پایگاه خبری تئاتر: فرهنگسرای نیاوران این روزها میزبان محمد یعقوبی و نمایش "خشکسالی و دروغ" این نویسنده و کارگردان تاثیرگذار تئاتر کشورمان است. نمایشی که با احتساب اجرای جشنوارهای آن، سومین باری است که روی صحنه میرود و آیدا کیخایی، باران کوثری، علی سرابی، احمد مهرانفر و سحر دولتشاهی در آن یعقوبی را همراهی میکنند.
در دومین روز اجرای نمایش "خشکسالی و دروغ" در فرهنگسرای نیاوران فرصتی دست داد تا با محمد یعقوبی درباره مسائل جاری تئاتر کشور گفتوگو کنیم. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی ما با این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر است.
- یادم میآید زمانی گفته بودید تا وقتی "خشکسالی و دروغ" را نتوانید اجرا کنید، نمایشنامهی جدیدی نمینویسید. امیدوارم این اجرا خط پایانی برای ننوشتن شما باشد.
یعقوبی: من چنین حرفی نزدم، من گفتم تا زمانیکه نگذارند نمایشهای قبلیام را دوباره اجرا کنم چرا باید یک نمایشنامه جدید برای اجرا ارائه کنم؟ در واقع آن زمان با پیشکشیدن هدفمند مسئلهی باز تولید و اجرای دوبارهی نمایشها قصد داشتم به سهم خودم این ایده را آزمایش کنم که نمایشنامههای ایرانی چهقدر برای اجرا گنجایش دارند. اما وقتی این مسئله را پیش کشیدم متوجه شدم با دو سد روبهرو هستم. سد اول خود تئاتریها بودند که آن روزها مخالفت کردند ولی خوشبختانه این روزها میبینم حتا آنهاییکه بهشدت با بازتولید در آن زمان مخالف بودند خودشان دارند کارشان را بازتولید میکنند و این برای من خیلی خوشآیند است که آنها متوجه اهمیت بازتولید شدهاند. دیگر اینکه در کمال شگفتی دیدم نمایشی را که من قبلا اجرا کرده بودم اجازه نمیدهند دوباره اجرا کنم. بنابراین منظورم فقط نمایش"خشکسالی و دروغ" نبود. بارها گفتم دلم میخواهد همهی نمایشنامههایم را دوباره اجرا کنم ولی دستکم سه نمایشنامهی دیگرم "نوشتن در تاریکی"، "یک دقیقه سکوت" و "ماه در آب" کارهایی هستند که میدانم پتانسیل بازتولید و جذب تماشاگر را دارند، ولی وقتی در پاسخ به بازتولید این کارها میگویند مصلحت نیست، آنوقت من میپرسم از کجا معلوم که اجرای نمایشنامهی جدیدم را مصلحت بدانند؟ ضمن اینکه من "نوشتن در تاریکی" را فقط 21 شب اجرا کردم ولی "خشکسالی و دروغ" تا به حال بیش از هفتاد شب اجرا شده و هنوز ظرفیت تماشاگر دارد. در نتیجه مطمئن هستم که "نوشتن در تاریکی" حداقل به اندازهی این کار گنجایش تماشاگر دارد و اصل حرف من هم در آن موقع همین بود. وگرنه چه کسی بدش میآید مدام بنویسد و کار جدید هم ارائه دهد؟ من هم آنقدر ایده و موضوع برای نوشتن دارم که واقعا تاسف میخورم عمر آدمی برای نوشتن همهی آنها کافی نیست. ولی تا وقتی که وضع ناامن است ترجیح میدهم وقتم را به بازنویسی و بازاجرای نمایشنامههای قبلیام سپری کنم. بازتولید از طرف دیگر فرصتیست برای من که در جزئیات نمایشنامههای قبلی بازنگری کنم.
