاكم تا حد زيادي تعديل مي‌شود.

اينكه «بوتيك» و سريال «وضعيت سفيد» همچنان بر قله كارنامه سينمايي و تلويزيوني نعمت‌الله ايستاده و انتظارات از آثار بعدي او را بالا برده‌اند، مي‌تواند هم سويه مثبت داشته باشد هم منفي. مثبت از آن جهت كه فيلمساز در اولين تجربه سينمايي‌اش اثر متفاوت و ماندگاري همچون «بوتيك» خلق كرد كه هنوز هم تازه، جسورانه و قابل كشف و بازبيني است، همان‌طور كه «وضعيت سفيد» همچنان كم‌رقيب در عرصه توليدات تلويزيوني دهه خود مي‌تازد و قابليت بارها ديدن را دارد.

سويه منفي اين اقبال در اولين گام‌هاي نعمت‌الله را بايد در همين انتظارات مخاطب جست كه با روحيه تجربه‌گراي فيلمسازي كه تمايل دارد خود را در عرصه‌ها، قالب‌ها، ساختارها و طبعا با دغدغه‌مندي‌هاي مختلف محك بزند، همخواني ندارد. چراكه قرار نيست هر تجربه جديدي پله‌اي بالاتر از جايگاه قبلي را به خود اختصاص دهد و اينجاست كه ناهمخوانيِ انتظار مخاطب با ماحصل تجربه‌هاي جديد فيلمساز، سرخوردگي ايجاد مي‌كند و نتيجه آن نهيب زدن مداوم به فيلمساز براي بازگشت و يادآوري نقاط اوج كارنامه‌اش است.

همه اينها را گفتم تا اشاره كنم؛ بعد از ديدن «آرايش غليظ» و «رگ خواب» بارها اين نهيب را به فيلمساز محبوبم در دل و روي كاغذ زدم؛ در عين حالي كه آنقدر منصف بودم كه حق تجربه كردن را به عنوان يك هنرمند به او بدهم. اما واقعيت اين است كه از نعمت‌الله توقع چنين سهل‌نگري به انسان بر بستر درام‌هايي چند‌وجهي كه با نگاه يكسويه تك‌قطبي شده بود، نداشتم. حتي در «رگ خواب» از اين حجم اغراق و نگاه تحقيرآميز به زن برآشفتم به‌خصوص كه با داده‌هاي ذهني من از زنان تاثيرگذار فيلم‌ها و سريال‌هاي او تناسب نداشت.

همه اينها را گفتم تا اشاره كنم؛ با ذهني انباشته از اين ارزيابي‌ها به تماشاي «شعله‌ور» نشستم و انتظارم اين بود كه سه‌گانه نعمت‌الله را به جهت مضمون، درام‌پردازي آشفته و نگاه يكسويه، تكميل كند تا من گاردم را براي هميشه به روي فيلمساز محبوبم ببندم... اما اين اتفاق نيفتاد! چرا و چگونه؟ آنچه در ادامه مي‌آيد پاسخ اين چرايي و چگونگي است.

همان‌طور كه در «بي‌پولي»، «آرايش غليظ» و «رگ خواب» خصائلي همچون جاه‌طلبي و غرور، عشق و هوس، منفعت‌طلبي، سطحي‌نگري و... محور درام و مسير سقوط تدريجي قهرمان فيلم قرار گرفته، در فيلم جديد نعمت‌الله نيز رذيله اخلاقي همچون بخل و حسادت با ظرافت درام‌پردازي شده تا شاهد چگونگي زنداني شدن يك فرد در جهان درون و بيرون خود باشيم.

تمركز اصلي درام بر مردي معمولي به نام فريد است كه دچار سرخوردگي‌هاي ريشه‌اي است و چاره‌اي نمي‌بيند جز آنكه تاوان ديده نشدن و قرار نگرفتن در جايگاه مورد نظرش را از آدم‌هاي موفق اطرافش بگيرد و اين آغاز حركت او به سمت فروپاشي و نقطه سقوط است.

آنچه كاراكتر فريد را برخلاف قهرمانان دو فيلم قبلي اين سه‌گانه (آرايش غليظ و رگ خواب)؛ ملموس و باورپذير و در زندان افكارش به وضوح ترسيم مي‌كند، معرفي اوليه دقيقي است كه نويسنده- فيلمساز از او به عنوان يك معتاد پاك‌شده ارايه مي‌دهد. مردي كه همچنان از سوي پزشك، افراد خانواده، مادر و همسر پس زده و به نوعي تحقير مي‌شود و انگشت اتهام همگان به سويش نشانه رفته است. كمي فراتر از اين دايره؛ يعني در ميان جمع دوستان زمان مدرسه هم فريد نمي‌تواند خودي نشان بدهد و جايي براي خود پيدا كند و اينجاست كه گره‌هاي دروني او شروع به خودنمايي مي‌كنند. اينجاست كه با تحليل ذهن مسموم فريد كه نسبت به همه‌چيز و همه‌كس بدبين است، رفتارها و كشمكش‌هاي معمولي و روزمره آدم‌هاي غريبه هم نوعي دهن‌كجي به او تلقي مي‌شود و او تنها راه مواجهه با اين دشمنان دروني و بيروني را مقابله به مثل مي‌داند؛ مقابله‌اي كه در درون با آسيب رساندن به خود، رفتن به قعر سياهي و بازگشت به اعتياد رقم مي‌خورد و در بيرون هم با آسيب رساندن و كارشكني براي آدم‌هاي محبوب و موفق اطرافش.

