پایگاه خبری تئاتر: مسلما تماشای این دست از آثار همواره با آه و ناله و حسرتی سوزناک توأم میشود و این جملهی «چه میشود کرد!» را در ذهنمان جاری میسازد. تجربه کردن و تجربهگرایی اساسا با مکاشفه همراه است. مکاشفه نیز با کلیشه و تکرار مکررات بیگانه است. مکاشفه نوعی تازگی دارد که معمولا با پیشنهاداتی همراه است. مکاشفه مسیری است برای رسیدن به شناختی تازه از زاویهی دیدی جدید و نو. زاویهی دیدی که نگاهی تازه دارد به مساله کارگردان که احتمالا این مساله پیوندی با اجتماع وی نیز دارد. کارگردان تجربهگرا با آزمون و خطا میانهی خوبی داشته و جسارت را در اولویت شیوه اجرایی خود قرار میدهد. این جسارت در همه چیز نفوذ میکند. در میزانسنها، طراحی، نور و بازیها. چنان همه چیز را درمینوردد که مخاطب در نگاه اول به وجودش پی برده و معمولا از آن لذت میبرد. نمایش «چیزهای سرد» حاوی چنین تجربهای است (نیمستاره نیز ارزانیاش). اما الزاما این تجربه راه به مکاشفه و پیشنهاداتی تازه برای تئاتر امروز ایران نمییابد. ظاهرا روایت اثر درباره اعضاء یک خانواده است که به تازگی مادرشان را از دست دادهاند و دور یکدیگر جمع شدهاند تا در خانهشان برای وی مراسم ختم برگزار کنند. دوخطی نمایشنامه اساسا تکراری است و نمونه چنین روایاتی را در چندین نمایش و آثار سینمایی نیز دیدهایم. اصل برپایهی فردیت هر کدام از این اعضا و رابطهشان با هم گذاشته شده است. نمایش با پخش فیلم سینمایی فورسماژور (ساخته روبن اوستلوند) آغاز میشود. فیلمی مدرن با محوریت روابط خانوادگی. این فیلم نوعی کد است برای پرداختن به لایههای عمیق نمایش (البته در ادامه با خلأ چنین لایههایی مواجه میشویم). اعضا خانواده یک به یک وارد پذیرایی و آشپزخانه میشوند و هر کدام دست به کاری میزنند. یکی سالاد درست میکند، دیگری گردگیری کرده و شخصی دیگر به خواندن کتاب مشغول میشود. در واقع همه این افراد در تنهایی خود هستند و نه در کنار هم. کمکم میزان سروصدای هر شخص به واسطه وسیلهای که در دست دارد شدت میگیرد. صدای جاروشارژی، صدای آبمیوهگیری و صدای رنده. گویی هر شخص با صدای ناهنجار وسیله خود دست به بروزنمایی درونیات خود میزند و باز با تاکید عرض میکنم که در تنهاییشان این اقدامات را صورت داده و جمعی را شکل نمیدهند. دختری نوجوان که از همه کم سن و سالتر است در میان افراد دیگر خانواده به آرامی پرسه میزند و خواهان آن است تا با کسی ارتباط برقرار کند. هیچکس محلش نمیدهد به طوری که گویی انگار او را نمیبینند. او به نوعی نماینده نسل جوان امروز است که رابطهاش را با یک نسل قبلتر از خود را از دست داده است. نه محبتی در جریان است و نه گرمایی. فقدان گرما باعث سردی میشود و این است نمایش عالی اکبری در پرده اول. در این پرده دیالوگی درمیان نیست. فقدان رابطه به اصلیترین دیالوگ اثر بدل میشود و آن را پیش میبرد. تعلیق به نقطهای میرسد که گویی هر آن باید منتظر اتفاق تازهای باشیم. اتفاقی که این نظم خودساخته را از هم بپاشد و فریادهای درونی کاراکترها را برملا سازد. اما از اتفاق تازه خبری نیست. جهان نمایش به قدری سرد شده که کسی توان انجام کنش را ندارد و شاید به آن بیمیل و انگیزه شده باشند. پایان پرده اول را میتوان پایان اصلی نمایش تلقی کرد. از این جا به بعد هر آن چه که نباید گفته و یا مطرح میشد وارد اثر شده و رسما گند میزند به همه آن دقت و وسواسی که مؤلف تلاش داشت تا در قسمت آغازین نمایش به منصه ظهور برساند. بازیگران یک به یک وارد شده و مونولوگهایی پرابهام و بیربط را به زمان میآورند و به قدری در این کار افراط میورزند که ریتم اثر به جاده خاکی زده و به مسیر پیشساخته خود دور میشود. دیالوگ همان نقلونبات نیست که هر وقت دلمان خواست در دهان بازیگران بگذاریم و سرمخاطبان را ببریم. هر دیالوگ در اثر نمایشی کارکردی دارد و هر کارکردی اثری به همراه میآورد. پرده سوم که به بحثهای حاشیهای اعضا درباره نحوه اجرای مراسم ختم مادر منتج میشود، اساسا ریشه نمایش را هدف قرار داده و به جانش تشنه میشود. باورش سخت است بپذیریم که این سه پرده را یک نفر و آن هم رامین اکبری نوشته و کارگردانی کرده است. جوانی خلاق و باانگیزه که همیشه آثارش با نوآوریهای فرمیک و روایی همراه بوده اما این بار شاید به میزان لازم به ابهام میان روایتش اعتماد نکرده است. او در اجرای جسارت خساست به خرج داده و مغلوب نظرات و موضعگیری اطرافیان شده است. پرده اولی که حتی ترسناک جلوه میکند، در پرده سوم به یک بحث و دعوای خواهر برادری مضحک تلویزیونی تبدیل میشود. اینجاست که خمیازهها کمکم رخ میدهند و کلافگی را همراه میآورند. نمایشی که سوار بر خودرو ابهام داشت به سمت یک اثر با بارقهها و المانهای روایت پستمدرن پیش میرفت، به یکباره چپ کرده و سرنشینانش را به کام کلیشه میکشاند. با این حال اکبری مستحق نیمستاره است اما نباید به آن راضی باشد. او همچنان میتواند با ذوق و خلاقیتی که دارد مسائل مختلف خانوادگی و اجتماعی را به چالش بکشاند. امید که اثر بعدی وی با چنین خصوصیاتی شروع و با بالندگیاش به پایان برسد.