پیمان معادی با اشاره به حضورش در نمایش «در انتظار گودو» و تلاشی که برای به تصویر کشیدن درست شخصیت ولادیمیر در این اثر نمایشی داشته است، شخصیت ولادیمیر و استراگون را دلقک‌هایی دانست که سال‌هاست مهارت خنداندن را از دست داده‌اند.

پایگاه خبری تئاتر: پیمان معادی کارش را با فیلمنامه نویسی در سینما آغاز کرده است. نگارش فیلمنامه های «آواز قو»، «عطش»، «کما»، «شام عروسی» و «کافه ستاره» نامش را به عنوان نویسنده آثار پرفروش سر زبانها انداخت تا اینکه در سال 87 به دعوت اصغر فرهادی به عنوان بازیگر وارد پروژه «درباره الی» شد. از این پس رویکرد معادی به سینما تغییر کرد و علاقمندان او را بیشتر به عنوان بازیگر فیلم های فرهادی می شناختند. معادی توانست برای بازی در فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» جایزه خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد را از جشنواره بین‌المللی فیلم برلین دریافت کند.

وی سال 90 اولین فیلم سینمایی خود را با نام «برف روی کاج ها» با بازی مهناز افشار، حسین پاکدل و صابر ابر ساخت که مورد تایید مخاطبان و منتقدان نیز قرار گرفت. معادی همچنین در همین سال به جرگه بازیگران تئاتر پیوست و در نمایش «خشکسالی و دروغ» به کارگردانی محمد یعقوبی به ایفای نقش پرداخت. دومین تجربه بازی در تئاتر معادی نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی همایون غنی زاده است که تا 29 فروردین در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه بود.

روند تمرین دومین حضور معادی در تئاتر، هفت ماه به طول انجامیده و وی تلاش بسیاری برای به تصویر کشیدن شخصیت ولادیمیر کرده که جزو شخصیت‌های جاودانه ساموئل بکت در دنیای نمایش محسوب می شود.

با معادی درباره ورودش به عرصه تئاتر، حضور در نمایش «در انتظار گودو»، پروسه سخت تمرین های این نمایش، حضورش در سینما، بازی در پروژه های بین المللی و لزوم آموزش دیدن بازیگران در هر مقطعی که قرار داشته باشند، صحبت کردیم.

در این گفتگو با ما همراه شوید:

*شما با حضور در نمایش «خشکسالی و دروغ» وارد عرصه تئاتر شدید؛ تئاتری که فضای آن از «در انتظار گودو» کاملا متفاوت است. آن نمایش اثری رئالیستی و نزدیک به دنیای سینما و حتی حال و هوای واقع گرایانه و اجتماعی که قبلا بازی کرده بودید، بود بنابراین حضور در چنین نمایشی برای شما به عنوان بازیگر چالش کمتری نسبت به «در انتظار گودو» داشت که از لحاظ شیوه روایت، فضاسازی و ژانر جایگاه متفاوتی دارد. چطور وارد دنیای نمایش «در انتظار گودو» شدید چون روی صحنه کاملا مشخص است که روی شخصیت ولادیمیر کار و تمرین زیادی شده و برای پروراندن آن زحمت کشیده اید.

- درست است. فاصله این دو تئاتر به لحاظ شیوه نگارش متن و اجرا بسیار از هم دور است اما اتفاق مهم این است که من با کار محمد یعقوبی فاصله سینما تا تئاتر را طی کردم و ورودم به این عرصه با «خشکسالی و دروغ» آغاز شد. ممکن است جنس فضا یا بازی های این نمایش شبیه فیلم های اجتماعی که قبلا بازی کرده بودم، باشد اما ورود به صحنه تئاتر، تمرین های چند ماهه و اجرای مدام روی صحنه و دم به دم با تماشاگر شدن تجربه بسیار بسیار متفاوتی نسبت به سینما است. من با کار آقای یعقوبی تئاتر را تجربه کردم و به این دنیا وارد شدم. بعد از حضور در «خشکسالی و دروغ» کارهای مختلفی انجام دادم تا اینکه بازی در نمایش «در انتظار گودو» به من پیشنهاد شد.

