رؤیا تیموریان را باید روی صحنه تئاتر تصور کرد و دید. تلویزیون و سینما فقط و فقط بخشی از توانایی او در بازیگری را به نمایش میگذارد و او فرمانرواییاش را بر صحنه تئاتر تکمیل میکند و نشان میدهد. تیموریان که کار حرفهایاش را سال 1358 با چند تئاتر آغاز کرده بود فرصت همکاری با چهرههای مطرح تئاتر را در کارنامه کاری خود جای داد تا آن سالها اهل فرهنگ و هنر و علاقهمندانش او را بهعنوان یک استعداد درجه یک در تئاتر بشناسند. در کارنامه تئاتری او بازی برای رکنالدین خسروی، علیرفیعی، علیرضا کوشکجلالی، بهزاد فراهانی و جوانترهایی همچون مرتضی میرمنتظمی به چشم میخورد.
پایگاه خبری تئاتر: شخصاً سِن بزرگ و عمیق تالار وحدت را که میبینم در مقام یک کارگردان از این صحنه میترسم. بهعقیده من بازی روی این صحنه واقعاً سخت است چون سالن، برای اپرا طراحی شده است و نه تئاتر. فقط یک بازیگر حرفهای میتواند این خلأ را با میزانسن درست پر کند طوری که تماشاچی حس کند صحنه کوچک شده و همه این صحنه در اختیار بازیگر است. این اتفاق بدون اغراق در بازی شما افتاد و واقعاً در خیلی صحنهها عظمت دکور و دیوارها و آن میزانسن بزرگ در کار شما به معنی درست بصری رسید. اگر اشتباه نکنم این دومین همکاری شما با دکتر رفیعی بود و دکتر رفیعی هم در کارهایش با این صحنههای فراخ غریبه نیست...
همانطور که شما گفتید اولین همکاری من با دکتر رفیعی به 18-19 سال پیش برمیگردد که تجربه و افتخار همکاری با ایشان در «عروسی خون» را داشتم. آنجا هم تقریباً صحنه خالی و فقط شامل یک میز، صندلی و یک اسکوپ در انتهای صحنه بود. راستش فکر کنم مقوله بازی در صحنههایی که برای تئاتر نیستند و برای اپرا ساخته شدهاند این مسأله را دارند. سقف بلند و عمق و وسعتی که دارند باعث میشود تا بازیگران با انرژی بیشتر و تمرکزی بالا روی صحنه حاضر باشند و چنین کاری بسیار سخت است. راستش را بخواهید من اصلاً به این موضوع فکر نکردم. در «عروسی خون» هم بهش فکر نکردم. فقط سعی کردم راهنماییهای دکتر را درست بهکار بگیرم. تجربهای که طی اینهمه سال و کار کردن در کنار بزرگانی چون رکنالدین خسروی و علی رفیعی، کسب کردم باعث شده تا دیگر تمرکزم را بر نکتههای دیگری بگذارم. من به کارگردانی که دارم مطمئنم و میدانم بازیگر را در بهترین جای قابی که در ذهن دارند جای میدهد. همه اینها را وقتی در ذهن مرور میکنیم یک وجه دیگر هم به ذهنمان میآید و آن طراحی صحنههای مینیمال دکتر رفیعی است که کار را سخت میکند. یکی از خصوصیات دکتر رفیعی این است که با تمام این ویژگیها که کار را ممکن است سخت کند اما از طرف دیگر ایشان به بازیگرش بسیار اهمیت میدهد و تمام تلاشش بر این است تا طوری صحنهگردانی کند که بهترین جاها مشخص شود. آنهم به کمک خود بازیگر. این بازیگران چندین ماه تمرین کردهاند و درست هدایت شدهاند و چنین پروسهای قطعاً باید نتیجه خوبی داشته باشد.
چند وقت پیش کتابی که تازه از «آربی آوانسیان» منتشر شده را میخواندم و واقعاً کیف میکردم از آنچه درباره تربیت و زندگی و کار تئاتریها در دهههای گذشته میگفت. تصور میکردم دارد راجع به یک جهان دیگر حرف میزند. بازیگران صبح میرفتند سر تمرین و کارشان را شروع میکردند و آوانسیان میگوید من هر وقت میرفتم شروع کنم میدیدم اینها همه کارهای پیش از تمرین را انجام دادهاند... امروز کمتر چنین چیزی اتفاق میافتد مگر در کارگردانی از همان نسل درخشان؛ مثل دکتر رفیعی.
