پایگاه خبری تئاتر: آثار متاخر مسعود كيميايي براي ارتدوكسترين طرفدارهايش هم جاي دفاع نگذاشته است. اين هم از بخت بد ماست كه بزرگان سينمايمان (البته ديگر هنرها هم)، هر چه بيشتر پا به سن ميگذارند، بيشتر از روزهاي اوجشان فاصله ميگيرند و ديگر نميتوانند آنچنان كه شايسته نامشان است و در خور توقعي كه از آنها انتظار ميرود، اثري خلق كنند. پرواضح است كه در اين سرنوشت، كيميايي تنها فيلمساز نامدار و كهنهكار نيست؛ كيومرث پوراحمد، داريوش مهرجويي و بسياري ديگر از بزرگان سينما و بسياري از اهالي هنرهاي ديگر هم او را همراهي ميكنند. چه خوب ميشد كه يك پژوهشگر، تحقيق پدر و مادرداري براي رسيدن به اين سوال ميكرد كه چرا امثال وودي آلن، كلينت ايستوود، ژان لوك گدار و ... در دهه نهم و دهم زندگيشان همچنان فيلم جاندار، قوي و حتي تجربهگرا ميسازند اما بزرگان ما خيلي زود به اصطلاح به گاراژ ميزنند. با اين همه كيميايي در سينماي ايران فيلمساز مهم و تاثيرگذاري است. هر نسبتي با فيلمهاي او داشته باشيم، نميتوان انكار كرد كه در زمانه فيلمفارسي او بود كه با قيصر، رضا موتوري، خاك و گوزنها از شأن سينما دفاع و سعي كرد از بسترهاي موجود آن چيزي بسازد كه هم گيشه بپسندد و هم از ابتذال دوري كند. سينماي كيميايي مولفههاي خاص خودش را داشت؛ جز عنصر مقاومت كه بهخصوص در سينماي قبل از انقلاب او يكي از مهمترين پايههاي آن است، ديگر عنصر مهم سينماي كيميايي {بزنگاه} است. در واقع آن چيزي كه سينماي كيميايي را جدا ميكند و هويت ميبخشد، انتخاب ابژههايش در برابر امكانهاي موجود در بزنگاههاست. اگر نخواهيم تفسير فرهنگ لغتي از بزنگاه داشته باشيم، بزنگاه، وضعيتي استثنايي است، وضعيتي كه تصميمگيري ميان دو امكان كاملا مخالف و حتي متناقض بايد انجام بگيرد. در بزنگاه انتخاب ميان {اين} يا {آن} است، در واقع بزنگاه جايي است كه نميتوان حد وسط ايستاد. سينماي كيميايي سينماي بزنگاههاست و مردان داستانش هميشه ميان دو امكان بايد يكي را برگزينند. از اين بابت در دوراني كه يا داستانها به سمت خير و شرهاي آبكي ميرفت يا بعدتر فضاهاي خاكستري مد شد، اين بزنگاهها آن هم با كاراكترهايي كه نه قديس بودند و نه شيطان، كيمياي سينماي كيميايي است.
بزنگاههاي كيميايي از دو منظر مهم هستند، اول اينكه قهرمانان داستان كيميايي در بيشتر اوقات بايد كه ميان مرگ و زندگي يكي را انتخاب كنند و اكثر آنها يك مرگ باعزت و به قول خود او «درست كلكشون كنده شدن» را به يك زندگي بيعزت و بيغرور ترجيح ميدهند. جز اين، بزنگاههاي كيميايي بهخصوص در فيلمهاي ابتدايياش به طرز بسيار هنرمندانهاي بازنمايي وضعيت انسان مدرن است. مدرنيته با انسان و روابط فيمابين انساني چنان كرده كه جز در لحظات استثنايي نميتوان به شناخت ديگري و حتي خود رسيد، جز در بزنگاهها نميتوان تشخيص داد كه فلاني حقيقتا چند مرده حلاج است و به قول نيچه آنجايي كه بايد محل عمل باشد، تازه محل شناخت ميشود. ابعاد و عيار كاراكترهاي كيميايي، قهرمانها و ضدقهرمانهايش هميشه در همين بزنگاهها مشخص ميشوند. آنجا كه در مرزبندي ميان اينطرف و آنطرف و اينكه كاراكتر در نهايت كجا ميايستد، عيار او هم مشخص ميشود. متاسفانه كيميايي هر چه جلوتر آمد اين ايده، عوض پختهتر شدن، ابتداييتر و شعاري شد. در حقيقت اوج ايده كيميايي و در كل سينماي او، آنجايي كه تمام عناصر منحصربهفرد او را دارد و به لحاظ فرم هم به بلوغ رسيده، گوزنهاست كه مثل او هرگز در سينماي كيميايي تكرار نشد.