- اتفاقا اجرای "خشکسالی و دروغ" که با احتساب اجرای جشنوارهای سومین بار است که روی صحنه میرود، تصادفا همزمان شده با مقطعی که چند نمایش موفق دیگر هم یا بازتولید شدند یا در آیندهای نزدیک قرار است دوباره روی صحنه بروند مثل "دنکامیلو"، "شکلک"، "دو لیتر در دو لیتر صلح"و... که اتفاق مثبتی هم هست و گویی به شکل برنامهریزینشدهای رپرتورار در تئاتر ما دوباره در حال احیاءشدن یا به عبارتی جاافتادن است. لطفا ابتدا نظرتان را درباره اهمیت رپرتوار در تئاتر و ضررهایی که در نبود آن به تئاتر وارد میشود بفرمایید؟ دوم اینکه با توجه به اینکه مقوله رپرتوار به این شکل همهگیر برای نخستینبار است که دارد اتفاق میافتد و ممکن است این شبهه برای بعضی به وجود بیاید که نکند این بازتولیدها بهخاطر تنبلی و یا عدم توانایی برای تولید کار جدید باشد، در واقع چهگونه این دو را میتوان از هم تفکیک کرد؟ و در آخر اینکه با وجود اینکه میتوانستید "ماه در آب" یا "یک دقیقه سکوت" را در این سالن اجرا کنید، چرا "خشکسالی و دروغ" را انتخاب کردید؟
یعقوبی: تئاتر برخلاف سینما یک هنر تکثیرشونده نیست. شما فیلمی میسازید و آن فیلم همیشه هست. تکثیر میشود. جز در موارد استثنایی دیگر نیازی به ساخت دوبارهی آن نیست. ولی وقتی تئاتری اجرا میشود و جایش را به تئاتری دیگر میدهد دیگر آن تئاتر وجود ندارد، فیلمی هم که از آن میماند بیشتر یک سند است، خود تئاتر نیست، تصویر تئاتر است چون تئاتر هنری زنده است. بنابراین اهمیت رپرتوار این است که وقتی نمایشی ارزش بازتولید دارد با اجرای دوبارهی آن این امکان را فراهم میکنیم که نسلهای مختلف هم آن را ببینند و برای همین است که عموم افراد یا دستکم هر کس که اندکی با تئاتر آشنا باشد نمایشنامهی "داییوانیا" یا "هملت" را میشناسد چون این متنها بارها توسط افراد مختلف اجرا شدهاند. اتفاقا زمانی که من بازتولید کارهایم را شروع کردم مخالفانم دو دسته بودند، برخی با هرگونه بازتولید مخالف بودند برخی میگفتند اگر کسی دیگر کارهایم را کارگردانی کند اشکال ندارد. نظر دستهی دوم مضحکتر از نظر دستهی اول بود. این به خودم مربوط است که بخواهم خودم دوباره نمایشنامههایم را اجرا کنم یا بدهم به دیگری. وقتی میبینم کارم هنوز میتواند تماشاگر را به سالن بکشاند چرا باید منتظر بنشینم تا شاید یکی پیدا شود و بخواهد نمایشنامههایم را اجرا کند؟ در ضمن تا اهمیت بازتولید نمایشنامههای ایرانی را جا نیندازیم مطمئن نیستم هرگز دیگران سراغ اجرای دوبارهی نمایشنامهها ایرانی بروند. وگرنه تا پیش از این بازتولید به رفتاری جاافتاده در تئاتر ما تبدیل شده بود.
کاری که رپرتوار میکند بازتولید آثار ماندگار نمایشی برای کسانی است که آن را ندیدهاند یا میخواهند دوباره و چندباره ببینند. گرچه هنوز حتی هواداران بازتولید موافق اجرای دوبارهی آثار هر پنج سال یا ده سال یکبار هستند ولی به گمان من اگر نمایشی قابلیت این را داشته باشد که هر سال اجرا شود چرا اجرا نشود؟ فقط به این دلیل که سالن کم داریم؟ دلیل ابلهانهای است. بهعنوان نمونه، همیشه گفتم بازهم میگویم که من مطمئنم نمایشنامهی "مرگ یزدگرد" و یا "ندبه" بهرام بیضایی حتی اگر هر سال اجرا شود باز تماشاگر دارد، پس باید هر سال اجرا شود. میدانید که برخی دشمن باید و نباید هستند و من در حرفم واژهی باید را به کار بردم. البته که منظورم این نیست آدمها وادار شوند "مرگ یزدگرد" یا "ندبه" را کار کنند. ولی باید بله باید این آزادی و اختیار برای کارگردانان فراهم باشد که اگر خواستند هر سال "مرگ یزدگرد" کار کنند نگران نباشند که چون فلان کارگردان سال پیشتر آن را کارکرده است کس آن را نخواهند شنید. بنابراین در پسِ پشت حرف من دربارهی مقوله رپرتوار این نکته وجود دارد که آثاری هستند که چه برخی خوششان بیاید چه بدشان بیاید میراث ادبیات نمایشی ایران هستند و اگر تاکنون