پاچينو و دنيرو هر دو طي چند دهه‌ گذشته در فيلم‌هايي ايفاي نقش كرده‌اند كه ماهيت‌شان بحث‌برانگيز بوده است، اما هيچ‌كس نمي‌تواند جديتي را كه آنها به كار برده‌اند، زير سوال ببرد. آل فكر مي‌كند عزم به سختكوشي دست‌كم به اندازه هر استعداد خدادادي‌اي اهميت دارد. احيانا صداي فرزند طبقه كارگر بايد همين باشد.

پایگاه خبری تئاتر: سال 2004 رابرت دنيرو كتاب «شنيده‌ام آدم مي‌كشي» (I Heard You Paint Houses) نوشته چارلز برنت را خواند. آنقدر از اين كتاب خوشش آمد كه آن را به مارتين اسكورسيزي داد. او هم به اقتباس سينمايي اين اثر علاقه‌مند شد و دنيرو، آل پاچينو و جو پشي را براي ايفاي نقش‌هاي اصلي انتخاب كرد. سال 2007 اقتباس از ماجراي كتاب شروع شد. دو سال بعد اسكورسيزي با نويسنده كتاب تماس گرفت و جلسه‌اي با حضور استيون زيليان ترتيب داد. نتيجه جلسه اين شد كه برنت تغييرات و اصلاحاتي را در فيلمنامه لحاظ كند و فيلمنامه‌ را از نو بنويسد. همين كار باعث شد، ساخت اين پروژه به نعويق بيفتد و اسكورسيزي در اين سال‌ها 3 فيلم «هوگو» (2011)، «گرگ وال‌استريت» (2013) و «سكوت» (2016) را بسازد و بعد سراغ ساخت «ايرلندي» بيايد. سرانجام سپتامبر 2014 پس از سال‌ها گرفتاري در جهنم آماده‌سازي فيلمنامه، پاچينو خبر داد كه پروژه بعدي اسكورسيزي «ايرلندي» است.

حالا 5 سال از آن زمان گذشته است و بي‌صبرانه منتظريم تازه‌ترين ساخته كارگردان «گاو خشمگين» و «كازينو» و «رفقاي خوب» و... را ببينيم. «ايرلندي» نخستين اكرانش را در جشنواره فيلم نيويورك پشت سر گذاشت كه با استقبال منتقدان روبه‌رو شد. كمتر از 10 روز ديگر به اكران اين فيلم در امريكا و چند كشور ديگر باقي مانده است.

تماشاي نقش‌آفريني بازيگراني همچون دنيرو، پاچينو، پشي و هاروي كايتل جلوي دوربين اسكورسيزي هيجان‌انگيز است و به همين دليل از زمان روي پرده رفتن «ايرلندي» در جشنواره نيويورك خبرنگارها و روزنامه‌نگاران براي گفت‌وگو با ستارگان اين فيلم سرودست مي‌شكنند. متن پيش ‌رو نيز گفت‌وگويي است كه دونالد كلارك، خبرنگار نشريه آيريش‌تايمز با دنيرو و پاچينو ترتيب داده است.

بالاخره رابرت دنيرو را آزرده خواهيم كرد. البته زمان مي‌برد. اين بازيگر تا به حال اينقدر زمان و انرژي صرف گفت‌وگو با نشريات و رسانه‌ها نكرده است؛ دهه‌ها پيش بري نورمن كه به خلق‌وخوي آرامش مشهور است، بعد از اينكه پرسشي بي‌غرض از دنيرو پرسيد، اين بازيگر عصباني شد و يقه‌اش را گرفت. اما در اين روزها موضوعي هست كه مي‌تواند بحث‌مان را به خشمي قابل كنترل تبديل كند.

دنيرو شكوه و شكايت مي‌كند و مي‌گويد: «مشكل جدي و فوري‌ ما اين است كه رييس‌جمهوري جنايتكار داريم كه فكر مي‌كند هر كاري دلش بخواهد مي‌تواند بكند. اگر براي اين كارهايش مجازات نشود آن‌وقت همه‌مان در دردسر افتاده‌ايم. گستاخي افرادي كه دورش را گرفته‌اند- منظورم جمهوري‌خواهاني است كه مدافعش‌اند- حيرت‌انگيز است. بايد كاري كنيم. مردم بايد كاري كنند.»

