شتابزدگی، کمیته نان را از سطح دیگرکارهای لیلی عاج، پایین‌تر برده‌است.

پایگاه خبری تئاتر: کمیته نان به واسطه‌ی کارگردان خود لیلی‌عاج، حائز اهمیت و توجه ویژه‌ای‌ست . سالهاست لیلی‌عاج را به‌عنوان هنرمند تاتری می‌شناسیم که خط و ربط مشخصی را در متن و اجراهای‌ش دنبال می‌کند. دغدغه‌ی او قشر فرودستی از جامعه‌ست که با طبقه‌ی کارگر پیوندخورده‌.

کارگری که تحت شرایط سخت، به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، و اگرچه نیروی محرکه ی تولید جامعه است اما از نظر معاش و سطح رفاه زندگی در مضیقه است. قشری که در نمایش‌ها ومتن‌های تئاتر امروز کمتر جایی دارد.

حضور پررنگ زنان و محوربودن‌شان در متن‌های لیلی‌عاج، ادای دین دیگری‌ست به قشری اقلیت که هرچه پرداخت بیشتر به وضعیت و شرایط آنان در تحولات اجتماعی و جامعه، آگاهی بخش است . خواب زمستانی/ قندخون/ روزمرگی و اکنون کمیته نان، آثار او هم درمتن واجرا بوده اند که هرکدام درخور توجه و مورد اقبال مخاطبین قرارگرفته‌اند..

آنچه این سالها، مرا به پیگیری و اشتیاق آثار او واداشته نگاه ارزشمند ومردمی او برای توسعه “تئاترمردمی”‌ست.. تئاتری که تنها برای قشرخاصی از مرفهین و یا طبقه‌ی سرمایه‌داری که قادرباشد بهای بالای بلیت یک نمایش تجملی را دریک سالن چندستاره بپردازد، نیست. هنری‌ست برای هرعلاقمند از هر قشری که می‌خواهد در جهان صحنه وهنر نمایشی، با انسان امروز مرتبط باشد، و تاثیر کنش و اثر هنرمند معاصرش را به تماشا بنشیند. و حرکتی‌ست به عنوان تئاتری منتقد بر روال مسلط کنونی که مسیرش را به سمت وسوی تجاری‌شدن و گیشه‌مداری تغییر داده‌است.

چنین تئاتری که می‌خواهد جدای از سبک خود ارتباط معنادار ونزدیکی با مخاطب به ویژه تماشاگر عام برقرار کند، نیازمند، سادگی و درعین‌حال هوشمندی خاصی‌ست که لازمه ی تاثیرگذاری حداکثری هسته‌ی معنایی نمایش‌ باشد. لیلی عاج همواره این دوعنصر را در متن‌ها و اجراهایش دارد. اما آنچه در کمیته نان، زنجیره‌ی منسجم آنرا درهم می‌ریزد، التقاط بیش از اندازه‌ی موضوعات غیرمرتبط، چندپارگی جریان اصلی، و حوادث پرحاشیه‎ی جنبی‌ست که موجب می‌شود تمرکز از پیگیری روال اصلی داستان، برهم بخورد بخصوص جابجایی دو شخصیت دوقلو در داستان که نه تنها کمک کننده و جذابیت ندارد بلکه نقطه‌ی اوج ازهم پاشیدگی زنجیره‎ی اصلی‌ست که حتی از موضوع کولبران نیز منحرف می‌شود.و آنرا تبدیل به یک روایت دورهمی در تقلیل یک موقعیتِ توصیفی می‌کند.

چنین ضعفی، جهت ارزشمند معنایی نمایش را، آنچنان بی‌اعتبار می‌کند که حتی بیش ازآنکه تاثیرگذاری ثمربخش داشته باشد، معکوس عمل می‌کند. به ویژه رخداد نهایی وتک‌گویی پرده‎ی آخر، تیغ بُرنده‌ی رگ نمایش‌ست که نبض حیاتش را ازکار می‌اندازد. ونمایش را در حد یک واگویی مصیبت و زنجه‌موره، پایین می‌آورد. و ایکاش چنین نمی‌شد. توازی چند موضوع در راستای حوادث داستان به غنی‌ترشدن و چندلایه‌شدن متن واجرا می‌انجامد اما اگر دراین مهم افراط شود و یا موضوعات ارتباطی معنادار وکارکردی و تکمیلی نداشته باشند تبدیل به ضعف بزرگی می‌شود که قادرنیست جریان داستان را از پرچونگی بیهوده حفظ کند.و روبنایی می‌شود از توسل به یک موضوعیتِ جذاب، اما نابسنده و عقیم و چه بسا ویرانگر.

کمیته نان، متنی آشفته دارد که در اجرا هم به بار نمی‌نشیند،و سوژه‌ی قابل پرداختِ پرمایه و شریفی را هدر میدهد. صحنه‌پردازی و میزانس پرده‌ها، اغلب سرسری‌ و تکراری به نظرمی‌رسد و نشانی از یک طراحی فکرشده،که هرچیزی سرجای خودش باشد،ندارد.

هرچند طراحی‎صحنه ازمعدود عناصرقابل قبول‌ست. بروشور در بسته‌های پلاستیکی با قاشق وچنگالی یک‌بارمصرف ایده‌ی نامناسبی‌ست که درتمام طول اجرا صدای خش‌خش مدام بسته‌ها توسط تماشاگران، تمرکززدا و آزاردهنده است. ضمن اظهار لیلی عاج در مصاحبه‌ای که تمایل به تمرین و پرداخت بیشتر بر متن واجرا، برای مدت زمانی در آینده داشته است، کاملا مشهودست این شتابزدگی، کمیته نان را از سطح دیگرکارهای لیلی عاج، پایین‌تر برده‌است.

با تمام آنچه اشاره شد،و سطح انتظار تماشاگری که از کمیته نان برآورده نمی‌شود، اما احترام و حمایت از هنرمندی که سالهاست برای باور و اعتقادی از جنس مردمش، تلاش می‌کند، همچنان نقطه قوتی ست که اشتیاق را برای آثاری قوی‌تر و پخته‌تری از او، حفظ می‌کند.



نویسنده: نیلوفر ثانی