پایگاه خبری تئاتر: فعالیت در فضای رسانه، یک امتیاز بزرگ دارد. شما خیلی زود با واقعیت وجودی فضای حاکم بر زندگی چهرههای مشهور و محبوب آشنا میشوید. خیلی زود متوجه میشوید که بسیاری از لبخندها و ادعاهای تواضع و مردم دوستی فریب است. برای ما که حوزه تخصصیمان روزنامهنگاری سینما و تلویزیون بوده، سالهاست مشخص شده متاسفانه اغلب بازیگرها (و کارگردانها) همانی نیستند که در مصاحبهها، عکسها و صفحههایشان در فضای مجازی نشان میدهند. این روزها به برکت فضای مجازی بازیگرها و کارگردانها بیشتر در دسترس هستند و هر علاقهمندی، میتواند زندگی آنها را رصد کند. عکسهایشان را کنار دیگهای نذری ببیند، به اظهارنظرهای پرسوز و گدازشان درباره شرایط زندگی مردم گوش بدهد، حمایتهایشان از سیاستمداران را یا پشیمانیشان از رای دادن را نظاره کند. مردم میتوانند ببیند که کدام بازیگر در کدام افطاری با فلان سیاستمدار عکس انداخته یا دیگری، در سفر خارج از کشور چه پوششی داشته است. همه اینها بخشی از واقعیت زندگی امروز است. دیگر نمیشود چهرههای مشهور و محبوب را پشت پرده نگه داشت و همان طور که دیدگاه رسمی میخواهد برای مردم، معرفی کرد. اما سهم مردم در این فضای پر تناقض چیست؟ خشم آنها نسبت به سبک زندگی این چهرهها طبیعی است؟ باید مردمی که نسبت به هر کنش و واکنش چهرهها، موضع گیری میکنند به روان شناسان ارجاع داد؟ سلبریتیها حق دارند فقط همداستان با ما، از سیاست بگویند و اگر خلاف رای ما اظهار نظر کنند، حرفهایشان فاقد اعتبار و وجاهت است؟ شاید اینجا نقش رسانهها اهمیت پیدا کند، رسانههایی که میتوانند با تحلیل درست و آگاهی بخشی به موقع، فرق اخبار سره از ناسره را به مردم بیاموزند یا به آنها یادآوری کنند، همان طور که اظهار نظرهای بیربط درباره خودرو، دارو، یا تلفن همراه و … را مضر میدانند و نمیپذیرند باید حواسشان به اظهارفضلهای غلط ستارههای سینما، ورزش و موسیقی هم باشد. باید بدانند بهترین بازیگر سینمای ایران، با انبوهی سیمرغ و تندیس و یک کارنامه درخشان میتواند اشتباه و همراه با احساس درباره پدیدهای اظهار نظر کند و لزوماً هر آنچه او میگوید، منطقی و معتبر نیست. اما چالش بعدی از اینجا شروع میشود که رسانهها هم مستقل نیستند و همان تجربه سالها فعالیت در این فضا نشان میدهد که دولتی و خصوصیشان پر از خطوط قرمز و اما و اگر هستند. مشکلی که جامعه ایرانی امروز با آن مواجه شده، زنجیرهای از مناسبات و روابط است که بر اساس منفعت مالی و اعتباری شکل گرفته است. برای همین سخن درست و حرفهای یا کمتر نمود پیدا میکند یا به شکلهای مختلف، با بازخورد مواجه میشود تا تاثیری نداشته باشد. فضای سینما، سیاست و ورزش به این روابط آلوده شده و همه ما به اندازهای از آن منتفع میشویم. با فلان بازیگر دوستیم، روابط عمومی آن سازمان یا پروژه هستیم، با مربی باشگاه زد و بند مالی داریم یا از سوی بهمان وزارتخانه حمایت میشویم. در این شرایط چطور میتوانیم از پولهای کثیفی که دست به دست در پروژهها میچرخد انتقاد کنیم؟ چطور میتوانیم از آمار جعلی فروش فیلمها حرف بزنیم؟ میشود از ارتباط فلان تهیه کننده با رسانهها حرف زد؟ میشود از لابی قدرتمند یک پخشکننده و سینمادار با صاحبان فیلمها انتقاد کرد؟ این مناسبات بیمار، همه ما را بیمار کرده و به اظهارنظرهایمان سمت و سو داده است. مردم در این فضا، گیج و زخم خورده و تحقیر شده هجوم میبرند به فضای مجازی و هر بار یک چهره سیاسی، ورزشی یا سینمایی را تخریب و تحقیر میکنند. البته که بسیاری از این چهرهها مستحق سرزنش هستند اما این رفتار عصبی دستاوردی جز تخلیه احساسی مقطعی ندارد و راه به جایی نمیبرد. آن روز که یوسف اباذری جامعهشناس درباره تشییع جنازه یک خواننده اظهارنظر تند و تلخ اما درستی داشت، بسیاری بر آشفتند و از او انتقاد کردند. اما بهتر این بود که رسانهها به کمک جامعهشناسان و روان شناسان، تلاش میکردند معضل امروز جامعه، مردم، سلبریتیها و رسانهها را شناسایی کرده و برایش راه حل بیابند. چگونه ریاکاری، تظاهر و منفعتطلبی همه ما را بلعیده تا آنجا که میتوانیم ماهها مقابل دوربین از عشق به وطن و ایراندوستی صحبت کنیم، اما به دنبال فرصتی برای زندگی بهتر در آن سوی مرزها باشیم. حریم شخصی همه افراد جامعه محترم است، به شرطی که باورهای مذهبی و ملی، دستاویزی برای کسب درآمد و تغییر خاستگاه طبقاتی و «تحمیق تودهها» نباشد. بسیاری از ما، مواضعی چرخشی داریم، برای آنکه محق به نظر برسیم از هر دستاویزی استفاده میکنیم، یک روز به آمارها میآویزیم، روزی به جوایز جشنوارهها، یک روز از حمایت نهادهای خاص منتفع میشویم و یک بار از نقدهای مثبت منتقدان به خود میبالیم؛ در نهایت اما این «حقیقت» است به مسلخ میرود و معیار سنجش درست و غلط را منافع شخصی و باندی که به آن وابستهایم، تعیین میکند.