پایگاه خبری تئاتر: این روزها تالار وحدت میزبان نمایشی به قلم اکبر رادی و کارگردانی هادی مرزبان است: نمایشی با عنوان «تانگوی تخممرغ داغ». با شروع نمایش و چند لحظه مکث برای درک موجودیت آنچه روی صحنه در قالب دکور و صحنهپردازی تعبیه شده است، در ذهن مخاطب تصویر رئالیستی از فضایی مرتبط با دهه چهل ایران شکل میگیرد.
همه چیز در راستای این واقعگرایی است، واقعگرایی که از نوشتار اکبر رادی در مقام نویسنده متن نشئت میگیرد. این وامداری به سبب جنس شخصیتپردازی رادی و تاکیدش بر بافت سنتی همان دهه ایران است که در حال پوستاندازی است. پس میتوان گفت «تانگوی تخممرغ داغ» اثری رئالیستی اجتماعی است.
تمام تلاشهای مرزبان در اثر نیز در راستای تاکید بر سبک واقعگرای رادی است؛ مسالهای که در اثر قبلی مرزبان یعنی «پلکان» که باز نوشتهای از مرحوم رادی است، متبلور میشود. اما سوال این است که واقعگرایی به چه قیمتی و به چه هدفی؟ آیا واقعگرایی تنها در ساخت دکوری است که ما را با حال و هوای دهه چهل عجین کند یا با بازیهای که متعلق به همان دوره است، بخشی از تاریخ یک کشور را مرور کنیم؟
مشخص است که جواب این سوال، خیر است. چرا که نمایش هیچ اشاره مستقیمی به فضای موجود ندارد؛ مگر اینکه خواندن لیلا برخورداری در نقش شکوه (زینب) در رادیو را به عنوان المانی از فضای قبل از انقلاب بپذیریم.
واقعگرایی مرزبان به شیوهای دمدستی اعمال شده است که مقصر اصلی را باید در نمایشنامه دنبال کرد، یعنی شخص رادی. رادی زاده دورانی است که ادبیات نمایشی ایران در برابر بزرگان حوزه درام در غرب، در فقر ادبی به سر میبرد. رادی با استفاده از زبانی کنایی و فارغ از المانها و ساختارهای استاندارد آن روز ادبیات نمایشی دست به قلم میبرد و از سوی منتقدان عشق شاعری و زبانی که معلوم نیست از چه منظر ادبی است، مورد استقبال قرار گرفت و برچسب بازی با زبان را بر خود دید و این در حالی است که در دنیای درام بازی با زبان چیز دیگری است.
در این یادداشت قرار نیست رادی را زیر سوال بریم؛ بلکه قصد نقد اجرای مرزبان از نمایشنامه رادی است. تکیه مرزبان در اثر، با توجه به جنس اجرای بازیگران در راستای همانگونه زبانی رادی است. بازیهایی که برخلاف رویه کنونی تئاتر ایران، مملو از اغراقهای بازیگری است، اغراقهایی که بدون هیچ کنشی صورت میگیرند. در بیشتر زمان نمایش، بازیگران یا روی مبل، تخت یا چیزی که بشود روی آن نشست، آرام گرفتهاند و باقی اوقات رو به هم ایستادهاند و حرف میزنند. اصلاً مشخص نیست مرزبان در مقام کارگردان چه تلاشی برای خلق یک میزانسن بدیع داشته است.
بدون شک فقدان کنش نمایشی نیز از نمایشنامه نشئت میگیرد. بیسلیقگی در چیدمان توسط کارگردان کار را به جای رسانده که در راستای همان واقعگرایی تحمیلی، دو دیوار و درهای الصاقی به آن، میان دالان و دو اتاق برداشته شده است و به شکل قراردادی بازیگران از کنار وسیلهای از فاصله دور به نظر یک چارپایه میآمد عبور میکردند؛ ولی بارها و بارها این قرارداد با گذشت زمان شکسته میشد.
واقعگرایی تحمیلی به جایی میرسد که برای مثال محسن در واکنش به پدرش مبنی بر خاموش کردن چراغ اتاق به سمت لالهها میرود و اپراتور چراغ را خاموش میکند و این در حالی است که کلید چراغ بخشی از دکور صحنه است. واقعگرایی تحمیلی حتی درمورد ورودهای آقا بالا هم صادق است. آقا بالای نان به دست همیشه از گوشه سمت راست صحنه وارد میشود و بقیه از دری که به کوچه باز میشود و معلوم نیست چرا؟ و هنگامی که حسین، قیصر را نسبت به وضعیت بد آقا بالا آگاه میکند، نه به حیاط که شاید مأمن بالا باشد؛ بلکه به ما در مقام تماشاگر نگاه میکند.
وضعیت تحمیلی این واقعگرایی زمانی به اوج میرسد که حسین در میان وسوسههای بیامان قیصر به شکل نمادین و استعاری با او درمیآمیزد و نمیدانیم چرا؟ آیا حسینی که یوسف بار در برابر وسوسه قیصر دست بر چراغ داغ میگذارد تا از درد قیصر را فراموش کند، چه میشود که ناگهان درد سوختن را به جان میخرد، دم نمیزند و کمربند از شلوارش میگشاید؟
پیکان انتقاد کماکان به سمت رادی است که در تلاش به خلق فضایی رئالیستی، موتیفسازیهای بیجا و پیرنگهای حل ناشده میسازد. داستان با چناری دردسرساز شروع میشود و بدون آنکه بفهمیم چنار در مقام موتیف چه کرده است، داستان به پایان میرسد. موتیف حسن، در نقش پسر از دنیا رفته و هیچ کارکردی ندارد؛ آن هم در میان مونولوگهای بیامان اثر که هیچ گرهای از نمایش باز نمیکرد.
ایرادهای زیادی بر این واقعگرایی تحمیلی وارد است: از اینکه چنار اصلاً پشت به قبله نبود، از اینکه آینه در اتاق مقابل مدام انعکاسی از بازی بازیگران را بازتاب میداد، از اینکه چرا باید موسی خانوادهاش را به مسجد ببرد و دیگر این خانه که متعلق به حسین است جای ماندن نیست. از اینکه اگر خانه متعلق به حسین است، چنار به این بزرگی را کی موسی کاشته است و هزاران سوال دیگر. سوالهایی که با ریتم کند و ملالآور اثر چیزی جز خروجهای تعدادی از مخاطبان در میانه راه نداشته است.
منبع: خبرگزاری تسنیم
نویسنده: احسان زيورعالم