ترس از سطحي شدن در مورد افراد كمال‌گرا يك مقاومت و نگراني به وجود مي‌آورد. هنرمند در چنين موقعيتي خيلي با شور سراغ موضوع نمي‌رود بلكه اجازه مي‌دهد كمي زمان بگذرد تا با رويكرد منطقي وجوه زيبايي‌شناسانه خودش دست به بازنمايي و واكنش بزند.

پایگاه خبری تئاتر: روزنامه‌هاي بين‌المللي معمولا از اجراي نمايش‌هاي مرتبط با مسائل روز سياسي- اجتماعي گزارش مي‌دهند. به عنوان نمونه همين اواخر مت ولف در روزنامه نيويورك‌‌تايمز يادداشتي نوشت با عنوان «نمايش‌هاي سياسي براي زمانه سياسي» و در آن به نمايش «صورت جلسه پارلمان» كاري از سيمون وودز پرداخت. وودز در نمايش خود به نوعي شرايط سياسي متلاطم اين روزهاي پارلمان بريتانيا را در مواجهه با ماجراي پرسروصداي برگزيت به چالش مي‌كشد، گرچه به نوشته ولف نمايش در خلال طرح اين مبحث به گذشته نيز نقبي زده و دوران سيطره دكترين مارگارت تاچر بر فضاي سياست داخلي و خارجي انگلستان دهه 90 را هم به باد انتقاد گرفته است. چيزي كه از تئاتر انتظار مي‌رود و پيشينه اين هنر از پيوند ناگسستني‌اش با فلسفه، سياست، جامعه و فرهنگ زمانه حكايت مي‌كند.

حال با چرخاندن زاويه ديد به سوي صحنه‌هاي تئاتر پايتخت، روزنامه‌نگار و خبرنگار ايراني چندان با نمونه‌هاي سرراست و روشن از ابراز علاقه كارگردانان به جريان‌هاي سياسي - اجتماعي روز مواجه نيست. البته كه صدور حكم كلي در اين مورد قطعا بي‌انصافي به نظر مي‌رسد ولي به هر حال قابل انكار نيست كه دست كارگردانان صاحب‌نام تئاتر ما چندان هم براي پرداختن به مسائل روز باز نيست و شوراي نظارت و ارزشيابي وزارت ارشاد يك سوي صحنه نشسته است. ولي اين صحنه سوي دومي هم دارد؛ تجربه مي‌گويد زماني اگر محمد يعقوبي بر اساس يك واقعه سياسي روزآمد نمايشنامه‌اي مي‌نوشت، با انتقاد جامعه تئاتري مواجه مي‌شد كه «فلاني نمايشنامه ژورناليستي نوشته» و به اين ترتيب هنرمند از دو سو قيچي مي‌شد. روندي كه حداقل ظرف يك دهه گذشته صحنه‌هاي تئاتري ما را بيش از پيش از مسائل حاد اجتماعي و سياسي روز تهي كرده است. در گزارش پيش‌رو دليل وضعيت به وجود آمده را با علي شمس (نمايشنامه‌نويس، كارگردان و مترجم)، يوسف‌ باپيري (كارگردان)، محمد منعم (نمايشنامه‌نويس و مترجم) و رفيق نصرتي (كارگردان و منتقد) در ميان گذاشته‌ام كه نتيجه‌ در ادامه مي‌آيد.