جایی برای شناسایی و حفاظت از این میراث وجود نداشته و هنوز هم ندارد پس این خود هنرمندان هستند که باید با بازتولید آنها به داد این میراث برسند. این نکته را هم اضافه کنم که رپرتوار صرفنظر از توجهی که در آن به میراث ادبیات نمایشی ایران میشود باعث حرفهایتر شدن تئاتر و نمایشنامهنویسی هم میشود. نمایشنامهنویس میتواند با این اعتماد بنویسد که اگر نمایشنامهاش ارزشمند باشد بارها و بارها اجرا خواهد شد. کارگردان نمایشنامهای را برای اجرا انتخاب میکند که ارزش بارها و بارها دیدهشدن داشته باشد و بهگونهای کارگردانی میکند که ارزش اجراهای فراوان آن محرز شود. بازیگران با این امید بازی میکنند که اگر کارشان دیدنی باشد روزها و شاید سالها اجراش خواهند کرد. از هر بازیگری که سرش به تنش بیارزد اگر بپرسید خواهد گفت سی روز اجرا برای اینکه بتواند نقش را از آن خود کند کم است. بازیگر در طی روزهای فراوان اجرا و در ارتباط با تماشاگر تازه میفهمد چه کرده است. به گمانم پل اسکافیلد بود که در نقش "سرتامس مور" در نمایش "مردی برای تمام فصول" سالها در تئاتر بازی کرده بود و سرانجام در فیلم زینهمان از همین نمایش بازی کرد و جایزهی اسکار گرفت. شک ندارم جایزهاش را مدیون مهارتش در آن نقش بود و مهارتش حاصل بارها و سالها بازی در آن نمایش بود. هر کشور دیگری که ما چشم به تئاترشان داریم و فکر میکنیم که تئاترشان حرفهای است حتما رپرتوار به صورت جدی در آنجا وجود دارد. و حالا بازتولید نمایشنامههای ایرانی باعث از بین رفتن ترس تاریخی کارگردانهای ایرانی از توان بِلقوهی نمایشنامههای ایرانی برای باز اجرا خواهد شد. اگر این روند بازتولید نمایشهای ایرانی که در آغاز راه است ادامه پیدا کند، من مطمئنم که کارگردانهای فرنگیکار ما هم متوجه قابلیت متنهای ایرانی برای اجرای مجدد آنها میشوند. حتی ممکن است بعضی بگویند که این بازتولید در حال حاضر مُد شده، که من میگویم چه خوب که مد شده. هر چه که مد شود لزوما بد نیست. این مُد به نفع تئاتر ایران است.
اما در مورد قسمت دوم سوال شما که پرسیدید برای بعضی این شبهه به وجود آمده که این بازتولید به دلیل تنبلی یا ناتوانی تولید آثار جدید است، راستش اهمیتی ندارد آنها چنین حرفی میزنند، هیچ نمایشنامهنویسی به دلیل حرف این و آن نمایشنامه نمینویسد. من ترجیح میدهم بیاعتنا به حرف این و آن روی همین نمایشنامههایی که نوشتهام تمرکز کنم، بازنویسیشان کنم تا زمانی که فرصت امنِ نوشتن برایم فراهم شود و در نتیجه میل نوشتن آثار جدید به طور طبیعی وادارم کند به نوشتن نه حرف این و آن. اینکه بخواهیم به عنوان نهی از منکر یا امر به معروف به کارهای قبلی نویسندهگان یا کارگردانان اجازهی اجرا ندهیم تا مثلن وادارشان کنیم حتما سالی یک بار نمایشنامه بنویسند نتیجهاش میشود دستوالعمل مضحکی که هر سال در جشنوارههای تئاتر درج میشود مبنی بر اینکه فقط کارهای اوریجینال پذیرفته خواهد شد. غافل از اینکه نمایشنامه با بخشنامه و دستورالعمل نوشته نمیشود، هر چند همهی ما زمانی از ناچاری به این دستورالعملها تن دادهایم ولی سرانجام روزی باید این دستورالعملهای خشک اداری نقد میشد. در این مورد این انتقاد را به بزرگتران خودم وارد میدانم که چرا پیش از این با اینگونه دستورالعملها مخالفت نکردند و با سکوت دربارهی اهمیت رپرتوار لطمه به حرفهایشدن تئاتر ما زدند؟ تئاتری که فقط 30 شب اجرا شود و گاه 20 شب، آن تئاتر نمیتواند حرفهای شود. از رپرتوار همهی عوامل نمایش بهره میبرند، نه فقط نویسنده و کارگردان. بازیگران هم ممکن است سالها در یک نقش بازی کنند. غبطه برانگیز است وقتی میخوانم "آوازهخوان طاس" حدود پنجاه سال است که دارد اجرا میشود. واقعا جای سالنی در تئاتر ما خالی است که بدانیم هر نمایشی تا وقتی تماشاگر فراوان دارد میتواند در آن اجرا شود و نمایش بعدی نیز به همین شکل جایگزین آن شود.