در انتها به اين موضوع بازمي‌گرديم، اما اجازه بدهيد قبل از اينكه توفاني كوتاه داشته باشيم، آسايشي بلندمدت را تجربه كنيم. چيزي شبيه به حال‌وهوايي مقدس در تبليغات رسانه‌اي براي فيلم «ايرلندي» مارتين اسكورسيزي ديده مي‌شود. براي جلوي دوربين بردن زندگي فرانك شيران، تبهكار بدنامي كه گفته مي‌شد در ناپديد شدن جيمي هوفا نقش داشته، در اين فيلم شاهد نقش‌آفريني دو بازيگر اسكورسيزي هستيم؛ دنيرو و جو پشي در درام جنايي‌اي به نقش‌آفريني پرداخته‌اند كه سرعت آرام‌تري نسبت به «رفقاي خوب» يا «كازينو» دارد. دنيرو نقش شيران را ايفا مي‌كند. آل پاچينو كه نقش هوفا را دلنشين و با هوشمندي حيرت‌آور بازي مي‌كند بعد از يك عمر فعاليت در حرفه بازيگري سينما بالاخره نخستين همكاري‌اش را با اسكورسيزي رقم زده است.

انگار كه اين فيلم از حرفه‌ بازيگري چند هنرمند تجليل مي‌كند. اين احساس با تصميم اسكورسيزي براي حضور بازيگران قديمي‌تر كه با استفاده از تكنيك ديجيتالي، جوان شده‌اند و طي چند دهه به ايفاي نقش‌شان مي‌پردازند، پررنگ‌تر شده است. هنوز اظهارنظري در مورد تاثير اين تكنولوژي نداده‌اند اما قطعا آنقدر كارايي دارد كه در يك فيلم دنيروي سي‌وچند ساله و در همان فيلم نسخه هشتادوچند ساله‌اش را براي ما احيا كرده است.

دنيرو و آل پاچينو دارند وارد اتاق مي‌شوند. حدود 30 سال پيش سامي ديويس جونيور (خواننده و كمدين امريكايي) و فرانك سيناترا (خواننده امريكايي) را در رويال آلبرت هال ديدم. انتظار ديدن دنيرو و پاچينو با انتظار ديدن آن دو قابل مقايسه است. قرار است آسماني‌ها در كنارم باشند.

اواخر آن روز استفن گراهام، بازيگر اهل ليورپول كه در «ايرلندي» نقش آنتوني پروونزانو را ايفا مي‌كند، از زماني كه اين دو بازيگر را ديده بود، گفت: «پانزده ساله كه بودم به پدر و مادرم گفتم دوست دارم حرفه‌ام بازيگري باشد. پدرم گفت باشد و به فروشگاه فيلم‌ رفتيم و «شكارچي گوزن»، «راننده تاكسي» و «پدرخوانده» را خريديم. برگشتيم خانه و فيلم‌ها را ديديم. پدرم گفت: «اين سينماست.» كمي سرخورده شده بودم. به سي سال بعد بياييم: وقتي به پدرم گفتم: «حدس بزن دارم چي كار مي‌كنم؟» مي‌تواني صداي پدرم را تصور كني؟ يا غروري را كه در صداي مادرم بود!»

دو رفيق قديمي به شكلي متفاوت وارد اتاق شدند. دنيرو حالا 76 ساله و چهارشانه و جدي است. آل پاچينو كه سال آينده 80 ساله مي‌شود، ظاهري شبيه به شواليه تئاتر بريتانيايي (يا همان معادل امريكايي‌اش را) دارد. موهاي بلند، چند لايه لباس ناهمگون پوشيده و مشتاق است اگر زمان اجازه دهد طولاني‌ترين حكايتش را شروع كند. هر دو ايتاليايي- امريكايي‌هايي هستند كه در دهه 1940 در نيويورك به دنيا آمده‌اند اما پيشينه‌اي كاملا متفاوت دارند؛ دنيرو پسر نقاشي متمايز است، پاچينو در برانكس، محله كارگرنشين بزرگ شده است. اولي با زندگي‌اش آن كاري را كه بايد، كرد. دومي هنوز هم هر كاري كه از دستش بربيايد، مي‌كند.

