در هیچ‌کجای دنیا، طرف اول یعنی مسوولان و سیاستگذاران و مدیران فرهنگی و طرف دوم یعنی هنرمندان و فرهنگ‌سازان تا این حد به کمبودها و نقصان‌ها و راهکارهای نظری و عملی برای برون‌رفت از تنگناها واقف نیستند.

پایگاه خبری تئاتر: در هیچ‌کجای دنیا، طرف اول یعنی مسوولان و سیاستگذاران و مدیران فرهنگی و طرف دوم یعنی هنرمندان و فرهنگ‌سازان تا این حد به کمبودها و نقصان‌ها و راهکارهای نظری و عملی برای برون‌رفت از تنگناها واقف نیستند.
اما در هیچ‌کجای عالم نیز با وجود این همه آگاهی و اشراف طرفین، مشکلات اینقدر لاینحل باقی نمی‌ماند.


در هیچ‌کجای دنیا هنرمندان خلاق و اثرگذار و جریان‌ساز تا این حد مشتاق کارکردن و اضافه‌کردن بر اندوخته‌ها و تجربیات فرهنگی هنری نیستند ولی در هیچ‌کجای دنیا هم این همه شوق‌وذوق و خواستن با سدهای سدید و بلاتکلیفی‌ها مواجه نمی‌شود. پنداری هنرمند اینجا تجربه می‌اندوزد، درس و دانشگاه می‌بیند، آثار خلاقه به وجود می‌آورد، می‌شکوفد و می‌بالد تا در بزنگاهی که معلوم نمی‌کند چه‌وقت است و کجا کنار گذاشته شود و از یاد برود و در خلوت خود از میان برخیزد.
ما پیچیده‌ترین سیستم برخورد با منابع و نیروهای انسانی را در گستره فرهنگ و هنر داریم؛ سیستمی که نه طرف‌اول و نه طرف‌دوم قادر به شناسایی، واکاوی و بسامان‌کردن آن نیستند. این سیستم آنقدر گنگ‌و‌مبهم است که زیربار هیچ تعریفی نمی‌رود و به این آسانی تئوریزه و قابل‌فهم نمی‌شود. هم تعریف‌گریز است و هم تعریف‌ناپذیر اما همچنان هست و به‌عنوان سیستم‌عامل میان مدیران و تصمیم‌سازان و هنرمندان عمل می‌کند.


یک دیدگاه می‌گوید در جامعه در حال رشد و توسعه‌ای مانند جامعه ما بحث فرهنگ و پدیده هنر در اولویت نیست چراکه که مسایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و ایجاد ثبات و امنیت و پیشرفت در این چند بخش چون مستقیما به حیات مادی و روزمره شهروندان مربوط است بیشترین سهم را هم از تقسیم بودجه و برنامه‌ریزی و سندهای چشم‌انداز به خود اختصاص می‌دهد و در این میان تقریبا هیچ سهمی برای بخش آسیب‌پذیر فرهنگ و هنر باقی نمی‌ماند. شاید به همین علت است که نهادهای دولتی و حاکمیتی تصمیم‌گیرنده در حوزه فرهنگ و هنر اهداف طبقه‌بندی‌شده و سند چشم‌اندازی لااقل 10ساله برای هیچ بخشی از هنرهای موجود و مجاز کشور ندارند و آنچه از اساسنامه‌ها و آیین‌نامه‌های این دستگاهای محترم تصمیم‌ساز برمی‌آید معمولا تعاریف کلی از گونه‌های هنری و بیان شعاری و مبهم از سازوکار آنهاست. هیچ‌کس نمی‌داند مثلا تا چهارسال دیگر چه اتفاقی قرار است برای تئاتر کشور بیفتد و قرار است طبق چه معیار و ملاکی مدیریت شود و از چه نقطه‌ای به چه نقطه دیگری برسد. ضرورت شناخت دقیق وضعیت کنونی هنرهایی که هنوز زنده‌اند و اهمیت طراحی مسیر حرکت پیشرفت و رویش و بالندگی آنها بدیهی‌ترین وظیفه یک مسوول فرهنگ
ی در وزارتخانه‌ای مربوط است که تاکنون آنطور که قابل دفاع باشد به انجام نرسیده یا اگر رسیده نافرجام مانده است.


