پرویز جاهد در ابتدای این نشست به کارنامه غفاری اشاره کرد و گفت: فرخ غفاری گرچه کارنامه سینمایی پرباری نداشت و در مجموع ۴ فیلم دارد اما به دلیل نقشهایی که در فرهنگ و هنر و سینمای ایران ایفا کرد، اهمیت خیلی زیادی پیدا میکند و سینمای مدرن ایران مدیون تلاشهای وی است.
وی بیان کرد: غفاری قصد داشت کانون فیلم را راهاندازی کند تا فرهنگ و دانش سینمایی را در جامعهای معرفی کند که سینمایی بسیار عقب مانده داشت. در آن زمان جز چند استودیو، صنعت سینمایی وجود نداشت و سینمای ایران پس از یک دوره فترت ۱۲ ساله با کارهای کوشان و یاسمی و خاچیکیان تازه داشت شکل میگرفت. هوشنگ کاووسی این سینما را «فیلمفارسی» مینامید و با تحقیر در مورد آن حرف میزد؛ سینمایی سادهانگارانه با مضامین سطحی که از نظر ساختار ضعیف بود. در واقع سینمای ایران در آن زمان از هر لحاظ عقب مانده بود و غفاری وقتی به ایران میآید و استودیوها را میبیند به وضعیت فاجعهبار آنها پی میبرد.
جاهد تاکید کرد: این مسایل به حدود سالهای ۱۳۲۸ مربوط میشود. وی به عنوان یک فیلمشناس از طرف مجید رهنما به ایران دعوت شده بود تا کانون فیلم را راه بیندازد و ۲ سال بعد به فکر فیلمسازی میافتد اما با دیدن وضعیت استودیوها ناامید میشود و دوباره به فرانسه برمیگردد و با آنری لانگلوا مدیر سینماتک فرانسه آغاز به کار میکند. غفاری به این ترتیب عمیقا با سینمای جهان و فرانسه درگیر میشود.
وی ادامه داد: یکی از چندین حوزه فعالیت فرخ غفاری، تاریخنویسی سینمای ایران است و وی اولین مورخ سینمای ایران به حساب میآید. در زمانی که نقد فیلم در ایران معنی نداشت و جز یکی دو منتقد که نقدهایی ابتدایی مینوشتند منتقدی جدی وجود نداشت، غفاری و کاووسی نقد را وارد فرهنگ سینمایی ایران کردند.
این منتقد سینمایی توضیح داد: غفاری گرایشهای مارکسیستی خود را حفظ کرد و در نشریه «پوزیتیو» با همین نگاه نقد مینوشت و کتابی نیز دارد به اسم «سینما و مردم» که مانیفست وی در مورد نقد است و در آن با رویکردی اجتماعی و متعهدانه به سینما میپردازد. از نظر غفاری نقد نمیتواند خنثی و بیتفاوت باشد و منتقد باید جنبههای سیاسی و اجتماعی را در کار خود لحاظ کند. غفاری پس از بازگشت به ایران همین رویکرد را ادامه میدهد و نوعی سینما را دنبال میکند که خیلی مدرن و بهروز است. او تحت تاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا و موج نو فرانسه، در پی پایهگذاری سینمایی در ایران بود که هیچ پایهای برای آن وجود نداشت. به اضافه اینکه سانسور در آن زمان بسیار شدید بود و اولین فیلم فرخ غفاری یعنی «جنوب شهر» توقیف و تمام نسخههای آن جمعآوری و سوزانده شد. در ادامه ساواک نسخهای از فیلم را ادیت میکند و در اختیار غفاری قرار میدهد تا آن را نمایش دهد.
جاهد ادامه داد: «جنوب شهر» فیلمی رئالیستی و تحتتاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا بود که در آن شاهد لوکیشنهای واقعی و نابازیگران هستیم و رویکردی کاملا موج نویی داشت. حتی در نسخهای که بهدست ساواک تکهپاره شده بود و به اسم «رقابت در شهر» در تهران به نمایش در آمد و غفاری اسم خود را از روی فیلم برداشت، باز هم میتوان رگههایی از گرایش غفاری به رئالیسم و سینمای انتقادی و اجتماعی را مشاهده کرد. وقتی جامعه اینقدر بسته و سیستم سانسور آنقدر قوی است که این رویکرد رئالیستی را تاب نمیآورد، غفاری نیز سرخورده میشود و سراغ کمدی و هزل و هجو میرود. وی فیلمی به اسم «عروس کدومه» میسازد که فیلمی هجوآمیز است و نه مورد استقبال منتقدان قرار میگیرد و نه فروش بالایی دارد.
وی اضافه کرد: غفاری در ادامه به کار نقد سینمایی میپردازد تا زمانی که با کمک جلال مقدم، «شب قوزی» را میسازد. آنها فیلمنامهای بر اساس یکی از قصههای هزار و یک شب مینویسند و آن را تبدیل به قصهای میکنند که در تهران مدرن دهه ۴۰ میگذشت. در «شب قوزی» نیز دوباره شاهد رویکرد رئالیستی غفاری هستیم؛ وی رویکردی انتقادی نسبت به بورژوازی و سرمایهداری تبهکاری دارد که سرمایههای ملی را غارت و به خارج منتقل میکنند. در این فیلم در خلال سفری که جسد در شهر دارد ما با جامعه و لایههای مختلف اجتماعی آشنا میشویم و دغدغهها و مسایل طبقات گوناگون را میبینیم.