من این شانس را داشتهام که با استادهای بزرگی مثل مرحوم سمندریان، مرحوم رکنالدین خسروی و بسیاری دیگر همکاری کردهام و شاگردی. چندین سال تئاتر را به شکل تجربی کار کردم و چیزی را که شما میگویید و از آقای آوانسیان نقل میکنید به عینه زندگی کردهام. مثلاً ما وقتی میخواستیم کاری را شروع کنیم درباره «ادیپ» شش ماه راجع به آن تحقیق کردیم. آن زمان هم که مثل امروز دسترسی به اطلاعات ساده نبود. خود آقای خسروی مطالب را پیدا میکرد، ترجمه میکردند و به ما میرساندند. هر کاری با جناب خسروی انجام میدادیم یک پروسه شش ماهه تحقیقاتی داشتیم. از صبح میرفتیم سالن و خیلی روزها غروب آفتاب را نمیدیدیم. با یک ساک غذا و فلاسک چای میرفتیم سر کار و فقط یک ساعت ظهر اجازه استراحت و غذا داشتیم. همه تحقیق و تمرین فن بیان و میزانسنها و.... بازی در هیچ نقشی هم برای هیچ بازیگری قطعی نبود. ممکن بود یک نقش را یک هفته به من بدهند و هفته بعد به بازیگر دیگری. کارگردان خط اصلی کار را در ذهن داشت و همه چیز در ذهنش چیده شد بود اما امکان نداشت هیچ چیدمانی از ابتدا در اختیار شما گذاشته شود. حقوق هم به اندازه پول اتوبوس بود و خیلی وقتها تا زانو تو برف میدویدیم که فقط به اتوبوس برسیم. این دوران برای من بیشتر یک کلاس دانشگاهی بود. کارکردن با دکتر رفیعی برای من بازسازی همان دوران طلایی است. او کمک میکند تا با هم به یک بلوغ در نقش برسیم. یادم میآید یک روز به من گفتند من میدانم که بازیگرها در تمرین نسبت به نقش منفی دافعه دارند؛ تو مشکلی نداری؟ گفتم نه. تلاش من این است که یک شخصیت منفی درست و جذاب را روی صحنه نمایش بدهم و اگر به این برسم موفقم و اگر نرسم شاید من هم دافعه پیدا کنم. از ایشان خواستم برای رسیدن به این جاذبه به من کمک کنند و انصافاً خیلی جاها دکتر رفیعی کلیدهایی به من دادند که برای من شگفت انگیز بود. این تجربه جدید با دکتر رفیعی و آن کلیدها یک دفعه بعد از چند ماه یک دگرگونی در نگاه من به کاراکترم ایجاد کرد. حتی چیزهای خیلی کوچک که من معمولاً به هنرجویان و دانشجویان خودم هم میگویم میتواند کارساز و راهگشا باشد. همیشه از دکتر میخواهم طی اجرای کار، هر شب تذکراتی داشته باشند که در خط اصلی چیزی از بین نرود، تغییرات و بداههها وقتی در خط اصلی کار به کاراکترها اضافه شود و یا در صحنه، چیزی عوض نمیشود فقط عمق فرورفتن شما در عمق کاراکتر مسلماً تأثیرگذاری بیشتری را در پی خواهد داشت. من خیلی با جوانها هم کار کردهام و این همکاریها برای من تجربیات بزرگی را رقم زده که من آنها را مثل یک گنجینه نگه میدارم و میتوانم بگویم برای من کار با دکتر رفیعی اینبار اینقدر شگفتزدگی داشت که حد و حساب نداشت. چرا اینکه استادی در این سن با همه ناراحتیهای فیزیکی که دارد هر روز با مطالب جدید و وسواس بسیار سر کار میآید، ترجمههایش را میآورد و هنوز که هنوز است مثل جوانی پر شور با کارش روبهرو میشود و این اعجابآور و تحسینبرانگیز است.
از شکل راهنمایی و راهبری ایشان بهعنوان یک کارگردان چه نکتههایی به ذهنتان میآید؟
وقتی با دکتر کار میکنید بهعنوان یک بازیگر باید آدم باهوشی باشید و جا دارد بگویم این دخترانی که امروز در کنار هم هر شب روی صحنه میرویم واقعاً باهوش و استعداد هستند. از طرفی چند سال است با دکتر رفیعی کار کردهاند و فضای کارهایش را میشناسند. شما باید فضای کارهای او را بشناسید و بدانید چه خواستهها و سلایقی دارد. اگر اینها را درک کنید میتوانید به آنچه او میخواهد برسید و در این راه خودتان هم حس خالق بودن داشته باشید. برای همین شاید کارکردن با دکتر رفیعی برای دیگران سخت باشد چون بیشتر شبیه یک نوع ریاضت است. در عین حال سهل هم هست چون وقتی خودت را در اختیار میگذاری متوجه میشوی وارد جهانی میشوی که تو را بزرگ و بزرگتر میکند. یک روز ترجمهای از یک نقد اسپانیایی درباره همین کار برای من خواند که نگاه من را کاملاً تقویت کرد به نقش برناردا. به هر صورت خود این زن هرگز طعم عشق را نچشیده و بچههایی که به دنیا آورده هرگز با عشق متولد نشدهاند. همه چیز در حد وظیفه بوده و در محدوده مذهب اتفاق افتاده است. همه اینها و ظلمهای بسیاری که او روا کرده باعث شده به رغم آنکه سن آنچنان زیادی ندارد اما بدنی فرسوده داشته باشد. همه اینها و جزئیات دیگر باعث شد تا کمکم جهان برناردا و حتی فیزیکش برای من مشخص شود. قدم کوتاهتر شد و خمیدهتر و وقتی این نکته را به دکتر رفیعی ارائه کردم بسیار پسندید.
