پایگاه خبری تئاتر: رولاند شیمِلْفِنیگ متولد 1967 از معروفترین نمایشنامهنویسان حال حاضر آلمانست که رمانها و نمایشنامههای پرطرفداری دارد. اژدهای طلایی نوشتهی او در سال 2015 میلادیست که طبق کلیت محتوای داستانهای او، به مسائل روز انسان معاصر بخصوص غرب و اروپا، اشاره دارد. مهاجرت، استثمار و بردگی مهاجرین،خیانت و ارتباط نافرجام زوجها، با خرده داستانهایی در اژدهای طلایی که فرم کاری شیملفنیگست، و مینیمالیستی به این موارد میپردازد، کلیت نمایش را رقم میزند در عین حال شیملفنیگ با محوریت یک موضوع گروتسکوار، از دندانی که دست آخر از کاسهی سوپی سر در میآورد به حفظ وجه فانتزی وکمدی با نگاهی نقادانه، موضوعات موردنظرش را مطرح میکند.
انتخاب هوشمندانهی اسم یک رستوران شرقی که تقریبا باهمین نام در کشورهای زیادی شعبه دارد، ضمن پرداخت به فرهنگ شرقی و مهاجرتهای کثیرالتعداد آنها به سایر کشورهای پیشرفتهتر، بستر مناسبی برای طرح معضلات مهاجرت را نیز ایجاد میکند. اژدهای طلایی، رستورانی شرقی در شهری که مکان و زمان مشخصی ندارد توسط تعدادی مهاجر ویتنامی، چینی تایلندی اداره میشود. پسرجوان مهاجری که ، تازه واردترین عضو این گروهست بدلیل اینکه اقامت و ویزای کار ندارد، دراثر یک دنداندرد میمیرد.
چون نمیتواند به پزشک مراجعه کند. دختر مهاجری که قادر نیست در آن کشور کار مناسب پیدا کند، به بردگی جنسی و استثمار صنعت روسپیگری در میآید. و آنقدر مورد خشونت و صدمه مشتریها قرار میگیرد، که تلف میشود. زوج میانسالی که اگرچه روزگار خوشی باهم سپری کردهاند اما با رفتن یکی از آنها با نفر سومی، ازهم میپاشد. شیملفنیگ، مستقیم و با تلخی موجود در ماهیت این اتفاقات، به سراغ آنها نمیرود. او با ترتیب تداخلی داستانها در دل هم، افزودن تم فانتزی به وقایع، و تعیین نقشهای چندگانه به هر یک از کارکترها، هم جذابیت بصری بیشتری برای متنش در نظر گرفتهاست وهم با شکست قراردادهای ثابت برای هویت هر کارکتر، وقفههایی ایجاد میکند تا در کنار روایت هر داستان، مخاطب را به اندیشهگری وادارد که موقعیتهای ترسیم شده را بدون درگیری حسی شدید، ببیند، دریافت کند و به تحلیل بگذارد.
اجرای اژدهای طلایی ایرانشهر با وجود بهرهمندی از بازیگران حرفهای تئاتر، توانسته کارکترها را بفهمد و بازآفرینی کند و وجه طنز را حفظ نماید. اگرچه به هماهنگی و پیوند منسجمتری نیازست که نقشها به پختگی بیشتر با فاصله گرفتن از انقطاعهایی که موجب از ریتم افتادن اجرا میشود، دست یابند.
بدلیل فرم ویژهی متن و اجرا، و حضور عنصر گروتسک و پارادوکسیکال چه در متن و چه در انتخاب معکوس جنسیت بعضی از کارکترها ،اجرا بر لبهای قدم میگذارد که مخاطبانش به دو دسته کسانی که با اجرا ارتباط برقرار نمیکنند و یا دوستش خواهند داشت، تقسیم میشود. با این حال، اجرا ارزش توجه و درگیر شدن مخاطب را با موضوعات مطرح شدهاش، دارد. شاید دراماتورژی موثرتری برای متن اژدهای طلایی، نیازست تا هر اپیزود و موقعیت، بدون درهمریختگی که به دلیل وجود داستانهای موازی و تعویض زیاد و سریع صحنهها، ایچاد میشود، به ریتمی مناسبتری برسد. گرچه نیازست اجرا، حواس مخاطب را با تمهیدات لازم جلب کند تا مضامین مورد نظر را منتقل کند اما وجود انسجام و مرتبط بودن آنها باهم جزو مهمترین مواردیست که به پرت شدن حواس منجر نشود.
اژدهای طلایی تمام تلاشش را میکند که به این منظور دست یابد و البته برای رسیدن به آن، پختگی و دورشدن از مغشوشیت صحنه در اجراها، زمان لازم ست.
نویسنده: نیلوفر ثانی