پایگاه خبری تئاتر: نام فرانكو زفيرلي، خود به خود ذهن را به سوي شاهكارهايي سينمايي چون: «عشق بيپايان، جوانمردي روستايي، لاتراوياتا، توسكانيني جوان، دلقك، چاي با موسوليني و...» معطوف ميكند. كارهايي كه هر يك در تاريخ سينماي ايران داراي تعريف خاص خود هستند. زفيرلي با تمام زندگي پرفراز و نشيبي كه داشت، توانست مهر حضور پرحجم خود را در عالم سينما براي هميشه حك كند. سينماگري جستوجوگر كه توانست با هر يك از ساختههايش، جهشي تازه و رو به جلو را تجربه كند. زفيرلي در كنار تواناييهاي متعدد در عالم شناخت تاريخ هنر و ادبيات اروپايي، بر حوزه ادبيات نمايشي هم احاطهاي غير قابل انكار داشت. او كه كار خود را در تئاتر آغاز كرده بود، نوعي شيفتگي نسبت به «ويليام شكسپير» نمايشنامهنويس مشهور انگليسي پيدا كرد؛ علاقهاي ذاتي كه بعدها منجر به ساخته شدن آثاري چون« رام كردن زن سركش، رومئو و ژوليت و اتللو» شد؛ آثاري كه لقب شكسپير سينما را براي اين سينماگر به ارمغان آورد. به باور بسياري از منتقدان در حوزه ادبيات نمايشيجهان، اقتباسهاي زفيرلي از آثار شكسپير به دليل عمق شناخت كارگردان از اين نمايشنامهنويس، قابل استنادترين آثار در اين زمينه هستند.
اگرچه كارگرداني چون «گريگوري كازينتسف» هم بعدها توانست با اقتباس از هملت، اثري درخور توجه بسازد اما گره خوردن نام زفيرلي و شكسپير، بيشتر به اين دليل است كه كارگردان ايتاليايي برعكس كارگردان روس، عمده تمركز خود را بر بازآفريني آثار اين نمايشنامهنويس گذاشته بود و نسخههايي متعدد از اين آثار از سراسر جهان را در اختيار داشت. زفيرلي را ميتوان بحق يك «شكسپيرين» تمام و كمال معرفي كرد در حالي كه ديگر كارگردانان فقط با جنبههاي مشخصي از ذهنيت شكسپير آشنا هستند. در سازوكار تحصيل در مورد شكسپير در اروپا، دانشجويان تا مقطع دكترا ميتوانند حول محور يكي از آثار او به تبحر برسند. به عنوان مثال يك دانشجوي رشته تئاتر ميتواند در نهايت «يك شكسپيرين اتللوكار» يا شكسپيرين مكبثكار» بشود و هنر زفيرلي در اين است كه گويي در اغلب جنبههاي شناخت شكسپير به استادي كامل رسيده است. سنتي كه زفيرلي در احياي هنر شكسپير بنيان گذاشت، همان سنتي است كه با هدف توجه هنرمندان نسل نو به آثار گذشتگان آغاز شده. زفيرلي زماني سراغ شكسپير رفت كه آثار اين نمايشنامهنويس به دليل تكرارهاي خالي از صناعات هنري، به نوعي كمرنگي زوالآلود دچار شده بودند. زفيرلي توانست با ساخت چند اثر منحصربهفرد نه تنها نگاهها را مجددا به سوي خالق «هملت» معطوف كند، بلكه توانست چهرهاي نو از يك شخصيت كلاسيك ارايه دهد و در سال۱۹۹۰ ميلادي با استفاده از بازيگراني بزرگ مانند «مل گيبسون، گلن كلوز، هلنا بونهام» و «انيو موريكونه» به عنوان آهنگساز، اثري بديع و ماندگار عرضه كند. زفيرلي در تقسيمبندي كارگردانان سينماي كشور ايتاليا در رديف چهرههايي چون «لوئيجي رامپا و والريوروزليني» قرار ميگيرد. كارگردانهايي كه به اشكال مختلف در پي احياي صداهاي فراموش شده در زمينه ادبيات داستاني و ادبيات نمايشي در قالب هنر سينما هستند. ميراثي كه چنين سينماگراني براي آينده سينما برجاي گذاشتند، يادآوري اين نكته بود كه مديوم سينما با كمي مطالعه و سختگيري به خود، ميتواند به عنوان كشف و ثبت هر رويداد كوچك و بزرگ تاريخي و ادبي و هنري مورد استفاده قرار گيرد. تعريفي كه زفيرلي و همفكرانش در سينماي ايتاليا آغاز كردند، خيلي زود پيرواني در سينما و ديگر هنرها پيدا كرد. نكتهاي كه بايد در اينجا به آن اشاره شود، اين است كه كارگردانهاي ديگري هم علاوه بر زفيرلي، به عنوان شكسپيرين مطرح هستند كه از نامدارترين آنها ميتوان به «اورسنولز» و «آكيراكوروساوا» اشاره كرد، منتها مساله اصلي اينجاست كه شكسپيرينهايي چون كوروساوا و «كوزينتسف» و«ولز» از ظن خود يار شكسپير شدهاند و در تعريف كلي، برداشتي آزاد از «هملت» يا «مكبث» ارايه كردهاند در حالي كه زفيرلي با اعمال كمترين تغييرات توانسته اثري كلاسيك براي مخاطب در دوران مدرن بسازد. درباره جابهجايي بسياري از صحنههاي آثار شكسپير و برخورد سليقهاي با آنكه درست بر خلاف سنت زفيرلي است ميتوان به اثري عالي چون اقتباس از «اتللو» توسط اورسن ولز اشاره كرد كه بدون شك يكي از بهترين اقتباسهاي سينمايي از اين نمايشنامه بزرگ است كه در قالب روايت مدرن و امروزي شكلي ديگرگونه پيداكرد. ولز كه علاقهمند به روايتهاي نامتعارف است، در ابتداي فيلمش تصويري از دستگيري و به بند كشيدن «ياگو» را نشان ميدهد. اين دقيقا اتفاقي است كه در پايان داستان و پس از مرگ اتللو رقم ميخورد. اين ريسك ولز بعدها الگويي شد براي فيلمسازان مستعد و علاقهمند به اقتباس تا براي وارد كردن ديدگاههاي شخصيشان به اين آثار بزرگ، گشادهدستانه و شجاعتر اقدام كنند اما بروز شجاعت زفيرلي با ولز به دليل وفادار بودن به اصل متن از نوع ديگري است. «اوليويا هاسي» بازيگر نقش «ژوليت» در فيلم «رومئو و ژوليت» در گفتوگوي مفصلي كه با فاكس نيوز داشته، بهطور مفصل پرده از حساسيتهاي كارگردان در ارايه بيعيب و نقص از آثار شكسپير اشاره كرده. او گفته است كه به راحتي ميتوانسته ذات شكسپير را در هنر زفيرلي درك كند. آنچه زفيرلي به عنوان يك پيام از خود برجاي گذاشته اين است كه هنرمندان هر كشور به هر شكل «متعلق» به گذشتهاي هستند كه پيروي از آنها غير قابل انكار است. ذهنيت هنري اين كارگردان با كمي تامل ميتواند به ذهنيتي سازنده براي هر هنرمند از هر كشوري تبديل شود، خصوصا كشور ما كه به لحاظ دارا بودن آثار قابل استفاده رمانتيك و دراماتيك ادبي در جهان زبانزد است.