حضور در این نمایش برایم از چند نظر جذاب بود چون نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت همیشه برای من متن جذابی بوده است و این جذابیت بعد از 40 اجرا هنوز هم وجود دارد. این نمایشنامه انقدر زوایای ناشناخته و حرف برای گفتن دارد که سالهای سال می شود به آن فکر کرد، راجع آن بحث کرد و حتی بارها و بارها آن را روی صحنه برد. دلیل دیگری که باعث حضورم در این نمایش شد به خود همایون غنی‌زاده و شناختی که وی از بکت و «در انتظار گودو» داشت، بر می گشت. ارادت و علاقه ای که غنی‌زاده به این متن داشت به من این اعتماد را داد که می توانم وارد این دنیا شوم و فاصله بسیار دور سینما تا تئاتر را طی کنم.

موضوع دیگر خود ولادیمیر «در انتظار گودو» بود چون حضور در این نقش هم معمولا دغدغه بزرگی برای یک بازیگر است اما این مسئله هم اهمیت زیادی دارد که قرار است بازیگر ولادیمیر در کنار و شانه به شانه چه کسی بازی کند؟ در واقع استراگون قرار است چه کسی باشد؟ ولادیمیر و استراگون مثل لورل و هاردی می مانند و یکی از آنها را نمی توان بدون دیگری تصور کرد. بنابراین وقتی فهمیدم بازیگر نقش استراگون رضا بهبودی است بسیار خوشحال شدم و انگیزه ام برای حضور در نمایش چند برابر شد. چون علاوه بر اینکه بهبودی بازیگر فوق العاده ای است ما در زمان تمرین ها و حتی در طول کار تعامل بسیار زیادی با هم داشتیم و مرتب درباره لحظه ها و تجربیات  کار با هم صحبت می کردیم و مفهوم و چرایی آنها را مورد بررسی قرار می دادیم که البته این کار هنوز و تا آخرین روزهای اجرا هم ادامه دارد. این همکاری با بازیگران دیگر گروه نیز بسیار لذت‌بخش و برای من مثل یک ورک شاپ بود.

*چقدر به آموزش و کسب تجربه در بازیگری اعتقاد دارید؟ حضور در جایی مثل تئاتر چقدر می تواند به آب دیده شدن و بالا رفتن توانایی های یک بازیگر کمک کند؟

- همیشه تصورم این بوده که یا باید کاری را نکرد یا به شکل کامل آن را به انجام رساند. همیشه هم تلاشم را کردم که کارها را به بهترین شکل به انجام برسانم البته نمی دانم چقدر موفق بوده‌ام. حدود دو سه سال است که برای کار به آمریکا می روم در دوره های تخصصی بازیگری هم شرکت می کنم و جالب است بدانید که بازیگران حرفه ای تئاتر برادوی و حتی سینمای حرفه ای هالییود هم در این کلاسها شرکت می کنند حتی بازیگر خانمی که چند سال قبل برنده جایزه اسکار شده است در این کلاسها حضور می یابد. فراگرفتن بازیگری تمامی ندارد و من هر وقت که می خواهم به آمریکا سفر کنم از قبل هماهنگ می کنم که بتوانم در دوره های دو یا سه هفته ای این کارگاه های آموزشی حضور یابم.

چون همیشه شما به عنوان بازیگر قرار است نقشی را ایفا کنید که تا به حال آن را انجام نداده اید بنابراین باید یاد بگیرید، تحقیق کنید و بپرسید. یا باید به این شکل به دانسته هایمان بیفزاییم یا اینکه به جایی مثل تئاتر برویم و موقعیت تازه ای را تجربه کنیم و وقت بگذاریم روی بیان و فیزیکمان. بعد از این تجربیات است که شما می توانید بگویید حالا من فکر می کنم که بازیگر بهتری شده ام چون برای نقشی که یک صدم بازی در سینما هم دیده نمی شود هفت ماه زحمت کشیدم.

