پایگاه خبری تئاتر: شما ترجيح ميدهيد كه دكهاي از آنِ خود داشته باشيد و آن چيزي را كه صلاح ميدانيد و دوست داريد عرضه كنيد يا در يك فروشگاه بزرگ مشغول به كار شويد و اجناس آن فروشگاه را بفروشيد؟ مصطفي ملكيان، فيلسوف اخلاق، گاهي براي اينكه بخواهد تفاوت زندگي عاريتي و زندگي اصيل را مشخص كند از اين مثال استفاده ميكند. درست است بسياري از مكاتب دنيا كه بيانگذارانشان انديشمندان بزرگي بودهاند، يك پارادايم عرضه ميكنند كه هر مسالهاي در آن ميتواند حلوفصل شود، اما انتخاب اين راه ما را به پرسهگردي در همان فروشگاه بزرگ تقليل ميدهد و اگر هميشه همينطور بماند گويي هيچگاه نه برمبناي ذات خويش زندگي كردهايم و نه سر آخر كالايي كه خاص خودمان باشد به دنيا عرضه كردهايم. همين الگو در رابطه با هنر هم ميتواند مورد استفاده واقع شود.
با اين مقدمه سراغ فيلم «سرخپوست» و «نيما جاويدي» ميرويم. نيما جاويدي تا پيش از اين و مشخصا در «ملبورن» نشان داده بود كه پرسهگرد فروشگاه «فرهادي» است. ملبورنش يك دنبالهروي محض از سينمايي بود كه حرف جديدي براي گفتن نداشت و حتي در آن سبك و سياق هم فيلم قابل اعتنايي نبود. البته بايد توجه داشت كه متأثر بودن از كسي با تقليد كردن متفاوت است. كسي كه متأثر است با گرفتن بخشي از آنچه فكر ميكند درست است يا به لحاظ زيباييشناسي آن را قابل قدر و ارزش ميداند، سعي ميكند آن بخش را توسعه دهد يا آن را به كمك ايدهاي نو بياورد، يا تنها با ارجاع به آن نميخواهد كه تكرار مكررات كند، اما تقليد كردن يعني اينكه شما دقيقا و نعل به نعل همان كاري را ميكنيد كه مرجعتان كرده است، نه توسعهاي در كار است و نه اساسا ايده نويي. البته كه جاويدي در اثر جديدش، «سرخپوست» از بزرگان تاريخ سينما و سينماي داستاني وام گرفته است، اما با پيدا كردن لحن و كلام خود در كانتكستي ايراني آن را توسعه بخشيده و همين ميشود كه شما با اثري مواجه هستيد كه ايراني است، ولي هر مخاطب غيرايراني هم ميتواند با آن ارتباط برقرار كند. اين براي اثري ايراني كه كاملا قائم به قصه باشد اتفاقي است كه كمتر نمونه آن را ميتوان سراغ گرفت. سرخپوست در سينماي ايران غنيمت است، بهراستي سينماست، سينماي قصهگويي كه به شعور مخاطب و پيش از آن به خودش احترام ميگذارد. حركت دوربين گيج و گنگ نيست، ميزانسن كاملا همپوشاني دارد با آن چيزي كه روايت ميشود، دكوپاژ فكر و محاسبه شده، بازيها كنترل شده است و از فيلم بيرون نميزند.
جاويدي با سرخپوست نشان داد كه ميتواند لحن و امضاي خودش را در سينماي ايران داشته باشد، آن هم لحني كه از قضا جاي خالياش بسيار احساس ميشد. اثر بعدي جاويدي تعيينكننده است كه منتظر مولف شدن او در سينماي ايران باشيم يا خير؟