همانطور که سیزیف برای کیفر فریبکاریش از سوی خدایان محکوم به کاری بی‌فرجام و بی‌پایان شد، بازیگران و ستارگان عرصه سینما و تئاتر نیز در روزمرگی و پوچی حیات گرفتار هستند. به عبارتی آنها مجبورند برای خلق اثری جاودانه و نا‌میرا در چرخه زاییدن و میراندن نقش‌ها غرق و مشقت‌های بی‌شماری را متحمل شوند.

پایگاه خبری تئاتر: نمایش «سیزیف» اقتباسی از افسانه سیزیف آلبر کامو است؛ افسانه‌ای مربوط به دوران یونان باستان که در آن سیزیف بخاطر گردن فرازی در برابر خدایان، حیله‌گری و خود بزرگ‌بینی توسط زئوس به مجازاتی صعب محکوم شد. «سیزیف» که به «قهرمان پوچ» شهرت یافته، مجبور بود هر روز تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همینکه به قله می‌رسد، سنگ را باید به پایین بغلتاند و دوباره و دوباره در سراسر روز این کار را به دفعات تکرار کند. در‌واقع «سیزیف» با آگاهی به انجام کاری دشوار و در عین حال بیهوده محکوم بوده است که آلبر کامو در کتاب خود بیان می‌کند که در‌حقیقت پیروزی سیزیف در انجام این امر، در آگاهی وی نهان شده است چراکه «سیزیف» کاملا در لحظه‌ای که سنگ را به پایین می‌غلتاند، به شکنجه خویش و عبس بودن کار خویش آگاهی کامل دارد. شایان ذکر است نمایش «سیزیف» به لحاظ درون‌مایه، کابوس بودن زندگی و آرزوهایی که به کابوس‌های زندگی مبدل می‌شوند و آدمی هیچ وقت از دست شستن از آنها، رهایی ندارد را در قالب نمایشی بسیار تاثیر‌گذار به نمایش در‌می‌آورد. به‌واقع تکرار حیات در این نمایش به زیبایی هرچه تمام‌تر به تصویر کشیده شده است. دیالوگ بسیار عمیق این نمایش «... که باردارشود ... که بزاید ... که بکشد ... که باردار شود... که بزاید... که بکشد... که باردار شود ... که بزاید ... که بکشد» در‌واقع نشان‌دهنده تکرار زندگی است که آدمی دائما در‌حال حرکت دوار بر پهنه گیتی است که کوله‌بار پوچی را به گردن آویخته و در این رهگذر حرکت می‌کند؛ به بیان دیگر تمام اهالی این زندگانی می‌زایند، می‌میرانند، و باز زاییدنی از نو را آغاز می‌کنند و در جریانی گیر می‌افتند که نه راه گریز دارند و نه توان رهایی؛ پس می‌زایند، می‌میرند و در تکراری تمام نشدنی غرق می‌شوند. نویسنده با نام نهادن «سیزیف» بر این نمایش درنظر داشته اعلام کند که کار بازیگران نیز مانند کار سیزیف، فعالیتی پوچ و عبس به شمار می‌رود؛ همانطور که سیزیف برای کیفر فریبکاریش از سوی خدایان محکوم به کاری بی‌فرجام و بی‌پایان شد، بازیگران و ستارگان عرصه سینما و تئاتر نیز در روزمرگی و پوچی حیات گرفتار هستند. به عبارتی آنها مجبورند برای خلق اثری جاودانه و نا‌میرا در چرخه زاییدن و میراندن نقش‌ها غرق و مشقت‌های بی‌شماری را متحمل شوند. می‌توان گفت این نمایش اثر‌گذار و عمیق، نمایشی در مدح و ستایش این پرسش است: با‌وجود آنکه زندگی صحنه روایت زاییدن و میراندن است، اما آیا به راستی با مرگ، رهایی به دست خواهد آمد؟ در‌واقع از منظر دیدگاه فلاسفه می‌توان گفت همه ما گاهی در خلال فراز و فرود‌های زندگی دچار پوچ‌گرایی یا (Nihilism) می‌شویم و هموار در تعارض میان این پرسش به سر می‌بریم: آیا ما باید رنج زندگی را تحمل کنیم یا اینکه به سادگی خود را بکشیم؟ معنای زندگی در چیست؟ چرا زندگی میکنم؟برای چه زنده‌ایم؟اگر باید بمیریم و هیچ چیز ماندنی نیست، پس چه چیزی هست که معنا داشته باشد؟ بر‌این‌اساس می‌توان گفت پرسش درباره معنای زندگی ضروری‌ترین پرسش در تمام دوران‌های حیات محسوب می‌شود.  از منظر فلاسفه‌ای چون کامو و سارتر می‌توان گفت انسان‌ها در طول تاریخ بشریت همواره باور داشته‌اند که زندگی پوچ است؛ از اینرو راه رهایی از نهلیستی را در ابداع معنایی در حیات در‌نظر می‌گرفتند. در‌واقع این بزرگان معتقد بودند که معنا یافتن برای زندگانی، کشف کردنی نیست، بلکه خلق کردنی است و به عبارتی هر انسانی باید خود معنای زندگی خویشتن را بسازد. از همین روست که برخی افراد خودکشی و برخی دیگر دین را به مثابه امری نجات‌بخش برای خود تلقی می‌کنند و معنایی مصنوعی به زندگانی خویش می‌بخشند. در همین راستا آدمی نیز دریافته با‌وجود آنکه زندگی سراسر پوچی و بی‌معنایی است و جز حرکتی دوار در مداری تکراری نیست، با اینحال باید به زندگی خود ادامه دهد و هموارد در جستن معنایی در زندگانی به تلاش خویش ادامه دهد.  به عنوان سخن پایانی به نقل قول از «ویکتور فرانکل» باید خاطر نشان کرد انسان‌ها دو بار می‌میرند، یکبار زمانی‌که عمر آنها به پایان می‌رسد و یکبار زمانی‌که دیگر معنایی برای زندگی کردن پیدا نمی‌کنند. از‌اینرو لازم است منابع و توانمندی‌های خود را بشناسید، بدانید چه توانایی‌هایی دارید و چه افرادی به شما در این مسیر می‌توانند کمک کنند. بر‌این‌اساس پیدا کردن علت پوچی درونی فرایندی چالش برانگیز و معمولا طولانی مدت است که ممکن است با رنج همراه باشد. اما نا‌گفته نماند که اگر این جستجو نتیجه‌ای داشته باشد، انسان رنج را می‌پذیرد و در جهت شکوفایی و کمال خود از آن بهره می‌برد.