*چه چیزی در نمایشنامه «در انتظار گودو» برایتان جذابیت داشت که بعد از 40 اجرا هنوز این جذابیت از بین نرفته است؟

- در مورد اجرای «در انتظار گودو» این فرم فانتزی و غیررئال نمایش برایم خیلی جذاب بود چون دوست داشتم گونه دیگری از کار را هم تجربه کنم و هم اینکه تماشاگر جور دیگری از من را روی صحنه ببیند. اتفاقی که کمتر ممکن است در سینما بیفتد البته من خیلی استقبال می کنم که چنین اتفاقی در سینما هم برایم رخ دهد اما بازهم در سینما بحث اعتماد به میان می آید. به این معنی که شما باید به چه کارگردانی آنقدر اعتماد داشته باشی که شکل دیگری از بازیگری آن هم آنقدر غلو شده را برایش ارائه دهی بدون اینکه به ورطه فنا شدن بیفتی و بدانی که درست جلو می روی.

زمانی که بازی در این نمایش را پذیرفتم متوجه شدم که این کار تمرین های مداوم و زیادی را می طلبد که لازمه اش رد کردن بسیاری از فیلمنامه های سینمایی بود. در نهایت از اواخر شهریور ماه تمرین‌های نمایش را آغاز کردیم، هفته ای هفت روز و روزی 4 ساعت. حضور در این تمرینها باعث شد پروژه های بسیار زیادی را رد کنم؛ فیلم هایی که سال 92 در جشنواره فیلم فجر حضور داشتند و برخی از آن نقشها حتی کاندید دریافت سیمرغ هم شدند.

در نهایت این تجربه باعث شد تا بتوانم به خودم بگویم من یک بازیگرم و دغدغه و عشق بازیگری دارم. به کار بردن واژه عشق به بازیگری به همین راحتی نیست چون برای عشق لازم است تلاش و از خودگذشتگی داشته باشیم بنابراین می‌توانم بگویم من این از خودگذشتگی را برای عشقم انجام داده‌ام و برایم این مهم است که بعد از بازی در این نمایش احساس کنم که بازیگر بهتری شده‌ام. فکر می کنم هر بازیگری هر دو سه سال یکبار لازم دارد به کلاس‌های آموزش بازیگری برود یا برای پیشرفت خودش به جایی مثل تئاتر برود که بتواند تجربیاتش را افزایش دهد.

*برای طراحی شخصیت ولادیمیر چه پیشنهاداتی از طرف شما مطرح می شد و چه نظراتی از طرف همایون غنی زاده به عنوان کارگردان نمایش مورد توجه قرار می گرفت؟

- دنیا دنیای همایون غنی زاده است. آدمهای دنیای او شبیه به هم هستند، شبیه به هم راه می روند و رفتارها و واکنشهایی شبیه به هم دارند. بنابراین استاندارد طراحی نقش بر عهده غنی زاده بود. اما می دانستم که باید برای همین رفتارهای مشابه نیز ویژگی هایی از خودم به نقش اضافه کنم بنابراین هر روز با پیشنهاد تازه ای سر صحنه می رفتم و برای هر حالت درونی ولادیمیر مثل غم، شادی، ناامیدی، عصبانیت و... راه رفتن خاصی را طراحی می کردم. همه این پیشنهادات نیز بررسی می شد و مدلهای مختلفی را تمرین می کردیم.