درباره انتخاب "خشکسالی و دروغ" در این زمان و این سالن هم میخواهم به صراحت بگویم که "خشکسالی و دروغ" به نظر من برای سومین بار نیست که اجرا میشود بلکه برای دومین بار است، چون دومین اجرای ما تمام نشده بود و با اینکه رفع توقیف شد اما اجازه نمیدادند که ما دو اجرا در روز داشته باشیم. منظورم این است که واقعا اگر در سال 90 این فرصت را میدادند که ما به اندازهی کافی "خشکسالی و دروغ" را اجرا کنیم شاید من نیازی نمیدیدم آن را حالا روی صحنه ببرم. پس من به احترام حرفهمان تئاتر و به احترام تماشاگرانی که در سال 90 از ساعت 5 صبح میآمدند و در صف میایستاد تا بلیت این نمایش را بخرند و گیرشان نمیآمد تصمیم گرفتم بهطور مشخص "خشکسالی و دروغ" را باز اجرا کنم.
- جریان دیگری که این روزها در تئاتر در حال شکل گرفتن است اجرای نمایشهای موفق تهران در شهرهای دیگر مثل شیراز، شهرهای شمالی، شاهرود، خرمآباد و... است که اتفاقا با استقبال خوب تماشاگران آن شهرها نیز روبهرو شدند. با توجه به اینکه پیش از این جریان که در یک سال اخیر کمی جدیتر شده و با توجه به اینکه همین نمایش "خشکسالی و دروغ" را نیز قرار بود در شیراز اجرا کنید اما بنا به دلائلی اتفاق نیفتاد، میخواستم بپرسم اگر دوباره فرصتی برای اجرای کارهایتان در شهرهای دیگر فراهم بشود آیا حاضر به اجرا در شهرستانها هستید؟
یعقوبی: اجرا در شهرستانها خیلی جریان خوب و خوشآیندی است که امیدوارم ادامه پیدا کند و فراموش نکنیم این کار جدیدی نیست. پیش از انقلاب حرفهایترین گروههای تئاتری ما تمام کارهایشان را در سراسر ایران روی صحنه میبردند و من هنوز هم آمادگی دارم که کارم را در هر شهر دیگری روی صحنه ببرم اما این بار به دلیل اتفاقی که برای اجرای "خشکسالی و دروغ" در شیراز افتاد و ضربهای که به گروه ما خورد حتما تضمین میخواهم. در آن زمان وقتی گروه ما آماده شد تا به تهیهکنندگی خانمی که فکر میکنم دومین بارش بود تهیهکنندگی میکرد برای اجرا به شیراز برود، با اینکه در شهر شیراز بیلبورد زده بود و برای تبلیغات زحمت کشیده بود و ما هم هیچ پولی نگرفتیم و با توجه به اینکه 3 هزار بلیت پیشفروش شده بود پذیرفته بودیم که دستمزدمان را از فروش کار بگیریم اما متاسفانه جلوی اجرای کارمان را گرفتند. بعدها یکی از دلایلی که برای توقیف آوردند این بود که تهیهکننده خیلی در سطح شهر تبلیغ کرده بود و خبرساز شده بود، جلوی کار را گرفتند. اگر این حرف درست باشد پس حتما بازدارندهگان بیمار روانی هستند چون تهیهکننده را برای کار درستی که انجام داده بود تنبیه کردند. من همان زمان به خانم تهیهکننده گفتم از بازدارندهگان شکایت کند ولی نکرد. احتمالا تهدیدش کردند که سکوت کند، نتیجه این شد که من از این به بعد پایم را در شهرستانی برای اجرا نخواهم گذاشت مگر اینکه پیشاپیش قرارداد بسته باشم و تضمین شود که اجرا خواهیم کرد.