اجراي نمايش يك امر سياسي است

يوسف باپيري كه عمده مطالعات تئاتري خود را به حوزه تئاترمستند معطوف كرده برقراري نسبت بين تئاتر و سياست را امري طبيعي مي‌داند: «به نظر من اجراي نمايش يك امر سياسي است. اگر جداي از رويداد تئاتر به مثابه موضوع و مضامين، به صورت تاريخي هم به ماجرا نگاه كنيد روايت تاريخ سياسي زيگفريد ملشينگر به خوبي توضيح مي‌دهد كه از همان ابتدا نمايشنامه‌هاي اوليه مانند نمايشنامه «ايرانيان» با يك موضوع سياسي روي صحنه رفته‌‌ است. اگر در طول تاريخ هم مرور كنيم، اين جريان از يك سو در نسبت تئاتر با دولت‌ها و حاكميت‌ها نمايان بوده و از سوي ديگر در موضوعاتي كه درام‌نويسان و اجراگران مورد توجه قرار داده‌اند، تبلور يافته است. با پديد آمدن تئاتر مستند در اوايل قرن بيستم، به خصوص با اجراهاي «پيسكاتور» اين نسبت استفاده از موضوع‌هاي مشخص سياسي در تئاتر مستند رنگ و بوي متفاوتي نيز پيدا كرد.»

باپيري درباره استفاده از موضوع‌هاي مشخص سياسي در تئاتر مستند نيز توضيح داد و به ويژگي مهم موجود در اجراي اين‌گونه آثار نيز پرداخت: «درواقع تئاتر مستند به دنبال حقيقت است، مخصوصا وقتي بحث يك بحران يا موضوع سياسي روز در ميان باشد. اينجا طبيعي است كه زوايا و مسائل پيدا و پنهان متفاوتي وجود دارد. قصد تئاتر مستند ابدا تحريك احساسات يا به غليان درآوردن واكنش‌ها نسبت به يك موضوع مشخص نيست. از آنجا كه يك امر كاملا پژوهشي است، نويسندگان متن‌ نمايش‌هاي مستند كشف حقيقت يا حداقل نمايان كردن زواياي پنهان آن مساله مشخص را دنبال مي‌كنند.»

باپيري از نمايشنامه «اتفاق مي‌افتد» نوشته ديود هر به عنوان يكي از نمونه‌هاي موجود در اين زمينه ياد مي‌كند. نمايشنامه‌اي كه حمله امريكا به عراق را دستمايه مي‌كند و مخاطب را در جريان گفت‌وگوهاي سران براي تصميم‌گيري حمله به عراق قرار مي‌دهد:

«طبيعي است استفاده از موضوع‌هاي سياسي در هر كشوري حساسيت‌هاي گروه‌هاي ذي‌نفع را به دنبال دارد. كار كردن چنين موضوع‌هايي بسيار سخت خواهد بود، هرچند تئاتر همواره ياد گرفته و ياد داده كه چطور دست روي حساسيت‌ها بگذارد و يك بار ديگر طرح مساله كند. به نظرم دولت‌ها اگر عاقل باشند اتفاقا امكان بيشتري فراهم مي‌كنند تا چالش‌هاي روز روي صحنه ظاهر شوند و آنها با چشم‌اندازي بهتر از برخورد مردم با موضوع‌هاي حاد سياسي - اجتماعي تصميم‌گيري كنند.»

