اقتباس سارا احمدی که منتسب است به «رومئو و ژانت» ژان آنوی، به شکلی کاملا تولیدی دراماتورژی شده است. این نگاه تولیدی بنا به شرایط نابسامان اقتصاد تئاتر ما دور از انتظار نیست. البته این نگاه تولیدی خودش را در کارگردانی پویان احمدی نیز نشان داده و نه به یک نقطه ضعف بلکه به یک عنصر مثبت در اجرا بدل گشته است.

پایگاه خبری تئاتر:  این که بتوانی با حداقل امکانات، شرایطی را به وجود بیاوری که قصه‌ات درست اجرا شود، به بیراهه نرود و از ادا و اطوار به دور باشد، یعنی نصف مسیر را در کارگردانی اثرت به درستی طی کرده‌ای. این گزاره به این معنی نیست که ضعف در کار احمدی دیده نمی‌شود اما نگاه درست او به ماجرای ژان آنوی، او را در نقطه‌ای قرار داده تا از ناچیزترین امکانات در جهت پیشبرد اهدافش در کارگردانی به نحو احسن استفاده درست را داشته باشد.

من این روحیه در آثار دانشجویی را بسیار پسندیده و خلاقیت به کار رفته در روند شکل‌گیری اثر را ستایش می‌کنم. گاهی این تجریبات با شکست همراه است اما چه باک. کارگردانی که قصد توهین به مخاطب را نداشته و تلاش می‌کند برای هر یک از عناصر اثرش فکر کند و بی‌محابا به صحنه نفرستد، اگر گره‌ای در کارش هم بیفتد باز هم جذابیت خود را حفظ می‌کند. چرا که عنصر صداقت در اثر موجب گرمای آن شده و این حرارت و انرژی از دید مخاطب فهیم پوشیده نمی‌ماند. اگر این اثر را دیده باشید، حتما حرف بنده را تصدیق می‌کنید که امکانات گروه اجرایی برای به روی صحنه آوردن نمایش‌شان بسیار ناچیز و ابتدایی است. اثر گویی یک اتود از کلاس کارگردانی است و استاد چنین تجویز کرده که باید به اجرای عموم درآمده تا کارگردان اولین تجربه مواجهه با مخاطب را درک کرده و از آن درس و تجربه بگیرد.

با این حال اثر آزاردهنده نیست، گنگ و افلیج نیست. زبان خاص خودش را در طول نمایش پیدا کرده و هر چند به زحمت اما می‌تواند مخاطب را تا انتها با خود همراه سازد. سارا احمدی به تأسی از ژان آنوی به نقد عشق و ناپایداری آن در این برهه از زمان می‌پردازد. عشقی که تعاریفش را همچون خانواده، دین، مذهب و اعتماد از دست داده و حال نگاه متفاوت‌تری باید به آن‌ها صورت داد. نویسنده عشق واقعی را کمی دور از دسترس می‌پندارد و رسیدن به آن به واسطه احساساتی لحظه‌ای که زاییده شرایط است را به سخره می‌گیرد. نویسنده برای این مقصود تمهیداتی را اندیشیده که در کارگردانی پویان احمدی نیز به فرم می‌رسد. پدر خانواده را به یاد بیاورید.

فردی لاابالی و خوش‌گذران است که با بازی خوب بازیگرش به یک کاراکتر نسبتا سرخوش و کمیک تبدیل می‌شود. در صحنه‌ای که پسر جوان با خواهر نامزد خود در پذیرایی تنها می‌ماند و کم‌کم قرار است احساساتی غریب از نوع عاشقانه در آن‌ها شکل بگیرد، پدر با آن هیبت و سروشکل روی تخت پذیرایی دراز کشیده و تلاش می‌کند تا بخوابد. ترکیب‌بندی این صحنه به قدری استهزا برانگیز است که هر آن چه در آن اتفاق بیفتد را به مضحکه‌ای پیش‌پاافتاده تبدیل می‌کند.

برای همین است که عشق پسرجوان با خواهرزنش کاملا کودکانه و زودگذر جلوه می‌کند. این مهم در لحظه اعتراف پسر جوان به علاقه‌اش نسبت به خواهرزنش به اوج خود می‌رسد. ناگفته نماند که بازی سرد وی نیز دقیق، درست و هوشمندانه است. خجالتی بودن او از ابتدای نمایش و حتی رنج کشیدنش در پایان تفاوتی با یکدیگر ندارد و این نه از ناتوانی بلکه از توانایی بازیگر است که در جهت خواسته‌های نویسنده و کارگردانی پیش رفته تا فضای مد نظر آن‌ها را با بازی خود به مخاطب القاء کند.

اساسا بازیگران نمایش عنصر موفقیت و شادابی این اثر هستند که تلاش دارند در این فضای بسیار کوچک، خلاقیت خود را به نقطه نظرات کارگردان و نویسنده گره زده و اثری شایسته را مقابل چشمان مخاطب به نمایش بگذارند. کاراکتر لوسین (پسر خانواده) را در نظر بیاورید. کسی که سال‌ها پیش با یک شکست عشقی مواجه شده و حالا هیچ چیزی برایش مهم نیست جز این که مابقی عمرش را در آفریقا بگذراند. بازی خوب بازیگر این نقش نه تنها از او فردی افسرده و دپرس درنیاورده بلکه او را به کاراکتری کمیک و مضحک تبدیل کرده است.

سردی او حتی نسبت به خودکشی خواهرش نیز خلاقانه و جالب است. نویسنده با اندرزهای این شخصیت در باب عشق و وفاداری و گاه حتی تفکرات ضدزنانه همراه شده و تلاش می‌کند تا حرف او را به کرسی بنشاند. البته نویسنده مسیرش را از این شخصیت جدا کرده و او را نیز به باد نقد می‌گیرد. کارگردان نیز با او و پستچی که فقط صدایش را می‌شنویم رابطه‌ای سطحی و کمیک می‌سازد. این در سطح بودن نوعی بی‌اعتمادی نسبت به شخصیت را درما برمی‌انگیزد. طوری که حتی اگر حرفش پایه‌ی علمی، تجربی و خردمندانه نیز داشته باشد، مایل به پذیرشش نیستیم. او خنده‌دار است اما دوست‌داشتنی نیست.

تمایز این دو ویژگی در اثر درمی‌آید و مهم نیست که چه اندازه از این تلاش سهم کارگردان است و چه اندازه سهم بازیگر. نتیجه همواره چیزی است که از خروجی اثر درمی‌آید و این بار نتیجه رضایت‌بخش بوده است.

بنده هیچ یک از اعضا گروه اجرایی «رومئو و ژانت» را نمی‌شناسم اما آن‌ها با بی‌ادعا بودن‌شان اثری هرچند کوچک اما آبرومند به صحنه آورده‌اند. امید که در آینده این آبرو را هیچ‌گاه و به هیچ قیمت و پیشنهادی از دست ندهند.