- یادم میآید سال 86 که با هم گفتوگو میکردیم در اینباره از شما پرسیدم که چرا بیشتر کارگردانها به ویژه جوانترها تمایلی به اجرای کارهای رئال و کلاسیک ندارند و دوست دارند کارهای مدرن یا ابزورد را روی صحنه ببرند و علت این را در آن زمان از شما پرسیدم. اما این را به این خاطر مطرح کردم که برخلاف 7 سال پیش این روزها فضای تئاتر آن هم در چرخشی ناگهانی به سمتی رفته که حتی آنهایی که در آن زمان مخالف کار رئال بودند و معتقد بودند که تاریخ مصرف نمایشهای رئال اجتماعی گذشته امروز به شدت دنبال اجرای آثاری با تم رئال هستند و انگار صرفنظر از آنچه دوست دارند و میپسندند بهخاطر اینکه انگار اجرای نمایشهایی با سمتوسوهای اجتماعی در بستری رئال مد شده باشد همه کارها به این سمت افتاده است. این تغییر جهش و چرخشهای ناگهانی در تئاتر ما از چه چیز ناشی میشود؟ و آیا اصولا میشود شیوه یا سبکی را دوست نداشت و به آن اعتقاد نداشت اما اثر مطلوبی و با کیفیتی تولید کرد؟
یعقوبی: من به کسانیکه در گذشته یک شکل دیگر کار میکردند و امروز تغییر کردهاند انتقادی وارد نمیبینم چرا که آدم در طی زمان تغییر میکند و شاید بعضی واقعا به این نتیجه رسیده باشند که در آن زمان اشتباه میکردند ولی اگر در گذشته چیزی عرضه میکرده که دوست نداشته و هنوز هم چیزی عرضه میکند که با تمام وجودش به آن اعتقاد ندارد پس هنوز هم دارد اشتباه میکند. اگر کسانی هستند که امروز دارند نمایشهایی با تِم واقعگرا(رئال) کار میکنند ولی به آن اعتقادی ندارند و چون به هر حال امروز یک ارزش محسوب میشود و چون مردم از اینگونه نمایشها استقبال میکنند به قول شما تابع مُد هستند و اینگونه کار میکنند بعید میدانم هیچ وقت بتوانند جایگاهی برای خودشان پیدا کنند. چون دلیلشان بازاری است. چیزی هم که از طبیعت آدمها و خواست افراد برنخیزد نتیجهی چشمگیری نخواهد داشت. این رویکرد حتا ممکن است به جریان اصیل تئاتر واقعگرای اجتماعی آسیب بزند چون ممکن است آنقدر کارهای رئال بیکیفیت روی صحنه ببرند که دیگر مردم به سختی به یک کار با کیفیت خوب هم اعتماد کنند. در واقع ممکن است سیل تئاترهای واقعگرا اینگونه تئاتر را مبتذل کند اما به هر روی این باعث نمیشود که من رویکردم را تغییر بدهم چراکه هنوز معتقدم که حتی تخیلیترین تئاتری که بخواهم کار بکنم باز عرضهی آن در یک شکل واقعگرا خواهد بود چون خودم در جایگاه تماشاگر از دیدن کارهای اغراقآمیز با گریمهای آنچنانی و کارهای سیرکوار لذت نمیبرم. میدانم کسانی هستند که عاشق سیرکاند ولی من نیستم. پس قصدم ارزشگذاری نیست، بحث بر سر این است که اگر برعکس این سالها تئاترهای سیرکوار مد شود من به دلیل نیاز بازار و اقبال عام تابع مُد نخواهم شد چون از تماشای اینگونه کارها لذت نمیبرم چه رسد به کارگردانی اینگونه کارها. پس توصیهی من به کسانی که حالا تابع مُد به نمایشهای واقعگرا روآوردهاند این است که اگر میخواهند جایگاهی پیدا کنند سراغ کارهایی بروند که عمیقا آن را دوست دارند. اگر از تماشای کارهای نارئال لذت میبرند نارئال کار کنند. ولی اگر از آغاز نارئال کار میکردند چون مد زمان بود، تا دیر نشده شیوهی اجرا دلخواهشان را پیدا کنند و مطابق میلشان کار کنند نه مطابق مُد. زندهگی کوتاه است. ارزش ندارد آنگونه کار کنیم که خود نمیپسندیم. اصیلترین کارها نتیجهی تلاش هنرمند برای ارائهی اثری مطابق خواستهی خود است نه مطابق خواستهی دیگران.
