2 نمایشنامه «شب‌های آوینیون» و «دُن کامیلو» نوشته کوروش نریمانی توسط نشر نو منتشر شد.
پایگاه خبری تئاتر: «گستره خیال» مجموعه‌ای تازه در «نشر نو» است که کتاب‌های حوزه تئاتر و سینما را در بر می‌گیرد. پیش‌تر چهار عنوان - دیر راهبان، روز رستاخیز، یوزف کا، عصر معصومیت - در این مجموعه منتشر شده است. نمایش «شب‌های آوینیون»، از جمله موفق‌ترین آثار دهه ۸۰ ایران، یکی از برگزیدگان آثار ادبیات نمایشی ایران در سال ۱۳۸۴ است که سال ۲۰۰۰ نیز در سه شهر مهم آلمان اجراهای موفق و قابل تحسینی داشت. اما کتاب دیگر این مجموعه، «دُن کامیلو»، در واقع بازخوانی رمان «دنیای کوچک دُن کامیلو» نوشته جووانی گوارسکی است. نریمانی در سال ۱۳۸۴ برای «دُن کامیلو» جایزه نمایشنامه برگزیده کانون ملی منتقدان ایران و کارگردان برگزیده انجمن کارگردانان خانه تئاتر را بدست آورد. دُن‌کامیلو نوشته‌ی کوروش نریمانی بازخوانی دنیای کوچک دن کامیلو نوشته‌ی جووانی گوارسکی پپونه: تو دوچرخه‌ت زنگ نداره دن‌کامیلو؟! دن‌کامیلو: زنگ كلیسا برا من كفایت می‌كنه! پپونه: زنگ دوچرخه‌ت رو می‌گم؛ چی‌كار دارم به زنگ كلیسا! دن‌کامیلو: گوشای شما زنگ كلیسا رو نمی‌شنوه. توش ملات ریخته‌ن... ملاتش‌م سوغات رفیق استالین‌ته. جهنم مبارك‌تون! پپونه: من زنگ دوچرخه‌ت رو می‌گم. چرا بحث سیاسی می‌كنی؟ دن‌کامیلو: بحث سیاسی؟! اونم با تو؟! سیاست رو با سین می‌نویسن یا با صاد، بی‌سواد؟! پپونه: با سین یا با صاد، من حالا دیگه شهردار این ده‌كده‌م؛ اونم طی یه انتخابات 100 درصد دموكراتیك! دن‌کامیلو: انتخاباتی كه روز یك‌شنبه برگزار بشه از نظر كلیسا مردوده! پپونه: من گوش به زنگ حزبم، نه كلیسا! دن‌کامیلو: پس از جلوی چشمم دورشو تا دندوناتو خورد نكردم! پپونه: (با تمسخر) می‌دونم دردت چیه دن‌کامیلو! می‌دونم! تو... ذاتاً دشمن خلقی! چشم نداری ببینی كه حزب از راه قانون، حق و حقوق خلق رو از حلقوم مفتخور‌ا می‌كشه بیرون! ... ولی من، می‌كشم! ... چون از حالا دیگه شهردارم! دن‌کامیلو: پپونه! پپونه:‌ ها! دن‌کامیلو: خفه شو! پپونه: باشه... باشه... خفه می‌شم! اونم فقط به خاطر مصالح حزب! دن‌کامیلو: مرده‌شور خودتو ببره و حزبت رو كه بركتو از این ده‌كوره گرفتین! پپونه: احترام خودتو نیگردار كشیش! اگه ماركسیست نیستی، لیبرال باش! اگه لیبرال نیستی، دموكرات باش! اگه دموكرات نیستی،... لااقل مختو به كار بنداز! ما الان تو اكثریتیم. منم شهردار اكثریتم؛ شهردار كل آبادی! دن‌کامیلو: مُنگل! این‌جا یه ده‌كور‌ه‌س، شهردارش دیگه چه صیغه‌ایه؟ ... یعنی تو ان‌قده خنگی كه فرق شهر و آبادی رو نمی‌دونی؟! شب‏‌های آوينيون [پهلوان‏‌ها گرد مبارك می‏‌چرخند ولی نگاه‌شان كماكان به سوی طیاره است.] پهلوان اسی: (متظاهرانه) بيا داش ابی! به نظرم... اول بريم تو مايه‌ی يه خَمش، بعد بيايم تو اوج‌بند و... خلاص. [نگاهی متملقانه به طیاره] پهلوان ابی: نه داش اسی! من می‏گم اول بَزَكش... اِ ... بُزكِشش كنيم، به‌تره! يه سر زير بغل، يه بارانداز و... تمام! [نگاهی متملقانه به طیاره.] پهلوان اسی: (زيرِ لب) چشت رو درويش كن! چشت به اوسا باشه! پهلوان ابی: خودت چی؟ پهلوان اسی: من نمی‏تونم. پهلوان ابی: منم نمی‏تونم. پهلوان اسی: چی می‏گی تو؟ پهلوان ابی: تو چی می‏گی؟ پهلوان اسی: من هيچی. پهلوان ابی: منم هيچی. پهلوان اسی: پوزت خورد؟