از همه مهمتر این بود که ما برای نوع راه رفتن ولادیمیر به تمرینهای بسیار زیادی احتیاج داشتیم چون من با پوتینی بازی می کنم که 10 سایز از پایم بزرگتر و خیلی سنگین است. به همین دلیل نیز من ماه های اول تمرین زانو درد و مچ درد داشتم. ولادیمیر در طول اجرا بر عکس استراگون هیچگاه نمی نشیند. مثلا استراگون معمولا با پوتینش بازی دارد و ولادیمیر با کلاهش. ولادیمیر ایستاده و فکور و مرتب است اما استراگون نامرتب و یلخی و به هم ریخته. این تفاوتها در متن نمایشنامه وجود دارد اما ما آنها را پررنگ کردیم و خیلی وفادارانه نسبت به متن و به خصوص ترجمه فوق العاده نجف دریابندری عزیز برخورد کردیم.

*برای اجرای این نقش چقدر تحقیق کرده و مقالات مختلفی را که درباره این نمایشنامه نوشته شده است، مطالعه کردید؟

- بازیگر در یک اثر بزرگ بخصوص وقتی می خواهد هم به متن وفادار باشد و هم تعلقات کارگردان و تماشاگران نمایش را رعایت کند، راهی ندارد جز اینکه تحقیق کند و نقدها و مطالبی را که درمورد این نمایشنامه و اجراهای پیشینش نوشته شده بخواند و حتی شیوه بازی بازیگران مختلفی که همان نقش را ایفا کرده اند با یکدیگر مقایسه کند. من نیز همین کار را کردم و خوشبختانه این نمایشنامه انقدر متن بزرگی است که مطالب زیادی بتوان در موردش در اینترنت و فضای مجازی یافت.

این کار برای من خیلی لذت بخش بود که در حال کار روی متنی هستم که نانوشته‌های درون خطوط  آن بسیار پررنگ است و جای بحث دارد. ما نیز در مورد نمایشنامه، شخصیت‌ها و کنش‌هایشان بحث و تبادل نظر بسیاری داشتیم و چارچوب بسیار قوی برای خودمان تعریف کردیم. به عنوان مثال می دانستیم که ولادیمیر هرگز نمی نشیند و از ابتدا تا انتهای نمایش باید راه برود. حتی خطوطی که او باید روی آن راه می رفت کاملا طراحی و روی زمین کشیده شده بود. یا اینکه مشخص شد هیچ وسیله ای قرار نیست به کمک این آدمها روی صحنه بیاید.

کسالت، مضمون اصلی کار است بنابراین تنها وسیله هایی که آنها می توانند با آن خودشان را سرگرم کنند همین هایی است که در صحنه وجود دارد. حتی زمانی که ولادیمیر روی صحنه آواز می خواند ما به این نتیجه رسیدیم که او نباید خوب بخواند چون اگر او خوب می خواند در تنهایی می توانست وقتش را بکشد و سرگرم شود در صورتی که هیچ ابزاری برای سرگرمی این دو آدم نباید در صحنه وجود داشته باشد تا از بطالت و کسالت بار بودن زندگی شان کم کند. می دانستیم این بطالت باید حتی تماشاگر را هم کسل می کرد.

من می دانستم که ما دلقک‌هایی هستیم که سالهاست مهارت خنداندن را از دست داده ایم. می دانستم که ما لوس هستیم و حتی با مزه هم نیستیم. گاهی اوقات ما روی صحنه چیزهای بامزه ای تعریف می کردیم که تماشاگر را به خنده می انداخت اما بعد به این نتیجه می رسیدیم که این کار را در شبهای بعد انجام ندهیم چون قرار نیست ما از تماشاگر خنده بگیریم و باید مدل دیگری داستانمان را تعریف کنیم. حضور این دو شخصیت روی صحنه مثل جُکی است که چند سال است داریم می شنویم و طراوت و شادابی و خاصیت خود را از دست داده است. مثل آدامسی که ابتدا شیرین و جذاب است اما بعد از دقایقی شیرینی خودش را از دست می دهد. نکته مورد توجه در طراحی شخصیت ولادیمیر این بود که هیچگاه به این سمت نرفتیم که از ولادیمیر دیگری که قبلا توسط شخص دیگری بازی شده الگو بگیریم و کاملا طراحی شخصی خودمان را داشتیم.