- به نظر شما فضای سیاسی جامعه هم میتواند در این سمت و سوها تاثیر داشته باشد؟
یعقوبی: بله. میل فراوان به تئاتریهای ابزورد، صرفا فرمگرا و محتواگریز در سالهای پیش از 57 و دههی شصت کاملا سیاسی بود. چراکه از نگاه مدیران این دست نمایشها خاصیتی نداشت و از طرفی دیگر میتوانستند بگویند که ما در کشورمان تئاتر هم داریم ولی نمایش رئال اجتماعی، پرسشگر و بحرانساز است. تئاتر واقعگرا در ذات خود تئاتری چند صدایی است و سیستمی که خواهان تکصدایی است از تئاتر واقعگرایانه واهمه دارد و روی خوش به آن نشان نمیدهد.
- بعد از سفر آقای بیضایی و آقای رحمانیان به آمریکا و کانادا و به دنبال آن رفتن شما و خبرهایی که از فعالیتهای شما در زمینه تدریس و نمایشنامهخوانی از آنجا میرسید برای بسیاری این تصور ایجاد شد که امکان کار کردن در خارج از کشور هم وجود دارد و شاید بتوانند در خارج از ایران کارشان را راحتتر ادامه بدهند. لطفا بفرمایید که در کانادا چه کارهایی در زمینه تئاتر انجام دادید و اینکه اصولا این زمینه برای کار تئاتر در آنجا به حدی هست که هر هنرمندی بتواند به راحتی کار تئاتر انجام بدهد؟
یعقوبی: اگر کسانی با رفتن آقای بیضایی، آقای رحمانیان و من به خارج از ایران گمان کردهاند لابد کار تئاتر در خارج از ایران برای ایرانیان ممکنتر و آسانتر است، سخت در اشتباهاند. مخاطبان اصلی ما اینجا در ایران هستند. برای همین است که من حالا اینجا هستم و در ایران کار میکنم. واقعیت این است که برای نمایشنامهخوانی "یک دقیقه سکوت" در تورنتو خوشبختانه دو هفته پیش از اجرا بلیتها تمام شده بود ولی برای چند اجرا؟ شما در آنجا در بهترین حالت دو تا سه شب تماشاگر دارید که برای من کافی و ارضاکننده نیست. فقط از بیکاری بهتر است. ولی اینجا در ایران این امکان برای من هست که دستکم چهل تا پنجاه روز اجرا کنم. اما فایدهی بودن در خارج از ایران برای من این بود که ترجمهی انگلیسی نمایشنامهی "یک دقیقه سکوت" را که خانم ترنج یقیزاریان ترجمهاش کرده به چند نفر از دوستانی کانادایی دادم تا بخوانند و همه پس از خواندنش از نمایشنامه و کیفیت ترجمه تعریف کردند و تشویقم کردند که آن را به زبان انگلیسی اجرا کنم. با توجه به بازخوردهای مثبتی که در اینباره گرفتم امیدوارم "یک دقیقه سکوت" در یک سال آینده به کارگردانی خودم یا کسی دیگر به زبان انگلیسی در کانادا اجرا شود. اگر اجرای آن با بازیگران کانادایی ممکن نشود با بازیگران ایرانی انگلیسیدان اجرایش خواهم کرد. ولی غایت خواست من این است که امکانی فراهم شود تا نه فقط نمایشنامههای خودم بلکه نمایشنامههای مهم ایرانی ترجمه و به زبان انگلیسی در خارج از ایران اجرا شود و من هم به سهم خود هر کاری بتوانم برای این منظور بکنم. مطمئنم نمایشنامههای ایرانی اگر به درستی ترجمه شوند بهراحتی میتوانند با مخاطب غیرایرانی ارتباط برقرار کنند.
- در تورنتو تدریس هم کردید؟
یعقوبی: این هم یکی دیگر از شانسهای من بود که در آنجا کلاس داشتم. در این کلاسها با تعدادی از بچههای مستعد و باسواد آشنا شدم که برخیشان آنجا سرگرم تحصیلاند. وجود آنها امیدوارم کرده که میتوان آنجا کار کرد. الان آنها در تورنتو مشغول تمرین نمایش "تنها راه ممکن" هستند و شرط من هم با آنها این است که اگر در این مدت خوب تمرین کنند، وقتی برگشتم بعد از یکی دوماه تمرین آن را اجرا خواهیم کرد اما اگر به اندازهی لازم پیشرفت نکرده باشند فقط آن را نمایشنامهخوانی خواهیم کرد.
