پایگاه خبری تئاتر: خسرو معصومي در جرگه فيلمسازان قديمي سينماي ايران است كه تقريبا تمركز اكثر فيلمهايش بر موضوعاتي بوده كه مساله او به شمار ميرفته و نسبت به طرح آن نكات دغدغههاي ذهني داشته است. اخيرا كه فيلم «كار كثيف» جديدترين ساخته او اكران شد، تصميم گرفتيم با معصومي درباره اين فيلم و سينمايش حرف بزنيم. مصاحبه زير نتيجه اين گپ وگفت يك ساعته است.
چند سال پيش با يكي از تهيهكننده و كارگردان همنسل شما كه گفتوگو ميكردم، او روي ارتباطي كه فيلمسازان قديمي بايد با نسل جوان سينماگر داشته باشند، تاكيد ميكرد و ميگفت با توجه به سرعت رشد تكنولوژي، قديميترها بايد با افكار و انديشههاي جوانان ارتباط داشته باشند و به اصطلاح خودشان را آپديت كنند. شما چنين نيازي را احساس كردهايد؟
اگر تم كلي كار كثيف را در نظر بگيريد، خواهيد ديد كه درباره بيكاري و مسائل جوانان است. قهرمان داستان من در اين فيلم دانشجوي حقوق بيكاري است كه از سر اجبار و فشار زندگي شغل ساقيگري را انتخاب ميكند و به اين سمت كشيده ميشود.
البته در برخي فيلمهاي شما گرايش به جوانان و به چالش كشيدن دغدغههاي زندگي اين قشر مطرح است.
در سهگانه عاشقانهام - «رسم عاشقكشي»، «جايي در دوردست» و «باد در علفزار ميپيچد» - تم اصلي برگرفته از زندگي دختران شمالي است. آنجا به دليل فراهم نبودن شرايط كار، جوانان لابهلاي مناسبات زندگي له ميشوند و در نتيجه رويايي دختران كه ازدواج است به واقعيت نميپيوندد و آنها در زندگيشان درگير مسائل دستوپا گير ميشوند. من نسبت به مسائل و مشكلات آنها انتقاد داشتم و در عين حال سعي كردم به آنها راهكار ارايه دهم كه چگونه ميتوان از آن همه مشكلات و اتفاق ناهنجار پيشگيري كنيم. حتي وقتي درباره آدمهاي ميانسال يا بالغ قصهاي مينويسم، جوانها را طوري در كنار بزرگترهاي خانوادهشان نشان ميدهم كه مشاهده شود چطور گاهي در زندگي به بنبست كشيده ميشوند. مساله بيكاري كه محور اصلي «كار كثيف » است، درباره قشر جوان سرخوردهاي است كه به خاطر فراهم نبودن اشتغال و فضاي نامناسب كار تصميم ميگيرند با ابزارهايي مثل ويزاي لاتاري كشور خود را ترك و در جاي ديگر زندگي كنند. حتي نميدانند در كشور ديگر چه اتفاقي در انتظارشان است، بلكه فقط به يك اميد واهي به آنجا مهاجرت ميكنند. بخشي از اين مشكل به شرايط اجتماعي ما برميگردد كه جوانان ما - چه آنها كه تحصيلي ندارند و چه آنها كه تحصيلكرده هستند - علاف و بيكار، عاطل و باطل از صبح تا شب در خانه پيش پدر و مادر خود هستند و هيچ كاري هم نميكنند و از پدر و مادر خود عذرخواهي هم نميكنند. آنها درواقع هيچ كاري براي انجام دادن ندارند جز كافهنشيني. شما نگاه كنيد در حال حاضر چيزي كه در كشورمان زياد است، انواع و اقسام كافههايي كه در همه خيابانهاي شهر پيدا ميشود. چه در تهران و چه در شهرهاي مختلف. كافهها پر از جوانهايي است كه اكثرشان تحصيلكرده هستند و براي گذراندن اوقات فراغت خود در كافه صبح تا شب با هم حرف ميزنند بدون هيچ نتيجهگيري و فقط براي اينكه وقتشان را پر كنند. خب اين به نظر من وحشتناك است. هميشه اين مساله من بوده كه فقط با حرف نميتوان بچهها را گول زد، بايد شرايطي را فراهم كرد كه آنها هم نشاط داده باشند، يعني هم كار داشته باشند و هم بتوانند زن و زندگي تشكيل دهند. اين مسائلي كه گفتم ذهن مرا هميشه به خود مشغول كرده است.
سواي از اين مشكلاتي كه شما به آن اشاره كرديد، اختلاف و شكاف موجود بين نسلها در ميان خانوادهها نكته مهمي است. بيكاري جوانها از يكطرف و تقابلي (به معناي اينكه حرف هم را نميفهمند) كه جوانها با خانوادههايشان دارند هم در اين ميان مزيد بر علت ميشود.
