پایگاه خبری تئاتر: آثار تارانتینو از یک شیوه روایی مختص به خود که به نوعی فشرده سازی زمان و روایت غیر خطی است، بهره می برند؛ البته شیوه نویی در تاریخ سینما به حساب نمی آید زیرا« ژان لوک گدار» فیلمساز جنجالی «فرانسوی – سوئیسی» خود در جابجایی «شروع، میانه و پایان» داستان به اندازه کافی در دهه شصت میلادی شگفتی به بار آورد و آگاهانه با استفاده از یک مونتاژ قوام نیافته خود را فیلمساز هوشمند تری نسبت به تارانتینو نشان داد زیرا هدف از سینمای چپ گرای «ژان لوک گدار» هشیار نگاه داشتن مخاطب است تا سرگرم کردن او! سینمای تارانتینو بیشتر به نوعی سینمای سرگرم کننده و مفرح نزدیک است که با چاشنی خشونت از تاثیر گذاری لحظه ای در سالن سینما برخوردار است و از نوعی سینمای اندیشه که مخاطب را با خود دچار درگیری ذهنی کند برخوردار نیست!
تارانتینو با جابجایی زمان در سینما، موسیقی ریتمیک و دعوت از فیلمبردار هوشمندی چون«آندری سکوولا» و همچنین استفاده از نام کنجکاو برانگیز «داستان عامه پسند» و بهره برداری از بازیگران درخشانی چون «جان تراولتا » و«ساموئل جکسون»در سال ۱۹۹۴ با برنده شدن نخل طلا ، نگاه بسیاری از منتقدین و کارشناسان سینما را به خود جلب کرد؛ سالی که عباس کیارستمی با فیلم« زیر درختان زیتون» جدی ترین رقیب او در آن دوره از جشنواره کن به حساب می آمد!
«داستان عامه پسند» جسارت زیادی به فیلمسازان نو و جوانی داد که تا به امروز در پی تکرار تارانتینو هستند! شاید نقدی که به این جنس از فیلمسازان جوان وارد است درگیری با الفاظی چون «باید مثل تارانتینو پست مدرن و ساختار شکن فیلم ساخت» خود را در چاه فرمالیست بودن غرق می کنند، زیرا هنر سینما مثل هنر موسیقی زمانی به پختگی خواهد رسید که فیلمسازان جوان در آغاز با مفهوم تحقق و هماهنگی با جهان پیرامون خویش آشنا شوند و در شروع کار خود چون یک موسیقی فالش نباشند!
آهنگسازان مدرن و چیره دست نیز اینگونه عمل می کنند و آگاهانه از یک نُت فالش برای شکل گیری اتمسفری جدید بهره می برند، کاری که «تارانتینو»با فیلم «داستان عامه پسند» هوشمندانه آنرا به تصویر کشید! شاید ذکر این نکته مفید باشد که «تارانتینو» پس از سالها کار در یک کلوب فیلم، بازیگری و نوشتن فیلمنانه «قاتلین بالفطره» برای «الیور استون» و ساخت فیلم به نام «سگدانی» و بدونی اینکه تحصیلات آکادمیکی داشته باشد، سینما را در آشوب جهان درونی خویش پیدا کرد! اما این فیلم آخر او«روزی روزگاری در هالیوود» فاصله زیادی با توانایی های قبلی او دارد!
شخصیت ها در جهانی سیاه و سفید با یک «جلوه ظاهری و هالیوودی» نشان داده می شوند که ستیز این شخصیت ها مثل سایر آثار تارانتینو با نوعی انتقام گرفتن از یکدیگر همراه است تا داستان به صورت غیر خطی به اوج برسد؛ در این فیلم نیز مخاطب به نوعی سینمای اکشن نزدیک شده که از روایت، مونتاژ و صداگذاری هوشمندانه ای برخوردار است، و همین عناصر دیداری و شنیداری با یک صحنه پردازی خوش رنگ و لعاب، مخاطب را در سالن سینما نگه می دارد اما این فیلم با این همه رگبار های نامنظم روایتی، از همان چیزی رنج می برد که سینمای امروز جهان به آن نیازمند است و آن تنها سرگرمی مخاطب نیست بلکه بیدار نگاه داشتن اوست!
شاید این پرسش به وجود بیاید پس چرا فیلم مورد استقبال تماشاچیان قرار گرفت؟ زیرا در میان سایر فیلم های خسته کننده ای که امسال در جشنواره کن به روی پرده رفتند، طبیعتا «روزی روزگاری در هالیوود» یک «زنگ تفریح» به حساب آمد؛ مخصوصا برای مخاطبینی که گاه دنبال تفریحات سالمی هستند تا بهانه ای برای وابستگی و اعتیاد کمتر به اینترنت و اینستاگرام پیدا کنند! به نظر نمی رسد که «روزی روزگاری در هالیوود» بتواند روزهای اوج و موفقیت پیشین تارانتینو را تکرار نماید!