*تصور من از شما پیش از دیدن بازی تان در نمایش «در انتظار گودو»، فیلمنامه نویسی بود که به واسطه آشنایی با اصغر فرهادی و حضور در آثار وی مطرح شده نه کسی که صرفا یک بازیگر حرفه ای است. شما را به عنوان کسی می شناختم که شغل و حرفه دیگری دارد و تفننی می خواهد حضور در عرصه بازیگری را هم تجربه کند اما بعد از ایفای نقش ولادیمیر می توانم به واسطه تلاشتان برای ایفای این شخصیت از شما به عنوان یک بازیگر حرفه ای نام ببرم.

- خوشحالم که این اتفاق افتاده چون واقعا یکی از تلاشهای من این بوده است که بتوانم تصور یک بازیگر حرفه ای و تلاشگر را به مخاطب القا کنم، اما جالب است بدانید که من قبل از «درباره الی» هیچ آشنایی با اصغر فرهادی نداشتم. فرهادی در نمایش خصوصی یکی از فیلم های کوتاهی که ساخته بودم من را دیده بود و یک ماه بعدش از طریق دوستی مشترک با من تماس گرفت و گفت که چیزی در تو دیده ام که فکر می کنم بازیگر فوق العاده ای خواهی شد بنابراین نقشی در فیلم «درباره الی» برایت در نظر گرفته ام و حتی نام آن کاراکتر را پیمان گذاشته ام.

این تصوری که من با آقای فرهادی دوست بودم و به واسطه همین دوستی در فیلم «درباره الی» بازی کردم تصور اشتباهی است. رفاقت من فرهادی بعد از «درباره الی» و به واسطه حضور در آن فیلم شکل گرفته است. اگر امروز من به عنوان بازیگر فعالیت می کنم و شما استعدادی در وجود من می بینید به خاطر ریسک و اعتمادی بوده که آقای فرهادی در مورد من کرده است.

*شما کارتان را در سینما از فیلمنامه نویسی آغاز کردید. فیلمنامه هایی که در آن برهه می نوشتید مثل «آواز قو»، «کما» و «کافه ستاره» مشخصا متعلق به سینمای تجاری نبودند اما اکثرشان آثار پرمخاطب سینمای بدنه به شمار می آمدند اما زمانی که اولین فیلمتان را کارگردانی کردید دغدغه تان کاملا متفاوت با فضای قبلی بود و در بازیگری هم به سراغ جنس دیگری از سینما رفتید.

- فعالیت‌های هنری من به دو دوره تقسیم می شود. دوره اول متعلق به زمان ورودم به سینما تا نگارش آخرین فیلمنامه ام «کافه ستاره» بود. برای فردی مثل من که آشنا و رابطی در سینما نداشت ورود به عرصه سینما مخصوصا فیلمنامه نویسی دشوار بود اما فیلمنامه فیلم «آواز قو» باعث معرفی من به سینماگران شد. فیلم بسیار به لحاظ تجاری در زمان اکران موفق بود و همین مسئله باعث شد که مورد توجه قرار بگیرم.

آن چند فیلمنامه ای که نوشتم همگی بدون استثنا به لحاظ تجاری بسیار موفق بودند و معمولا اگر پرفروش ترین آثار سال نمی شدند در رده دوم یا سوم جای می گرفتند. اما به جایی رسیدم که دیدم این نوع سینما جایی نیست که من برای ورود به آن 10 – 12 سال زحمت کشیدم. وقتی شما فیلمنامه نویس هستید همه چیز تحت اختیارتان  قرار ندارد و فیلمنامه ممکن است در زمان اجرا دچار تغییرات زیادی شود. من احساس می کنم در آن مقطع ارائه فیلمنامه هایم به اشخاص مناسب را خیلی خوب بلد نبودم بنابراین از این فضا فاصله گرفتم تا به دنبال سینمایی که دغدغه ام است و عاشقش هستم، بروم.