وقتي بچهها به سن قانوني ميرسند، ميخواهند با خانواده خودشان زندگي كنند پدر به شرايط اجتماعي خودش نگاه ميكند. او با حقوق يكميليون و دويست چطور ميتواند از پس پنج فرزند خود بربيايد؟ خود پدر هم مستاصل ميشود و به اين فكر ميكند كه بچه به نحوي سروسامان بگيرد و از خانه برود و بار مسووليت مالي او در خانه كمتر شود. پدر بيرحم نيست اما نميتواند از پس مشكلات پسر و دختر بيست يا سيسالهاش بربيايد. اينجاست كه يكجور شيرازه زندگي خانواده از هم پاشيده ميشود. الان در خيلي از خانههاي ايراني وضعيت اينگونه است. بگذاريد از خودم مثال بزنم. وقتي از خدمت سربازي به خانه آمدم، پدرم به شوخي دستش را روي در گذاشت و به من گفت برو دنبال زندگيات، براي چه به خانه آمدي؟
همين تلنگري بود كه بروم دانشگاه درس بخوانم و زندگي مستقلي تشكيل دهم. وقتي مناسبات اجتماعي غلط است و شغلي و درآمدي كه پدر دارد و چرخهاي كه پدر در آن زندگي ميكند درست تعريف نشده است چه ميتواند بكند؟ يكي از عوامل اين چرخه معيوب به حقوقي است كه پدر خانواده ميگيرد كه با يكميليون و دويست تومان خانواده بزرگي را بچرخاند كه نميتواند. اين بلايي است كه اكثر خانوادهها با آن درگير هستند. حالا آن پدري كه عاطفه دارد، مجبور است چند كار مختلف با هم انجام دهد تا شيرازه خانواده از هم نپاشد. تمام اين نكاتي كه برشمردم يك اصلي دارد و آن اصل خط فقر است. وقتي در خانه چرتكه مياندازي، ميبيني دخلوخرج باهم جور نيست و همين باعث هزار و يك نوع گرفتاري در خانواده ميشود. اينها نكاتي است كه من در كار كثيف از آن غافل نشدم. دانشجويي كه وجه اجتماعي دارد و آدم تحصيلكردهاي است و نوشتههاي اورهان پاموك را ميخواند اما از فشار زندگي دنبال عرقفروشي ميرود. وقتي شرايط كار در كشور فراهم نباشد و شما كاري براي انجام دادن نداري اما بايد خرج زندگي را متقبل شوي چه كار ميتواني كني؟ متاسفانه بايد بگويم كه مجبوريد به سمت خلاف و كارهاي غيرقانوني برويد تا گذران زندگي براي شما سهل شود. اينجا به اين نكته هم اشارهكنم كه فيلم كمي تلخ است و در حال حاضر هم كسي نيست كه از بازگو كردن مشكلات زندگي خودش خوشش بيايد. اگر در حال حاضر سينماي ما در فيلمهاي كمدي فروش دارد به نظر من اين يك نوع تحقير است كه كارگردان آن را ميپذيرد. تماشاگر هم كه دچار يك نوع بيهوشي شده است از سالن بيرون ميآيد و با خود ميگويد مهم نيست، حداقل يك ساعت در سالن سينما خنديدم. حالا اشكال ندارد اين پول را هزينه فيلم كمدي كردم. در واقع او نميخواهد بازتاب زندگي خود را بر پرده ببيند. براي همين است كه كار كثيف در گيشه موفق نيست. كسي هم نيست كه به اين نوع سينما كمك كند و همه چيز دست به دست هم ميدهد تا اين نوع سينما نابود شود.
اتفاقا به نظر من فيلم كار كثيف فيلم تلخي نيست و مخاطب تا نيم ساعت ابتدايي با فضاي شادابي همراه است. فيلم از ريتم تندي هم برخوردار است. به نظر نبايد همه چيز را گردن مخاطب بيندازيم. خيلي از منتقدان بودند كه فيلم «متري شيش و نيم» را فيلم تلخي ميدانستند اما اين فيلم ركورد فروش را در گيشه ثبت كرد.
براي شما مثالي ميزنم. فيلم «ناخدا خورشيد» آقاي ناصر تقوايي به معناي واقعي بسيار فيلم سرگرمكننده و خوبي است كه مخاطب از تماشاي اين فيلم در سالن سينما قطعا لذت ميبرد. هميشه فكر ميكردم فيلم به اين خوبي چرا در آن برهه از زمان نتوانسته مخاطبان زيادي را جذب كند و در گيشه فقط دو ميليون فروش داشت. واقعا از بعضي معادلات فروش فيلم در سينما سر درنميآورم.
البته بحث تبليغات در فضاي مجازي و تعداد سينماها هم در فروش فيلم بيتاثير نيست.