- همانطور که میدایند 7 تا 14 اردیبهشت ماه به مناسبت روز جهانی تئاتر در ایران برنامههای مختلفی از سوی خانه تئاتر برگزار میشود، راستش عدهای این شکل برگزاری بزرگداشت روز جهانی تئاتر را نمیپسندند و معتقدند باید در همان روز 7 فروردین ماه مراسمی برگزار شود. میخواستم نظر شما را هم در این باره بپرسم و اینکه آیا شما با این شکل برگزاری جشن روز جهانی تئاتر در یک هفته موافق هستید؟
یعقوبی: به گمانم بر اساس قوانین ITI هر کشور از روز 7 فروردین در یک بازه زمانی یک ماهه تا 7 اردیبهشت میتواند بزرگداشت روز جهانی تئاتر را برگزار کند. اما چه خوب میشد اگر در ایران هم همان روز هفتم فروردین روز جهانی تئاتر را جشن میگرفتیم. برخلاف گذشته حالا دیگر خوشبختانه در ماه فروردین اگر نمایشی روی صحنه باشد مردم از آن استقبال خواهند کرد. تا جایی که میدانم همین امسال دو نمایش "سقراط" و "شکلک" در روزهای عید نوروز روی صحنه بودند و استقبال تماشاگر هم از این اجراها خوب بود، حضور این تعداد تماشاگر ما را باید به آنان متعهد کند. شاید یک زمانی پتانسیل انجام چنین جشنی در روزهای عید نوروز وجود نداشته اما قرار نیست تا ابد به همان شکل باقی بماند. به نظر من تئاتریها باید یک بازنگری کلی درباره نحوه برگزاری جشنهای روز جهانی تئاتر بکنند و خیلی خوب است که بتوانیم در همان روز 7 فروردینماه بزرگداشت روز جهانی تئاتر را برگزار بکنیم. البته میدانم که انجام آن ممکن است سخت به نظر برسد اما ارزش امتحان کردن را دارد. مخصوصا به زودی خانهی تئاتر، خانه خودش را به دست میآورد، خانهای که مال هیچ شخص حقیقی نیست، متعلق به خانهی تئاتر است. این اتفاق بیسابقهای در تاریخ تئاتر ایران است، سال آینده میتوان در این خانه روز هفت فروردین روز جهانی تئاتر را جشن گرفت.
- سال گذشته با توجه به تغییراتی که در مدیریتهای هنری اتفاق افتاد در گفتوگوهای مختلفی که با اهالی تئاتر در اینباره داشتم به جرات میتوانم بگویم که از زبان اکثر آنها درباره چشماندازی که برای آینده تئاتر متصور بودند واژه امید را شنیدم و عموما نسبت به بهبود اوضاع تئاتر بسیار امیدوار بودند. شما چه چشماندازی در اینباره میبینید؟
یعقوبی: هنوز که تغییر بنیادینی صورت نگرفته ولی از تغییر اندکی که به وجود آمده خرسندم ولی این کافی نیست. متاسفم. میدانم خیلیها دلشان میخواست حرف خوشبینانهای در این باره از من بشنوند. ولی پرسش شما را هم مانند تئاتر دلخواهم واقعگرایانه باید پاسخ داد. تا زمانی که در این کشور جایی وجود دارد که تصمیم میگیرد چه بگویی و چه نگویی، چه چاپ شود چه نشود، تا زمانی که بسیاری از وبسایتهای اینترنتی در این کشور فیلتر است و بدیهیترین حق انسان که حق دانستن و دسترسی به اطلاعات است با انواع و اقسام فیلترینگ مخدوش و نادیده گرفته میشود، واقعبینانه نیست که بگوییم تغییر بنیادینی صورت گرفته است. اما میلان کوندرا جملهای دارد که حالا به درد میخورد: "امید فرضیهایست که قائل به بهبود اوضاع است". من به قسمت اول جملهاش خیلی باور دارم: "امید یک فرضیه است"، یعنی آدمها با هم توافق جمعی میکنند که بیایید با هم امیدوار باشیم. به نظر من وضعیت فعلی همان "بیایید امیدوار باشیم" است تا "امیدوارکننده است".
منبع: هنرآنلاین