این یک اقتباس کاملا آزاد از زندگی و دوران سقراط در عصر ظاهرا طلایی یونان باستان – قرن پنجم پیش از میلاد – است؛ دورانی که تمدن بشری به بلوغی حیرت‌انگیز دست یافته و البته در کنارش اخلاقیات هم رو به زوال نهاده بود. همین نکته باعث شده تا نعیمی، درون‌مایه اثرش را بر زمان حال منطبق کند و به قول عوام، وارد معقولات شود. این مجوزی است که البته همه دست‌اندرکاران تئاتر امروز ما ندارند و تعداد معدودی، از این نعمت برخوردارند که هرچه می‌خواهند بی‌پرده بگویند و هر کاری می‌خواهند بر صحنه انجام دهند، بی هیچ مانع و رادعی.

پایگاه خبری تئاتر: نقل‌قولی را به سقراط منسوب می‌کنند که می‌گوید وقتی زن نداری، فقط زن نداری. وقتی زن داری، فقط زن داری. ظاهرا این شوخی به آن علت رواج یافته که همسر سقراط – زانتیپه – زنی غرغرو، بداخلاق و بددهن بوده و مدام این فیلسوف وارسته را بابت اینکه مانند دیگران کار یدی نمی‌کند و درآمدی ندارد که چرخ زندگی‌شان به درستی بچرخد مورد تحقیر قرار می‌داده. زندگی با چنین زنی که قادر به درک موقعیت این متفکر بزرگ نبوده، موقعیتی ایجاد کرده که نظر و نگاه او نسبت به زنان بدبینانه باشد، هرچند در این اجرا با خلق شخصیت جذاب روسپی شهر و رابطه دوستانه و عاطفی او با این دو انسان تنها و درک‌ناشدنی، کوشش شده نظریه ضدزن‌بودن سقراط نفی و باطل شود. هرچند کارگردان در ترسیم زن کم‌عقل سقراط و زنان طناز دیگر، نیم‌نگاهی به این واقعیت – اگر ضدزن‌بودن سقراط واقعیت داشته باشد – کرده است. سقراط اما از یک جنگجوی سلحشور که در کوران جنگ جزء پیاده‌نظام آتن بود و نخوردن و اندرون از طعام خالی‌داشتن را از آن دوران و در کوران جنگ تمرین و تجربه کرده بود، به مردی تارک دنیای مادی تبدیل شد. مرکزیت اندیشه‌های وی، ارجحیت خرد بر باورهای خرافی است. همین عقلانیت‌گرایی بود که کار دست او داد و بزرگان آتن و کارگزاران منفعت‌طلب حکومت را علیه او شورانده بود. آموزه‌هایش که بسیار ساده و گویا بودند، توسط شاگردانش، از جمله افلاطون و کریتون مدون و منتشر شد. باری، اگر درباره سقراط هیچ نمی‌دانید یا می‌خواهید بیشتر بدانید، به منابع مکتوب در زمینه تاریخ فلسفه در یونان باستان و البته مقولاتی مانند روش دیالکتیک سقراط و روش سوفسطاییان که با سقراط مخالفت داشتند رجوع کنید، چون نمایش سقراط، نوشته و کار حمیدرضا نعیمی، کمک زیادی به شما نخواهد کرد. این یک اقتباس کاملا آزاد از زندگی و دوران سقراط در عصر ظاهرا طلایی یونان باستان – قرن پنجم پیش از میلاد – است؛ دورانی که تمدن بشری به بلوغی حیرت‌انگیز دست یافته و البته در کنارش اخلاقیات هم رو به زوال نهاده بود. همین نکته باعث شده تا نعیمی، درون‌مایه اثرش را بر زمان حال منطبق کند و به قول عوام، وارد معقولات شود. این مجوزی است که البته همه دست‌اندرکاران تئاتر