با شما موافقم و قبول دارم بخشي از ميزان فروش فيلم به چگونگي تبليغات مربوط ميشود، چون تماشاچي نميداند كه چه فيلمي در سينماها اكران است و چه فيلمي اكران نيست. اگر تبليغات قوي از ابتدا داشتيم قطعا راه بهتري براي فروش فيلم باز ميشد؛ اما در حال حاضر هم در نقاط مختلف تهران بيلبورد زديم در فضاي مجازي هم روزهاي ابتدايي درستوحسابي فيلم را معرفي كرديم؛ اما علت مهم پايين بودن فروش فيلم «كار كثيف» به تعداد سينماهاي كم آن برميگردد كه از ابتدا به ما قول داده بودند صد و خردهاي سالن سينما در اختيار ما بگذارند اما روزهاي اول بيست سالن به مرور سي سالن به ما دادند. اين نكات آيا تاثيرگذار نيست؟
فروش فيلم در سينماها به تعداد سالنهاي آن وابسته است. مخاطبي كه به سينما ايران ميرود اگر ببيند فيلم كار كثيف اكران است به تماشاي فيلم ما هم مينشيند وقتي تعداد سالن زيادي نداريم چه توقعي ميتوان از فروش فيلم داشت. ما مدعي نيستيم و نميگوييم فيلممان پرفروش ميشود؛ اما اگر معيارها رعايت شود فيلم حداقل سرمايه خودش را برميگرداند.
مهمترين نكته فيلم «كار كثيف» اين است كه واقعيات جامعه امروز ما در فيلم نشان داده ميشود بياينكه بخواهد خودش را سانسور كند...
من فكر ميكنم همه ما دچار يك نوع خودسانسوري شديم. وقتي در جامعه تعداد زيادي از افراد اين مواد را مصرف ميكنند و سال گذشته آمار وحشتناكي منتشر شد كه افراد زيادي بر اثر استفاده از همين مواد كور شدهاند يا مردهاند، آيا براي ساخت فيلمي با اين موضوع بايد دچار هول و ولا شويم و بترسيم؟ اصلا طرح اين موضوع عجيبوغريب نيست. عجيب آنجاست كه هر وقت هر جا فشاري وارد ميشود، واكنشها به مراتب بدتر است. ميخواهم بگويم ايجاد حساسيت نكنيم.
گويا قصه فيلم كار كثيف بر اساس اتفاق واقعي شكل گرفته است؟
بله، وقتي اين داستان را شنيدم براي من عجيب بود كه چطور يك جوان مهندس از روي ندانمكاري و نداشتن كار و پيشه، به مجلس عروسي مشروب ميبرد و اين مشروب باعث كور شدن يك عده ميشود. وكيل اين جوان موضوع را براي من تعريف ميكرد و گفت كه به خاطر همين اشتباه اين جوان محكوم به سيزده سال حبس شده است. خب اين آيا تباهي زندگي نيست؟ اين كار براي زندگي كردن بوده است. براي تشكيل زن و زندگي بوده.
در حال حاضر سن ازدواج در كشورمان سي به بالاست، آن هم بر اساس يكسري اتفاقات دختر و پسري با هم ازدواج ميكنند. جوانها همديگر را تست ميكنند كه ببينند ميتوانند در اين وانفساي بيكاري و شرايط زندگي سخت تشكيل زندگي دهند؟ اگر نتوانند يكديگر را رها ميكنند. ميخواهم بگويم شرايط براي جوانها سخت شده است. خب شرايط را چه كسي براي جوانها فراهم ميكند؟ من اين جمله را چند جا گفتم باز هم ميگويم من اين فيلم را ساختم تا مسوولان عذاب وجدان بگيرند. دروغ هم نگفتم.
البته معضل بيكاري فقط مال امروز و ديروز نيست...
همه دولتها اشتباه كردهاند. اين دليلي نميشود كه ما مثلا شخص احمدينژاد را تبرئه كنيم. بالاخره جواني كه تحصيلكرده است و دكترا و ليسانس و فوقليسانس ميگيرد چه كار بايد بكند؟ بايد از صفر شروع كند؟ يا بايد به نحوي شرايط كار را براي آنها فراهم كنيم؟ سال 1358 وقتي من وارد دانشگاه دراماتيك شدم به من گفتند به شما سيصد تومان ميدهيم ولي به ما تعهد بدهيد تا براي وزارت ارشاد كار كنيد و كارمند ما بشويد و جاي ديگري كار نكنيد. به اين نحو ما را استخدام ميكردند؛ اما به مرور اين موضوع به دست فراموشي سپرده شد و بحث كار جوانها فراموش شد. الان نگاه كنيد دانشگاه آزاد از اين طرف دانشجو ميگيرد و از طرف ديگر آنها را رها ميكند. اينكه اين دانشجوها در كجاي بازار كار قرار ميگيرند، اصلا معلوم نيست و براي دانشگاه آزاد هم مهم نيست. دانشگاه آزاد فقط ميخواهد پول خود را بگيرد. پنج سال جوانها درس بخوانند، ليسانسي هم بگيرند و حالا بعد از تحصيل اينكه اين جوانها كجا ميروند، نه براي وزير كار مهم است و نه براي وزير فرهنگ و نه وزير بهداشت و نه... وقتي ميگويند بايد اخلاقمدار زندگي كنيد و بچهها زود بايد ازدواج كنند، اين بچه درآمدش از كجا تامين ميشود؟ آيا پدر بايد تمام مخارج زندگي را از ابتدا تا انتها فراهم كند؟ پس نقش و وظيفه دولت چيست؟ بپذيريم كه شرايط زندگي سخت شده است.
