فيلم مستند «بَزَک» دنيايي کاملا زنانه دارد که فيلم‌ساز با انتخاب فضاي متناسب با آن سعي کرده در به‌تصويرکشيدن جزئيات پنهان‌شده يا کمتر مورد توجه قرارگرفته زندگي قشر مهمي از زنان جامعه ما، قضاوت و پيشداوري نکند. درعوض با هدف به‌تصويرکشاندن داستان يک‌خطي خود - که اتفاقا روايت سادگي را انتخاب کرده - توانسته جامعه امروز و مشکلات جدي مبتلابه آن را به چالش بکشد
پایگاه خبری تئاتر: داستان فيلم، درباره زندگي روزمره يک زن جوان آرايشگر با نام «معصومه شريفي» است که او روزانه حين مشاطه‌گري و صحبت با مشتريان خود، به دغدغه‌ها و خواسته‌هاي آنها نزديک مي‌شود و از طريق اين مکالمات ساده، به مرور مخاطب لايه‌هاي عميق‌تر اين دغدغه‌ها را بيشتر درک و فهم مي‌کند و در نهايت با دردهاي بخشي از زنان جامعه که اتفاقا «رسانه» يا «گوش شنوايي» ندارند آشنا مي‌شود. سال‌هاست آرايشگاه‌هاي زنانه ناخودآگاه و شايد هم آگاهانه! به «پناهگاه» يا «مرکز مشاوره غيرعلمي» تبديل شده‌‌اند! به اين شکل که در وهله نخست به کارکرد اصلي خود که همانا «پيراستن» و «آراستن» مشتريان است عمل مي‌کنند و به اين ميل شديد زنان براي بيشتر ديده‌شدن جواب مثبت مي‌دهند، اما در واقعيت به «حريمي امن» تبديل شده‌‌اند که گويي «فضاهاي خالي» زندگي آنها را پر مي‌کنند. به همين دليل در اين فضا آنها راحت‌تر مسائل پنهاني زندگي خصوصي خود را با يکديگر در ميان مي‌گذارند و چه‌بسا حتي رازهاي سربه‌مُهر خود را فاش مي‌کنند! البته شايد يکي از علل آن ميل مهارنشدني و تقاضاي افراطي جامعه است که چنين واژه‌اي توسط يکي از مشتريان مطرح شد! اما هرچه هست، خبري ناخوشايند از جامعه‌اي «نامتعادل» مي‌دهد! جامعه‌اي که مدت‌هاست زنان و مردان آن پابه‌پاي هم حرکت نکرده‌‌اند و همواره يکي از ديگري بي‌وقفه سبقت مي‌گيرد! جامعه‌اي که ميل افراطي به مصرف‌گرايي و تجملي‌شدن دارد! در اين جامعه، مشتريان اين آرايشگاه با درآمد‌هاي نه‌چندان بالا – مکان آرايشگاه در يکي از محلات کم‌درآمد تهران است که هر روز صداي غرش هواپيماهاي در حال پرواز آنها را از خواب بيدار مي‌کند-  فقط سعي بر دست‌کاري چهره خود براي زيباترشدن دارند. نماي نخستين فيلم با تصوير زني که صورت خود را آغشته به ماسکي کرده آغاز مي‌شود که کمي بعد آن را پاک مي‌کند. سپس به نمايي دونفره کات مي‌خورد که زن در کنار سربازي روي صندلي پارک نشسته و از ديالوگ‌ها مي‌فهميم که پسر خواستگار اوست. محتواي مکالمه اين‌چنين است که پسر بعد از سربازي شغل درست‌وحسابي ندارد! درعوض زن، هم شغل دارد و هم کاربلد است و هم از عهده خرج خانه بيرون مي‌آيد؛ دقيقا يکي از معيارهاي مرسوم در ازدواج‌هاي اين‌چنيني! که بحث ماديات را در روابط ميان زن و مرد بسيار پررنگ مي‌‌کند. هرچند به اين موضوع به شکل مطلق نمي‌توان نگاه کرد، اما فيلم‌ساز از همان ابتداي فيلم، دست روي نکته مهمي گذاشته است. درست است که زنان اين فيلم در جامعه‌ای که همه‌چيز آن در ظاهر خلاصه شده، به سمت معيارهاي مجلات مد و تصاوير رنگ‌ولعاب‌دار ماهواره‌ها پيش مي‌روند، اما در لايه زيرين اين بزک‌کردن‌ها از عدم درک‌شدگي از جانب مردان خود رنج مي‌برند. مثلا آرايشگر به يکي از مشتريان خود مي‌گويد که تنهايي بد است و چقدر خوب که شوهر کني، اما در پايان همين فيلم شاهديم که او به خواستگار مطلقه خود صريحا پاسخ منفي مي‌دهد و علاقه‌اي به شوهرکردن ندارد! و درنهايت در پلان آخر روي نيمکت مقابل مغازه‌اي، تک‌وتنها مي‌نشيند و درحالي‌که پشت به ديگران است و آبميوه مي‌نوشد، نظاره‌گر رفت‌وآمد و ازدحام مردم در حال حرکت در پياده‌رو است. يا زني که از رفتارهاي خارج از عرف شوهرش شکايت دارد، به فالگير داخل آرايشگاه مي‌گويد که بلايي سر شوهرم مي‌آورم تا متنبه شود! يا دختري سن‌بالا که تاکنون ازدواج نکرده به مشخصات خواستگار پير خود مي‌خندد که با وجود بالابودن سنش، دنبال دختر باکره است! در حقيقت نمايش عريان اين‌گونه تناقض‌ها و اعتراضات، بر مطالبات جديد اين طبقه پرشمار جامعه تأکيد مي‌کند. به عبارت دقيق‌تر در پس رويکرد مردسالارانه جامعه که در بيشتر مناسبات آن ديده مي‌‌شود، زنان کمتر مطرح‌شده در مناسبات اجتماعي مانند خانه‌دار و تحصيل‌نکرده‌ها به لحاظ رويکرد‌هاي مطالبه‌گرانه در حال رشد هستند. سؤالات تازه و جدي‌اي درباره مناسبات ارتباطي خود با مردان مطرح مي‌کنند و ديگر تاب برخي از بي‌عدالتي‌ها را ندارند. درحالي‌که در طول اين سال‌ها زنان در عرصه‌هاي مختلف پيشرفت چشمگيري داشته‌‌اند، مردان عملا از آنها عقب‌تر مانده‌‌اند. پس سطح مطالبات تغيير کرده و به دليل همين ناهمگوني‌ها، تحليل جامعه نامتعادل فعلي کمي دشوار است و ديدن چنين فيلمي ضروري به نظر مي‌رسد.