امروز ما ندارند و تعداد معدودی، از این نعمت برخوردارند که هرچه می‌خواهند بی‌پرده بگویند و هر کاری می‌خواهند بر صحنه انجام دهند، بی هیچ مانع و رادعی و البته به نظر من اشکالی هم ندارد. اینها ناخواسته باعث‌وبانی شکستن برخی تابوهای ساختگی برای گشایش فضای هنری جامعه می‌شوند؛ مثلا تک‌خوانی زنان روی صحنه یا نمایش موزون و میزانسن‌های منع‌شده دیگری که در این نوع کار – مثلا بینوایان موزیکال حسین پارسایی – دیده می‌شود و هیچ اتفاق ناگواری هم نمی‌افتد. از این بابت باید سپاسگزار این گروه از دوستان باشیم، اما خود اجرا جدا از فقدان ضرباهنگ متناسب با موضوع و کشداربودن برخی صحنه‌ها، به‌ویژه در صحنه‌هایی که سقراط شاگردان یا پیروانش را موعظه می‌کند؛ اجرائی مدرن و جسارت‌آمیز است. اینکه سقراط و همسر و برخی دوستانش پوشش باستانی و پیروان و شاگردان و رجال شهر آتن لباس امروزی بر تن دارند و سیگار می‌کشند و آشکارا قرن بیست‌ویکمی هستند نه هم‌عصر سقراط، ایده جسورانه‌ای است. تصور کنید افلاطون درحالی‌که کت و شلوار به تن دارد و کراوات زده و کفش براق پوشیده در مقابلتان ظاهر شود. این بازی ظریف می‌توانست بنیاد این نمایش را بر باد دهد و به مضحکه‌ای غیرقابل‌قبول تبدیلش کند، اما نعیمی با زیرکی، این نوآوری را در دل متنی به‌‌شدت انتقادی و سراسر اشاره به روزگار ما، نهان کرده و به همین دلیل این دوگانگی فضا، توجیه‌پذیر شده است. به عبارت دیگر به‌این‌ترتیب، اجرا روزآمد شده است. اما در به‌روزکردن موضوع و مضمون نمایش، نعیمی تمهیدات دیگری هم به کار بسته است؛ مثلا اجرای بریک‌دنس توسط جوانان شهر در مقابل سقراط یا فروریختن بطری‌ها و قوطی‌های خالی نوشابه بر سر سقراط که اشاره ظریفی دارد به ماجرای نوشاندن شوکران به حکم دادگاهی نمایشی یا فرمایشی. به او. و حتی رپ‌خوانی مده‌آ همراه با شبح‌های خود که هم جسورانه است و هم بر جذابیت نمایش می‌افزاید؛ هرچند به گمان من حجم بخش‌های موزیکال اجرا تا حدودی زیاد است و پیداست که برای جذب بیشتر مخاطبان صورت گرفته. بازی‌ها کم‌وبیش متعارفند. فرهاد آییش همانی است که در «سرباز شوایک»، کار پیشین نعیمی دیده‌ایم؛ مردی ژنده‌پوش و خمیده‌پشت که آرام راه می‌رود و آرام سخن می‌گوید. مریم سعادت اگرچه بهترین بازیگر این نمایش است، اما کار خارق‌العاده‌ای نمی‌کند، چراکه متن اساسا شخصیت‌محور از کار درنیامده و بر موقعیت بیشتر تأکید دارد، اما نمی‌توان از دو بازی درخشان دیگر یاد نکرد. کتانه افشاری‌نژاد در نقش سافو؛ شاعره‌ای که دوست سقراط است. افشاری‌نژاد با صدایی رسا و حرکات سنجیده تصویری دل‌فریب از یک شاعره را ترسیم می‌کند و بهناز نازی در نقش روسپی مهربان شهر که تا پایان همراه سقراط می‌ماند، بهترین‌های بازیگری در این اجر بودند و این به آن معنی نیست که دیگر بازیگران قابل‌قبول نبودند.