به آسيب‌هاي ناشي از فقدان مسائل جاري در آثار فكر كنيم

رفيق نصرتي كم توجهي به جريان‌هاي سياسي- اجتماعي روز در آثار هنري را در سه زمينه بررسي مي‌كند: «براي اينكه وقايع روز جامعه به صورت‌بندي هنري روي صحنه بدل نمي‌شوند چند دليل مي‌توان بيان كرد. البته اين مساله تنها در تئاتر نيست و اگر دقت كرده باشيد در ساير هنرها هم به همين شكل است. شايد بار اعظم اين ماجرا در طول تاريخ هنر معاصر ايران برعهده هنر كاريكاتور بوده و بعدها فضاي مجازي حتي بار فعاليت كارتونيست‌ها را هم كاهش داده است. توييتر، اينستاگرام و فيسبوك به رسانه‌ يا مديومي بدل شدند كه متناسب واكنش‌هايي از اين دست قلمداد مي‌شوند. نخست، بخشي از اين ماجرا به فهم فرهنگي ما از مفهوم هنر بازمي‌گردد كه خيلي با جاودانگي و امور لايزال و قدسي پيوند مي‌خورد. به نظرم اگر دوره‌بندي تاريخي هگل را مطالعه كنيم با چنين امري مواجه مي‌شويم. دوره اول دوران هنري قدسي است و ظاهرا ما همچنان از آن دوران فاصله نگرفته‌ايم، به همين علت يك‌جور كسر شأن مي‌دانيم كه هنر با مسائل روزمره و زودگذر درگير شود. نكته دوم كه بي‌ربط به مورد اول نيست و به هنرمندان هم بازمي‌گردد مقوله سانسور يا مميزي است. ما يك نوع سانسور نهادينه شده درون خودمان داريم. نوعي مميزي كه پيشاپيش دست و پاي هنرمند را مي‌بندد و نهادي مانند شوراي نظارت و ارزشيابي وزارت ارشاد وجه بيروني آن است. وضعيت مورد نظر من كارش را پيشاپيش، حتي قبل از مراجعه هنرمند به شوراي نظارت آغاز كرده است. بخش سوم هم به سنگين بودن سازوكار توليد در تئاتر ايران بازمي‌گردد. مثلا توليد نمايشنامه در كنار هزينه‌هاي اجرا به قدري زياد است كه احتمالا گروه‌ها را از صرافت پرداختن به موضوعات احيانا زودگذر و داراي ريسك مالي بازمي‌دارد.»

«فقدان رسانه‌هايي كه داده‌هاي چندوجهي از يك واقعه را در اختيار مخاطبان قرار دهند» از جمله مسائل مهمي است كه از نگاه نصرتي دور نمي‌ماند: «اين فقدان دست و پاي نويسنده و كارگردان تئاتر را براي پرداختن دقيق به موضوع مي‌بندد. براي مثال به همين ماجراي اخير لردگان توجه كنيد، اگر من به عنوان نمايشنامه‌نويس بخواهم درباره موضوع متني بنويسم از كجا بايد داده‌ها و اطلاعات دقيق به دست بياورم؟ چطور و با چه تمهيدي دچار سردرگمي رسانه‌اي نشوم؟»

او در ادامه به آسيب‌هاي ناشي از غياب مسائل روز در نمايش‌هاي روي صحنه نيز اشاره مي‌كند: «به اين ترتيب ما پرداختن به مسائل روز جامعه را به رسانه‌هايي واگذار مي‌كنيم كه خودشان طول عمر چنداني ندارند. وقتي سينماي ما، نمايشنامه‌هاي ما و رمان‌هاي ما به سراغ مسائل حاد جاري كشور نمي‌روند، امكان تاريخي شدن هم از دست مي‌رود. مسائل روز به‌واسطه صورت‌بندي هنري به حافظه جمعي و تاريخي بدل مي‌شوند. معتقدم پرداختن به اين آسيب به قدري اهميت دارد كه حتي پيش از توجه به دلايل فقدان ضرورت دارد.»

هنر براي فرار از سياست‌زدگي تجريدي مي‌شود

علي شمس از جمله نمايشنامه‌نويسان و كارگرداناني است كه به طرح مضامين سياسي در گستره تاريخ علاقه دارد و به اجرا يا نگارش نمايشنامه‌هاي رئاليستي و بيان ماجراهاي روز چندان روي خوش نشان نمي‌دهد. او معتقد است بين اين صدوخرده‌اي نمايش كه هر شب در تهران روي صحنه مي‌روند، دست‌كم مي‌توان كارهايي مشاهده كرد كه واكنش رئاليستي يا مستند نزديك به وقايع روز و پديده‌هاي اجتماعي معاصر نشان مي‌دهند و دست تئاتر چندان هم خالي نيست: «حرف اصلي‌ من اين است كه اساسا هر ماجرا يا هر Topic بحراني در ايران خيلي سريع به امر سياسي بدل مي‌شود. نه تنها مسائل روز، بلكه هرگونه استعاره يا احساس نزديكي به مسائلي كه از آنها با عنوان سياه‌نمايي ياد مي‌كنند با مقاومت مميزي مواجه مي‌شود. به نظرم تنها راه عبور هنرمند از سد نگاه سياسي موجود، پناه بردن به استعاره و تجريدي كردن فضاي اثر هنري است. اينجا با واگذاري ارجاعات به فهم تماشاگر مواجه هستيم، تازه فهم تصادفي تماشاگر. به همين دليل معتقد نيستم كه فضاي سياسي و نگاه سياسي به آثار هنري نمي‌تواند در به وجود آمدن چنين فقداني بي‌تاثير باشد، به‌ شدت موثر است.»