شما از چه زمانی به کار پیوستید؟
فکر میکنم تابستان بود که دستیاران دکتر به من گفتند که ایشان قصد دارد «خانه برناردا آلبا» را کار کنند. از من پرسیدند که برنامهام چیست. گفتم برنامه من هر چی باشد مطمئن باشید که بهمش میریزم و حتماًحتماً روی من حساب کنید. چون واقعاً باعث افتخارم بود که بتوانم دوباره با دکتر رفیعی کار کنم و از طرفی هم مطمئن بودم در این کار هم تجربیات بزرگی پیدا خواهم کرد. متن هم متن لورکا بود که بهدلیل شباهتهای اجتماعی و زیستی و فرهنگیمان همه به آن ارادت و نزدیکی داریم.
چقدر اهل دیالوگ کردن هستند؟ بعضی کارگردانها نظری قطعی میدهند و بازیگر باید آن را بپذیرد و انجام بدهد... شکل دکتر رفیعی چطور است؟
من اصلاً بازیگر سرکشی نیستم. همیشه همینطور بودم. اما جالب است که بدانید دکتر رفیعی هرگز نمیگذارد شما ناراضی از آنچه اتفاق میافتد باشید و همیشه در تمام کارهایی که مربوط به شما و کاراکترتان هست از شما سؤال میپرسد و گفتوگو میکند. مثلاً میپرسد فکر میکنی این شخصیت چطور به اینجا رسیده یا.... من هم توضیحاتم را میدهم و با هم به نقطهای میرسیم. البته این را هم گفتم که مهم در این میان این است که کارگردان چه کسی است و چه میخواهد و اینکه در نهایت من قطعاً حرف رفیعی را انجام میدهم. دکتر رفیعی اجازه میدهد بازیگرانش برونریزی داشته باشند و در هر نقشی این اجازه را میدهد که هر ایدهای دارند در تمرین به نمایش بگذارند. مدام تمرین، مدام اتود. تمرینات طولانی و بدون هیچ ارفاقی و با سختگیری تمام. معمولاً جوانان حوصله این کار را ندارند و فقط آنها که با دکتر ماندهاند میدانند چه لذتی دارد. خاطرم هست که فقط یک روز در روزهای اول تمرین به من گفتند ممکن است دکتر رفیعی کار داشته باشد و نیم ساعت دیر بیایند اگر کاری دارید انجام بدهید. برحسب اتفاق کارش زود تمام شده بود و زود آمده بود. دید ما نیم ساعت است آماده نیستیم. اولتیماتوم داد که اگر نمیتوانید منظم باشید دیگر سر کار نیایید. مهم هم نیست چه کسی چه نقشی را بازی میکند. معذب شدیم اما کیف کردیم. این نظم خصلت تئاتر است و متأسفانه ما آن را در تئاتر این روزهایمان اصولاً از دست دادهایم و فقط نوادر و نوابغی مانند رفیعی باقی ماندهاند با آن اصل و ریشه درست. همه استادهای تئاتر همین بودند. هیچ ارفاقی نیست بین کسی که نقش کوتاه دارد یا بلند. مگر ما چند نفر دیگر مثل دکتر رفیعی داریم که من بخواهم فرصت همکاری با او را از دست بدهم؟ معلوم است که هر چقدر سخت بگیرد و یا تلخی کند من باز هم نازش را میخرم و کیف میکنم که دکتر علی رفیعی را داریم. او یگانه تمام دوران است و همین کار را هم اگر نگاه کنید میبینید او با چه نبوغی یک کار کلاسیک را به امروزیترین شکل ممکن روی صحنه برده است. باز هم میگویم او از نوادر و نوابغی است که اگر آنطور که باید قدرش را ندانیم ما ضرر کردهایم نه او.
https://teater.ir/news/17010