پایگاه خبری تئاتر: نمایشگاه عکس پرویز جاهد با عنوان «وقتی شهر میخوابد» با حضور خسرو معصومی، سیفالله صمدیان و امیر پوریا روز دوشنبه (اول بهمن) در گالری زمستان خانه هنرمندان ایران افتتاح شده است.
این عکسها، تنها بخشی از پرسهها و گشت و گذارها و مشاهدات شبانه جاهد در شهرهای لندن، پاریس، پراگ، کن کارلووی واری، طنجه (مراکش) و تهران است.
پرویز جاهد در متنی برای این نمایشگاه نوشته است:
«شب، نیم آرامبخش، زیبا و دوست داشتنی زندگی انسان مدرن شهری است. پس از یک روز کاری شلوغ و دوندگی و رفت و آمد و تلاش که همه انرژی و توان ما را میبلعد، این شب است که امکانی برای آسودن و خستگی در کردن برایمان فراهم میکند. تنها در ساعات و لحظات دیروقت شب است که روح و ذهن ما آرام میگیرد و رویاها سربر میآورند. شب، آرام، سنگین و مرموز از راه میرسد و چادر سیاه خود را بر سر شهر و خیابانها، مغازهها و خانهها میاندازد و همهچیز غرق در تاریکی میشود و شب، همه کثافتها و زشتیهای روز را میپوشاند. در دل سیاهی شب است که زندگی دیگری آغاز میشود و در پس آرامش ظاهری شبانه، شهر آبستن حوادثی شوم و سهمناک میشود و این همان جانمایه بسیاری از فیلمهای نوآر کلاسیک و مدرن است. خیابانها و کوچههایی خلوت و تاریک که با نور چراغهای کنار خیابان یا نور پنجرههای آپارتمانها یا نور اتومبیلهایی که با شتاب میگذرند و یا تلالو نورهای نئون سر در مغازهها، کافهها، بارها، نایتکلابها، رستورانها، قمارخانهها، سینماها و سالنهای نمایش روشن شدهاند و مردان و زنانی تنها در گوشه و کنارهای آن پرسه میزنند.
خیابانهایی که میتوانند مکان وقوع جنایتی هولناک یا فعالیت شبانه دار و دستهای تبهکار و زیرزمینی باشند. خیابانهایی که سایهها در آن ترسناک و تهدیدکنندهاند. حالا این خیابان میخواهد در لندن باشد یا در پاریس یا در پراگ یا در تهران یا در شهری کوچک و دور افتاده در غرب آمریکا. شهرهایی که در شب، زیبا و فریبندهاند اما در عینحال مرموز و هراس انگیزند و خشونتی پنهان و نامرئی در دل آنها و دنیای زیرزمینی آنها جاری است. شهرهایی با خیابانهای سنگ فرش باران خورده و خیس که نورهای چراغهای نئون مغازهها، هتلها، سر در سینماها، کافهها و رستورانها را بازمیتابانند. جان آلتون، فیلمبردار مشهور فیلمهای نوآر در کتاب نقاشی با نور، جذابیت چنین نماهایی را ناشی از بازی نور و بازتابهای آن روی سطح خیس و براق خیابان میداند. در چنین فضاهای شهری نیمه تاریک است که موتیفهای نواری حضور خود را اعلام میکنند. فضاهای خارجی که قهرمان تنها، عاصی و شکست خورده نوآر را در خود جای میدهد. فیلمهای نوآر با زندگی شبانه و خیابانهای تاریک و پاتوقهای زیرزمینی، محلههای کثیف و پست شهری که در آن قوادها، زنان خیابانگرد و خودفروش، تبهکاران خرده پا، موادفروشان، گداها، بیخانمانها و معتادان میلولند، گره خورده است.
فیلمهای نوآر به شکل درخشانی از تاریکی سینما استفاده میکنند. در سالنهای تاریک سینما، تاثیر نورهای نوآری دوچندان میشوند و این یکی از رمزهای جذابیت فیلمهای نوآر است. فیگورهایی که در نماهای ضد نور قرار گرفتهاند و هیبتی ترسناک یافتهاند یا بدنهایی که با نور چراغهای بالای سر آنها روشن شدهاند. این تصاویر نوآرگونه، همانطور که هامفری بوگارت میگوید موادی هستند که رویاها را میسازند. اینها زیباترین و خیرهکنندهترین تصاویر از شهر و زندگی شهری در ساعات دیروقت شب است که همیشه برایم جذاب بودهاند.
این فضاهای شهری اشنا خیلی پیشتر از آنکه بخواهم خودم آنها را از نزدیک با دوربین عکاسیام تجربه و ثبت کنم، از دل فیلمهای نوآر آمریکایی و فرانسوی سربرآورده و در ذهن من جای گرفته و دلمشغولی من شدهاند.
آنچه که نئو نوآری مثل راننده تاکسی را به فیلمی فراموش نشدنی تبدیل کرده، بهخاطر چراغهای نئون، فضاهای دود گرفته و رمزآلود پرسه زنیهای شبانه تراویس بیکل با تاکسی در خیابانهای پر نور و افسونگر نیویورک است. شاید اولین بار بعد از دیدن راننده تاکسی اسکورسیزی یا اسانسور به سوی سکوی اعدام لویی مال یا خواب بزرگ هاوارد هاکس، یا دار و دسته بزرگ (بیگ کومبو) جوزف اچ لوئیس بود که به فکر عکاسی از زندگی شبانه و فضاها و خیابانها و کوچه پس کوچههای شهرها در دل شب افتادم. بعد از آن بود که هر وقت به شهری سفر کردم، هر جا و هر وقت که مقدور بود، به عکاسی شبانه از آن شهر پرداختم.
این نمایشگاه و این عکسها، تنها بخشی از پرسهها و گشت و گذارها و مشاهدات شبانه من در شهرهای لندن، پاریس، پراگ، کن کارلووی واری، طنجه (مراکش) و تهران است.»