شمس دوران تاريخي كنوني جامعه ايران كه به گفته او در شرايط پيچيده‌اي به سر مي‌برد را مزيد بر علت مي‌داند: «از ورزشگاه رفتن افراد تا محيط زيست، قيمت مسكن، اشكال تازه ازدواج جوانان و سبك زندگي نسل جديد با نگاهي مواجه مي‌شويم كه امكان طرح موضوع در نمايش و نمايشنامه را نمي‌دهد. گاهي كار از اين هم فراتر مي‌رود و در پاره‌اي موارد با جريان‌هايي مواجه مي‌شويم كه اصولا وجود و هستي تئاتر را يك بحران امنيتي تلقي مي‌كند. اين بساط سياست‌زدگي به قدري گسترده شده كه شما نمي‌توانيد به حيطه‌اي وارد شويد ولي سياست آن ساحت را اشغال نكرده باشد. اتفاقا فكر مي‌كنم امروز وظيفه اين بخش را جريان فيلم كوتاه بر دوش مي‌كشد، به اين معنا كه جريان فيلم كوتاه بيش از تئاتر درباره كم‌رساني‌ها، نارسايي‌ها و مسائل روز اجتماع صحبت مي‌كند.»

«در دنيا آثار هنري شاخص زيادي وجود دارد كه در واكنش سريع به يك اتفاق اجتماعي شكل گرفته‌اند. اصولا نمايشنامه «مرگ تصادفي يك آنارشيست» واكنش داريو فو به ماجراي قتل يك كارگر ساده در ايستگاه پليس است كه بعدا گفته شد خودكشي كرده، اين متن يكي از مهم‌ترين آثار نوشته شده در قرن بيستم است. يك سوال هم بايد پرسيد: اينكه از چه ساحتي به ماجرا نگاه مي‌كنيم؟ اين واكنش آني چقدر اثر دارد؟ آيا تئاتر كاربرد بسيط‌تر و عميق‌تر از يك توييت دارد؟ يعني تئاتر مديوم معترضانه است؟ اگر از تئاتر در مقام يك مديوم واكنش‌گرا انتظار داشته باشيم، بايد جنبه‌هاي اثرگذاري امروزين آن را هم در نظر بگيريم.»

اين نمايشنامه‌نويس همچنين در پاسخ به پرسش ابتدايي گزارش و شيوه برخورد هنرمندان تئاتر با بعضي نمايشنامه‌هاي محمد يعقوبي توضيح داد: «فراموش نكنيم محمد يعقوبي در زمانه‌اي آن نمايشنامه‌ها را مي‌نوشت كه روزنامه بر مديوم خبري مسلط بود. يعني توييتر و اينستاگرام و فيس‌بوك نبود كه واكنش‌هاي آني فردي و جمعي را به نمايش بگذارد. امروز ماجرا تفاوت كرده و هر كس مي‌تواند با حساب كاربري شخصي خودش به مسائل واكنش نشان دهد. مديوم‌هاي جديد، سريع، آني و اثرگذارتري به وجود آمده‌اند كه اتفاقا خيلي موثرتر وظيفه مورد نظر را به دوش مي‌كشند.»