داشتن موضوع روز فيلم دليلي نيست كه چشم بر معايب فيلم بپوشانيم. بازيگر زن فيلم شما (الهام نامي) نميتواند در نقش مادر و همسر قرار بگيرد و دقيقا مهمترين ضعف فيلم هم همين نكته است. البته پدرام شريفي در قياس با نقشهاي ديگر (متولد 65 و شبي كه ماه كامل شد) در اين فيلم به كمي پختگي رسيده است.
من براي انتقاد شما احترام قائلم ولي به عقيده من الهام نامي بازياش قابل قبول است. توانش همين مقدار بوده است. نميگويم شاهكار بوده است و با ديگران فرق دارد. در شور عشق مهناز افشار با فيلمهاي بعدش تفاوت زيادي پيدا كرده است. الهام نامي اولين فيلمي است كه بازي ميكند، او به مرور در چند فيلم ديگري كه بازي كند و با چند كارگردان كار كند بهتر ميشود. شما اين را در نظر نميگيريد كه ما از نابازيگر در اين فيلم استفاده كرديم تا شرايط كار براي جواناني كه تحصيلات دانشگاهي دارند باز شود و بازيگر وارد چرخه بازيگري كنيم؟
اتفاقا سوال من هم بود كه چرا براي كاركرد گيشه از بازيگران حرفهاي در اين فيلم بهره نبرديد؟ حال اينكه در ديگر فيلمهايتان به اين موضوع بيشتر توجه ميكرديد.
خيليها به من ميگويند كه عدم فروش فيلمت به اين دليل است كه بازيگر مشهور ندارد. كسي به تماشاي اين فيلم نمينشيند. الهام نامي و پدرام شريفي براي كسي شناخته شده نيستند. حالا اگر نويد محمدزاده يا آقاي پرويز پرستويي بازي ميكرد مخاطب با كله به تماشاي فيلم مينشست و اصلا به موضوع فيلم كار نداشت. در واقع اين نويد است كه كليد در سينما را به مخاطب ميدهد و ميگويد برو سينما فيلم را ببين چون من در اين فيلم بازي ميكنم. سرخپوست مگر چه فيلمي است؟ وقتي ميگويند سرخپوست انگار با فيلمي مواجه هستيم كه عدهاي سوار اسب ميشوند و همديگر را ميزنند و ميكشند. خير؛ چون نويد در اين فيلم بازي ميكند همه به تماشاي فيلم ميروند و از ديدن فيلم راضي هم هستند. به نظر من قضيه استار در سينما را نبايد دستكم بگيريم. الان وضعيت طوري شده كه چشم بسته همه به تماشاي فيلم «ما همه با هم هستيم» مينشينند. علت چيست؟ علت بيلبوردهايي است كه در سطح شهر از همه بازيگران ميبينيم. مخاطب مهران مديري و رضا گلزار و همه كساني را كه دوست دارد در اين بيلبورد ميبيند و به موضوع فيلم كار ندارد. من هم دلم ميخواست بروم ببينم اين فيلم چيست كه اين همه هنرپيشه در آن بازي ميكنند. حال اينكه از خود فيلم راضي هستند يا نه بحث ديگري است.
بالاخره سينماست و جذابيتهايي كه مخاطب را به تماشاي فيلم دعوت ميكند.
بله، همينطور است. سينماي فارسي اساس و محورش بر فردين بود. پدرهاي ما هر فيلمي را كه در آن فردين بازي ميكرد، تماشا ميكردند و كاري نداشتند اين فيلم گنج قارون است يا غزل كيميايي است. چون فردين در آن بازي ميكرد همه جذب ميشدند؛ اما من در فيلم كار كثيف سعي كردم بچههايي را كه كمتر شناخته شده هستند وارد سينما كنم. هر سرمايهگذاري بود ريسك نميكرد تا در اين فيلم پول خرج كند و نقش اصلي را به نابازيگر بدهد. چون خودم سرمايهگذار بودم اين ريسك را كردم.