در آن مقطع دو سه سالی هیچ کاری انجام ندادم و از آن فضا فاصله گرفتم و نگارش هیچ فیلمنامه ای را هم نپذیرفتم و شروع کردم به نوشتن فیلمنامه ای که دغدغه ام بود. در این فاصله دو سه تا فیلم کوتاه هم ساختم که تجربیات بسیار خوبی برایم بود. در فکر ساختن اولین فیلمم بودم که با اصغر فرهادی آشنا شدم و در «درباره الی» بازی کردم. بعد از «درباره الی» هم علی رغم پیشنهادات زیادی که برای بازی می شد باز دو سال فیلم بازی نکردم. با خودم عهد کرده بودم که یا کار نمی کنم یا کاری را می کنم که خودم آن را دوست داشته باشم.

به این معنی که اگر قرار است تئاتر کار کنم کارهایی مثل «خشکسالی و دروغ» و «در انتظار گودو» باشد و اگر قرار است فیلمی بسازم، اثری باشد مثل «برف روی کاج ها» که خودم از ساختنش خوشحال باشم. اگر هم قرار است در زمینه بازیگری در آثاری حضور پیدا کنم فیلم‌هایی باشد که آنها را دوست داشته باشم و عمیقا بتوانم با آنها ارتباط پیدا کنم.

نمی گویم حتما می خواهم در فیلم کارگردان های بزرگ بازی کنم یا می خواهم در کارنامه ام اسم چند کارگردان مطرح باشد؛ به هیچ وجه ولی دلم می خواهد در فیلمی بازی کنم که به لحاظ بازیگری چیزی به من بیفزاید و من نیز چیزی به فیلم چیزی اضافه کنم. حتی من در فیلم «ملبورن» که اولین تجربه کارگردانی نیما جاویدی بود، بازی کردم چون احساس کردم بازی در چنین فیلمی تمرین و تلاش می خواهد و کار متکی بر حضور بازیگر است و کوچکترین خطایی در بازی این کاراکتر کل درام را به هم می ریزد. هرگاه فیلمنامه ای به دستم می رسد به این فکر می کنم که چرا من باید در آن فیلم بازی کنم و این فیلم قرار است با حضور من به کجا برسد. این دوره دوم زندگی من است که البته تا امروز ادامه داشته و امیدوارم تا ابد ادامه پیدا کند. دغدغه امروزم این است که اگر قرار است فیلم بسازم، فیلمنامه بنویسم یا بازیگری در سینما و تئاتر را تجربه کنم آن کارها باید از یک استانداردی پایین تر نباشند.

*چند سالی است که شاهد حضورتان در پروژه های بین المللی هستیم. بازی در فیلم های هالیوودی چطور برایتان پیش آمد. این حضور به واسطه آشنایی قبلی با کمپانی های خارجی بود یا حضور در فستیوال های مختلف باعث دیده شدنتان شد؟

- هیچکدام. نه آشنایی و رابطه و نه شرکت در فستیوال های بین المللی نمی تواند به معرفی شما به پروژه های خارجی  کمک کند. حضور و موفقیت چشمگیر فیلم «جدایی نادر از سیمین» در خارج از کشور باعث دیده شدن من شد و باعث شد که بازی ام را خیلی بپسندند که این از شانس من بوده است. هرکجا که ما دعوت می‌شدیم از بازی من تعریف زیادی می کردند و به نظر می رسید این نوع بازی برایشان خیلی جذاب بوده است. این فیلم برای من به یک نمونه کار تبدیل شد و چون آشنایی به زبان انگلیسی و امکان رفت و آمد هم داشتم برایم قرار مصاحبه هایی گذاشتند که مثل شرایط استخدام کردن یک کارمند عالی رتبه بود. انتخاب بازیگر در آمریکا سه چهار مرحله و رده بندی مختلف دارد و باید آزمون های مختلفی را پشت سر گذاشت تا آنها مطمئن شوند که حضور شما به عنوان بازیگر اتفاقی نبوده و شما با سینما آشنایی کاملی دارید و آن را می شناسید که بخواهید در یک گروه فوق حرفه ای هالیوودی کار کنید.