هنرمند در ميانه دو ترس

محمد منعم، نمايشنامه‌نويس و مترجم، كم‌توجهي يا بي‌توجهي به مسائل جاري جامعه در آثار نمايشي را محصول دو نوع ترس مي‌داند: «نخست بايد در نظر بگيريم پرداختن به وقايع جاري به هرحال با امور سطحي و زودگذر نيز پيوند برقرار مي‌كند، پس ترس از سطحي شدن در مورد افراد كمال‌گرا يك مقاومت و نگراني به وجود مي‌آورد. هنرمند در چنين موقعيتي خيلي با شور سراغ موضوع نمي‌رود بلكه اجازه مي‌دهد كمي زمان بگذرد تا با رويكرد منطقي وجوه زيبايي‌شناسانه خودش دست به بازنمايي و واكنش بزند. حال بايد اين ترس را در برابر ضعف حافظه تاريخي‌مان قرار دهيم، در عين حال جهان، جهان پرسرعتي شده و اتفاق‌ها پشت سر يكديگر از راه مي‌رسند. يك هفته با خبر اختلاس دو هزار ميلياردي مواجه هستيم، هفته بعد خبري مي‌آيد مبني بر اختلاس 7 هزار ميلياردي كه اصلا خبر قبلي را به باد فراموشي مي‌سپارد. يك ماه خبر مي‌آيد كه يك جوان به نام س. الف 140 ميليون دلار برداشته و از كشور گريخته است.»

منعم حتي موردي مانند امضاي توافق برجام را كه مشابه قرارداد برگزيت مي‌تواند دستمايه نگارش نمايشنامه و اجراي نمايش بدل شود شامل همين فضاي سرسام‌آور رسانه‌اي خبري مي‌داند. خبري كه امكان دارد يك هفته بعد از انجام توافق، به‌واسطه اعلام رقم اختلاسي عجيب و غريب به كلي فراموش شود: «به اين ترتيب ما در عين حال كه از واكنش آني مي‌ترسيم، از سويي نگران حافظه تاريخي ضعيف هستيم مبادا كه امور فراموش شوند. البته شايد بخشي از ماجرا به ضعف بينش سياسي هم باز گردد، چون در جهان سلطه رسانه‌ها اگر بينش سياسي وجود نداشته باشد هنرمند از تشخيص اولويت‌ها بازمي‌ماند. اتفاق ديگر سياست‌زدگي و سياست‌زدايي توامان موجود در جامعه است كه از يك‌سو موجب بي‌اهميتي مسائل سياسي شده و از سوي ديگر به يك ادبيات تكراري و اطلاعات تكراريِ خسته‌كننده دامن مي‌زند. كارگر، نان، كارگرداني تئاتر، توييت و... سياسي مي‌شود اما در عين حال هيچ اتفاق سياسي و هيچ تفسير سياسي عميقي هم وجود ندارد.»

اين نمايشنامه‌نويس در توضيح ترس دوم مد نظرش به ماجراهاي نظارتي و مميزي اشاره مي‌كند. او معتقد است كه اين نظارت‌ها در هنرمند ترسي نهادينه كرده كه توان تشخيص را كاهش داده است: «به اين معني كه من نمي‌دانم اگر بخواهم به بحث پدرسالاري در خانواده بپردازم آيا ذهن افراد به سراغ تفاسير و تعابير عجيب و غريب سياسي مي‌رود يا نه؟ يعني كار به جايي نرسد كه خوانش‌ها و تعابير نمادين توقيف نمايش را به دنبال بياورد و يك گروه از اجرا بماند. با توجه به همين دو ترس كه بيان كردم حالا شما در نظر بگيريد قرار باشد گروه تئاتر سراغ مسائل مستقيم سياسي- اجتماعي روز هم برود. وقتي ترس از تفسيرهاي عجيب سياسي از يك مورد غيرسياسي وجود دارد، كاملا دستم بسته است. مثلا وقتي ماجراهاي حقوق معوق كارگران پيش آمد، به اين فكر كردم كه چه خوب مي‌شد اگر يك تئاتر مستند با حضور همين كارگران معترض اجرا كنيم ولي شما در نظر بگيريددر اين صورت چه اتفاقي مي‌افتد. اين احتياط‌ها در نهايت موجب مي‌شود هنرمند از واكنش آني به مسائل روز جامعه عقب‌نشيني كند.»