تمهيد نريشن كه تبديل به فرم روايي مورد علاقه نعمت‌الله و همكار فيلمنامه‌نويسش؛ هادي مقدم‌دوست در فيلم‌هاي اخيرشان شده، در اين فيلم به درستي و بر اساس نياز درام به كمك مي‌آيد تا مخاطب به شكلي مستقيم و بي‌واسطه در جريان درونيات و حالات روحي كاراكتر قرار بگيرد و حاد شدن بحران دروني فريد در روندي موجز و سريع اتفاق بيفتد.

فريد براي فرار از سرخوردگي‌ها و سرزنش‌هايي كه مرتب با آنها درگير است با تغيير جغرافيا و سفر به خطه سيستان و بلوچستان، سفري را آغاز مي‌كند كه قرار است به مواجهه شفاف‌تر او با خودش و گره‌هاي دروني‌اش منجر شود و اتفاقا اين شرايط است كه سويه تاريك كاراكتر را به كنش‌مندي و فعاليت وامي‌دارد.

اين خوانش متفاوت از تغيير جغرافيا كه به شكل متداول در قصه‌ها و فيلم‌ها منجر به آرامش و تغييرات مثبت دروني قهرمان مي‌شود، در «شعله‌ور» باعث شده يك تئوري جان بگيرد؛ اينكه تغيير جغرافياي فريد فقط رفتن از تهران به استاني در جنوب شرقي كشور نيست، بلكه سفري است از خود به خود، از خود به درون، از پوسته به هسته و از خاكستري به سياهي؛ نه بازگشت به سپيدي و خلوص فطري اوليه.

به همين دليل است كه انتخاب سيستان و بلوچستان با رنگ‌هاي گرم، غبار نشسته بر چهره‌ها و باد دايمي كه نمايشي از انقلاب دروني است، در راستاي نياز درام و قهرمان قصه مفهوم پيدا مي‌كند. همان‌طور كه تمركز بر لوكيشن برج كانكسي كه با هنرمندي طراحي شده تا نمادي از پيچيدگي‌هاي دروني فريد باشد، تصويري منحصر به فرد از نمايش ذهنيت بر بستر عينيت است. اين وجه به خصوص در سكانسي كه فريد خمار و مخدوش در عمق بحران از برج بالا مي‌رود و به سختي خود را به اتاقش در بالاترين نقطه برج مي‌رساند، تشديد مي‌شود.

جذاب‌تر اين است كه بدانيم اين لوكيشن اصلا در آن منطقه و در ميانه بيابان و دريا وجود نداشته و بر اساس طراحي فيلمنامه‌نويس- كارگردان ساخته شده و اينچنين در بافت جغرافياي منطقه و به‌خصوص درام نفوذ كرده كه نمي‌توان نقشش را از ذهن پاك كرد. مشابه اين سكانس نمادين را كه جلوه تصويري تحسين‌برانگيزي از قرينه‌پردازي عينيت و ذهنيت بر بستر درام است، مي‌توان در سكانس شيره‌كش‌خانه هم پيدا كرد. تصويري كابوس‌وار از دخمه‌اي بدوي و غبارگرفته در ميانه بياباني برهوت كه خلوتگاه فراموشي آدم‌هاي فروپاشيده است.

اين خلاقيت نعمت‌الله را در خلق فضاهاي نامتعارف و در عين حال قابل‌باور بر بستر درام در فيلم‌هاي ديگر او هم به وفور مي‌توان يافت كه وراي دوست داشتن يا نداشتن فيلم، تصويرش در ذهن مي‌ماند. نمونه بارز آن؛ همجواري كلاس موسيقي با خلوتگاه زن و مرد در «رگ خواب» است كه لحظات تنهايي زن را رنگ و بويي از جنس آنچه عشق پنداشته، مي‌دهد و او را در روياي دروغينش غرقه مي‌كند.

در «شعله‌ور» نعمت‌الله براي تك‌بعدي نشدن سفر قهرمان به قعر جهنمي كه خودش ساخته، از يك عنصر دراماتيك مكمل به خوبي بهره برده و آنهم منطبق كردن الگوي سفر قهرمان با موقعيت همجواري اجباري با پسر نوجوانش است؛ پسري كه شناخت دقيق و درستي از پدر ندارد و البته پدر هم. باز هم برخلاف الگوهاي رايج كه در طول سفر، پدر و پسر به شناختي عميق‌تر به يكديگر مي‌رسند كه منجر به نزديك‌تر شدن آنها مي‌شود، اين بازتعريف مسيري ديگر را از اين الگوي آشنا پيش مي‌گيرد؛ به گونه‌اي كه پسر نيز همچون فريد تحت تأثير شخصيت مرد غواص قرار مي‌گيرد البته در وجه قهرمان‌سازي.

در حالي كه فريد در روندي غيرمنطقي به اين بت ذهني يعني مرد غواص پر و بال داده و او را بزرگ و تبديل به دشمن شخصي خود مي‌كند تا به واسطه حسادت و كينه‌توزي و گره‌ها و زخم‌هايي كه از درونش سر باز كرده، درصدد براندازي مرد و كارشكني براي او برآيد... اما در واقع تيشه بر ريشه خود مي‌زند.

«شعله‌ور» فيلمي است كه به جهت ترسيم يك تصوير بيروني و دراماتيك از يك اضمحلال دروني و تبعات چيره شدن يك رذيله اخلاقي بر فرد، موفق عمل مي‌كند و به خصوص با فضاسازي اين روند، نقشي دردناك از خوانش منحصر‌به‌فرد خود در ذهن مخاطب باقي مي‌گذارد.