خوشبختانه من از همه این آزمون ها موفق بیرون آمدم و از آن موقع بود که پیشنهادات مختلفی به من شد که تا امروز هم ادامه دارد. هیچ کس نمی داند تعداد پیشنهادات خارجی که رد می کنم خیلی بیشتر از پیشنهادات داخلی است. رد کردن این پیشنهادات ربطی به مسائل اخلاقی و سیاسی ندارد چون از همان ابتدا اعلام کردم که در این نوع فیلم ها بازی نمی کنم و آنها هم دیگر چنین فیلمنامه هایی را برای من نمی فرستند چون انقدر حرفه ای هستند که وقتی مدیر برنامه شما بگوید این فرد فیلم های ضد اخلاقی، ضد دین و مذهب و مملکتش بازی نمی کند دیگر چنین آثاری را برایش نفرستند.

فیلمنامه هایی که به دستم می رسند بسیار حرفه ای هستند و در آنها بازیگران تراز اول هالیوودی حضور دارند اما من همان سوالی که در انتخاب فیلم های ایرانی از خودم می پرسم در انتخاب آثار هالیوودی هم می پرسم. می گویم این فیلم قرار است چه چیزی به من اضافه کند؟ اگر قرار است صرفا در یک پروژه هالیوودی حضور داشته باشم که چیزی به من اضافه نمی کند آن کار را نمی پذیرم به جای آن ترجیح می دهم روی فیلمنامه ای که دوست دارم کار کنم و فیلمی را که دوست دارم، بسازم. اما ممکن است باز هم در آثار هالیوودی حضور داشته باشم. در حال حاضر روی چند فیلمنامه کار می کنم و امیدوارم بتوانم فیلم دومم را بسازم. همچنین ممکن است فیلمنامه ای از من نیز توسط کارگردان دیگری ساخته شود که فعلا در مرحله گفتگو و مذاکره است.

          

*به نظر می رسد دلیل اینکه شما توانستید به موفقیت دست پیدا کنید و به پروژه ای هالیوودی هم وارد شوید این است که عطش دیده شدن به هر شکل را ندارید این امر از کم مصاحبه کردنتان با رسانه ها هم پیداست. شما و همایون ارشادی به عنوان بازیگرانی شناخته می شوید که حضورهای بین المللی موفقی را تجربه کرده اند اما این حضورها  قرار نیست به هر شکلی باشد.

- حضور در ایران و خارج از کشور برایم فرقی ندارد. بازی در فیلمی ایرانی، هالیوودی یا اروپایی باید از حداقل استانداردی که من در ذهن دارم برخوردار باشد تا آن را بپذیرم حالا هرجای دنیا می خواهد باشد و هر دستمزدی که می خواهد داشته باشد. من از دنیای فیلمنامه به عرصه بازیگری آمده ام، دغدغه قصه و درام دارم پس اگر بخواهم دیده شوم با کارگردانی و فیلمنامه نویسی هم دیده خواهم شد. اگر عطش دیده شدن به هر شکل را داشتم نمی رفتم هفت ماه تئاتر تمرین کنم.

در نهایت این است که مگر تو قرار است چند تا فیلم در کارنامه ات داشته باشی. مگر بهرام بیضایی چند فیلم ساخته یا پرویز فنی زاده و دنیل دی لوییس چند فیلم بازی کرده اند. پس اگر استانداردهایت به استانداردهای این آدم ها که دوستشان داری نزدیک باشد تصورت نسبت به مطرح شدن و دیده شدن متفاوت خواهد شد. من به عنوان بازیگر باید همه تلاشم را بکنم تا با خودم چیزی به یک پروژه اضافه کنم بنابراین اگر پروژه ای به تصورات و استانداردهایم نزدیک نباشد ترجیح می دهم بیکار بمانم تا اینکه کاری را که دوست ندارم، انجام دهم.


منبع: خبرگزاری مهر