این منتقد سینمایی در ادامه گفت: آن جستجو و سفر یک قهرمان در «شب قوزی» را در «زنبورک» نیز شاهد هستیم. فیلمی مانند «زنبورک» در سینمای ایران ساخته نشده است و نمونهای به این شکل نداریم. این فیلم ساختاری پیکارسک دارد؛ پیکارسک ژانری ادبی است که در قرن ۱۶ در اسپانیا به وجود آمد و قهرمان آن به عنوان پیکارو شناخته میشود. محور این ژانر ادبی، ماجراهایی است که شخصیت اصلی پشت سر میگذارد. در این ساختار سفرنامهای، کاراکتر در پی یک هدف حرکتی را آغاز میکند که مثلا در «دن کیشوت» هدفی متعالی است و قصد دارد بشر را از شر حاکمان ظالم نجات دهد.
جاهد تاکید کرد: این مسایل به حدود سالهای ۱۳۲۸ مربوط میشود. وی به عنوان یک فیلمشناس از طرف مجید رهنما به ایران دعوت شده بود تا کانون فیلم را راه بیندازد و ۲ سال بعد به فکر فیلمسازی میافتد اما با دیدن وضعیت استودیوها ناامید میشود و دوباره به فرانسه برمیگردد و با آنری لانگلوا مدیر سینماتک فرانسه آغاز به کار میکند. غفاری به این ترتیب عمیقا با سینمای جهان و فرانسه درگیر میشود.
وی ادامه داد: یکی از چندین حوزه فعالیت فرخ غفاری، تاریخنویسی سینمای ایران است و وی اولین مورخ سینمای ایران به حساب میآید. در زمانی که نقد فیلم در ایران معنی نداشت و جز یکی دو منتقد که نقدهایی ابتدایی مینوشتند منتقدی جدی وجود نداشت، غفاری و کاووسی نقد را وارد فرهنگ سینمایی ایران کردند.
این منتقد سینمایی توضیح داد: غفاری گرایشهای مارکسیستی خود را حفظ کرد و در نشریه «پوزیتیو» با همین نگاه نقد مینوشت و کتابی نیز دارد به اسم «سینما و مردم» که مانیفست وی در مورد نقد است و در آن با رویکردی اجتماعی و متعهدانه به سینما میپردازد. از نظر غفاری نقد نمیتواند خنثی و بیتفاوت باشد و منتقد باید جنبههای سیاسی و اجتماعی را در کار خود لحاظ کند. غفاری پس از بازگشت به ایران همین رویکرد را ادامه میدهد و نوعی سینما را دنبال میکند که خیلی مدرن و بهروز است. او تحت تاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا و موج نو فرانسه، در پی پایهگذاری سینمایی در ایران بود که هیچ پایهای برای آن وجود نداشت. به اضافه اینکه سانسور در آن زمان بسیار شدید بود و اولین فیلم فرخ غفاری یعنی «جنوب شهر» توقیف و تمام نسخههای آن جمعآوری و سوزانده شد. در ادامه ساواک نسخهای از فیلم را ادیت میکند و در اختیار غفاری قرار میدهد تا آن را نمایش دهد.
جاهد ادامه داد: «جنوب شهر» فیلمی رئالیستی و تحتتاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا بود که در آن شاهد لوکیشنهای واقعی و نابازیگران هستیم و رویکردی کاملا موج نویی داشت. حتی در نسخهای که بهدست ساواک تکهپاره شده بود و به اسم «رقابت در شهر» در تهران به نمایش در آمد و غفاری اسم خود را از روی فیلم برداشت، باز هم میتوان رگههایی از گرایش غفاری به رئالیسم و سینمای انتقادی و اجتماعی را مشاهده کرد. وقتی جامعه اینقدر بسته و سیستم سانسور آنقدر قوی است که این رویکرد رئالیستی را تاب نمیآورد، غفاری نیز سرخورده میشود و سراغ کمدی و هزل و هجو میرود. وی فیلمی به اسم «عروس کدومه» میسازد که فیلمی هجوآمیز است و نه مورد استقبال منتقدان قرار میگیرد و نه فروش بالایی دارد.
وی اضافه کرد: غفاری در ادامه به کار نقد سینمایی میپردازد تا زمانی که با کمک جلال مقدم، «شب قوزی» را میسازد. آنها فیلمنامهای بر اساس یکی از قصههای هزار و یک شب مینویسند و آن را تبدیل به قصهای میکنند که در تهران مدرن دهه ۴۰ میگذشت. در «شب قوزی» نیز دوباره شاهد رویکرد رئالیستی غفاری هستیم؛ وی رویکردی انتقادی نسبت به بورژوازی و سرمایهداری تبهکاری دارد که سرمایههای ملی را غارت و به خارج منتقل میکنند. در این فیلم در خلال سفری که جسد در شهر دارد ما با جامعه و لایههای مختلف اجتماعی آشنا میشویم و دغدغهها و مسایل طبقات گوناگون را میبینیم.
این منتقد سینمایی در ادامه گفت: آن جستجو و سفر یک قهرمان در «شب قوزی» را در «زنبورک» نیز شاهد هستیم. فیلمی مانند «زنبورک» در سینمای ایران ساخته نشده است و نمونهای به این شکل نداریم. این فیلم ساختاری پیکارسک دارد؛ پیکارسک ژانری ادبی است که در قرن ۱۶ در اسپانیا به وجود آمد و قهرمان آن به عنوان پیکارو شناخته میشود. محور این ژانر ادبی، ماجراهایی است که شخصیت اصلی پشت سر میگذارد. در این ساختار سفرنامهای، کاراکتر در پی یک هدف حرکتی را آغاز میکند که مثلا در «دن کیشوت» هدفی متعالی است و قصد دارد بشر را از شر حاکمان ظالم نجات دهد.