در این دیدگاه اما یک‌جای امیدواری وجود دارد و آنجایی است که بالاخره بخش‌های اولویت‌مند اقتصادی و سیاسی به پیشرفت لازم برسند و بخش فرهنگ و هنر هم دیده شود و جزو اولویت‌های پیشرفت‌دهی قرار گیرد.


اما دیدگاه دومی هم وجود دارد که می‌گوید تا آگاهی لازم و درک و شناخت ضرورت وجودی فرهنگ و هنر در جامعه‌ای نهادینه نشود و همه اعضای جامعه چنین ضرورتی را مانند سایر ملزومات زندگی نپذیرند هر چقدر هم در آن جامعه پیشرفت حاصل شده باشد بازهم فرهنگ، بستری برای رشد و پیشرفت نخواهد یافت و هنر که میوه و ثمر فرهنگ است به‌دست نخواهد آمد. چنان‌که در هر جامعه‌ای معمولا قشر بسیار مرفه و بدون دغدغه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کمترین توجه را به فرهنگ و شاخه‌های آن دارند و نیاز آن را احساس نمی‌کنند. در اینکه آگاهی شناخت ضرورت وجودی فرهنگ چگونه حاصل می‌شود، باید جامعه‌شناسان و بوم‌شناسان نظر دهند اما آنچه مسلم می‌نماید این است که آگاهی فرهنگی یا فرهنگ آگاهی و تبدیل این دانسته به یک خواسته الزام‌آور و سازنده با دشواری‌ها و مقاومت‌هایی در درون آدمی همراه بوده و هست. جوامع به‌طور عموم خواه یا ناخواه در برابر فهم و سواد فرهنگی و دانش و بینش هنری و زیبا‌شناسانه مقاومت دارند، مثل بیشتر دانش‌آموزانی که با وجود هوش و استعدادشان، درس‌نخواندن و تعطیلی و تنبلی را دوست می‌دارند و این در حالی است که فرهنگ، تعطیلی‌بردار و تنبلی‌پذیر نیست. بخشی از این مقاومت ذاتی در صورت حضور و تکرار حضور عناصر فرهنگ در زندگی افراد، از میان می‌رود اما آن بخشی که تا به آخر مقاومت می‌کند و جامعه را بی‌فرهنگ دوست‌تر می‌دارد از بی‌اعتقادی به فرهنگ و هنر به عنوان موثرترین و ماناترین شناسنامه و سند هویتی یک ملت سرچشمه می‌گیرد. بنابراین در فردی که چنین اعتقادی دارد نه رونق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اثر دارد و نه آگاهی و خواست همگانی برای فرهنگ‌مداری.


دشوارترین وظیفه هنرمندان و فرهنگ‌سازان هر جامعه‌ای متقاعدساختن و باورمندکردن همین قشر اندک ولی قدرتمند و تصمیم‌ساز، به هنر به‌مثابه تعدیل‌کننده دشواری‌های گوناگون زندگی و برقرار‌کننده اعتدال و در عین افراط و تفریط‌هاست.
هنر مخصوصا هنر تئاتر بر خلاف تصور رایج صرفا یک هنر منتقد و چالش‌برانگیز نیست بلکه جز انتقاد نسبت به شرایط موجود خود و مطالبه‌گربودن که از ویژگی‌های ذاتی آن است، می‌تواند تعادل‌بخش، امیدزا و اضطراب‌زدا و آرامش‌انگیز هم باشد؛ عناصری حیاتی در زندگی انسان که جامعه کنونی ما در حال حاضر بسیار بدان محتاج است.



منبع: روزنامه شرق
نویسنده: حسین کیانی