همه از خبرنگارهاي محلي كه براي جذب مردم محلي، پرسش‌هاي محلي مي‌پرسند، بيزارند اما در اين وقت بد نبود دنيرو را در مورد ريشه‌هاي ايرلندي‌اش تحريك كنم. فرانك شيران در «ايرلندي» مانند شخصيتي كه دنيرو در «رفقاي خوب» ايفا كرد، ايرلندي-امريكايي نوبري است در ميان ايتاليايي‌ها. خيلي نبايد روي نام‌خانوادگي باب (يا رابرت دنيرو) تاكيد كرد. همانقدر كه خون اروپاي شمالي در رگ‌هاي اوست، خون اروپاي جنوبي هم هست.

مي‌گويد: «خيلي خب، به قوم «او رايلي» ايرلند تعلق دارم. سعي داشته‌ام ريشه‌هاي ايرلندي‌ام را پيدا كنم. اخيرا هم يك شركتي آمده بود و چيزهايي فرستاد كه هنوز فرصت نكردم نگاه‌شان كنم. اهل جايي نزديك به شهرستان تيپراري‌ام. آنجا را بلدي؟ بلدي؟»

اِم، نه. فقط مي‌خواستم پرسيده باشم.

پاچينو گفت: «آخ، باب من آنجا را بلدم.»

احتمالا پاچينو مي‌تواند اهل تيپراري را بشناسد.

دنيرو گفت: «خوشحالم كه اين را مي‌شنوم. از دشت‌ و صحراي آنجا خوشم مي‌آيد.» بعد ديگر چيزي نگفت.

50 سالي مي‌شود كه اين دو مرد با يكديگر مشورت مي‌كنند. هر دو از تغييراتي كه اواخر دهه 60 در سينما امريكا به وجود آمد، سود برده‌اند؛ در اين دوره بود كه كارگرداناني مانند اسكورسيزي، فرانسيس فورد كاپولا و برايان دي پالما، تحت تاثير موج نوي فرانسه به گروهي از بازيگران مصمم تمايل پيدا كردند كه قوم و نژادشان مايه نگراني‌شان نبود و نيازي به تغيير اسم‌شان به بيف، راس يا راك نداشتند. دنيرو و پاچينو هر دو در «پدرخوانده؛ قسمت دوم» جلوي دوربين كاپولا نقش‌آفريني كردند اما در آن فيلم آنها را در يك صحنه هم با هم نديدم تا سال 1995 و زماني كه «مخمصه» روي پرده‌ها آمد.

پاچينو آهي مي‌كشد و مي‌گويد: «سال‌هاي سال است كه همديگر را مي‌شناسيم، از سال 68. فكر مي‌كنم اوايل حرفه‌مان گهگاه خبري از هم مي‌گرفتيم. اتفاقات مشابهي براي‌مان افتاد. زندگي‌هاي‌مان مسيرهاي متفاوتي را طي كرد. رفاقت بود كه ما را براي هم نگه داشت. ما خيلي صميمي هستيم. خيلي همديگر را نمي‌بينيم اما وقتي مي‌بينيم ...‌ام، مي‌خواهم با اين حرف‌ها چي بگويم؟‌ها ها ها!»

از جمله چيزهايي كه «ايرلندي» را جالب مي‌كند، توانايي اسكورسيزي در عقب‌گرد به سمت فيلم‌هاي جنايي است كه اوايل حرفه‌اش ساخت، ضمن اينكه فضاي كاملا متفاوتي را براي اثرش در نظر گرفته است. برداشت‌ها با شتاب گرفته نشده‌اند. دوربين خيلي حركت نمي‌كند. آشكارترين تفاوت سبكي در آن چيزي است كه مي‌شنويم يا دقيق‌تر اينكه چيزي است كه نمي‌شنويم. فيلم كاملا از ترانه‌هاي پاپ هم‌عصرش كه در «كازينو» و «رفقاي خوب» به وفور شنيده مي‌شد، عاري‌ است و در برقراري سكوت و ممكن كردن خيال‌پردازي بهترين است. براي گرد آوردن تمام اين‌ ويژگي‌ها كاري نمي‌توان كرد جز اينكه چنين همكاري‌هايي را رقم زد.

دنيرو مي‌گويد: «از جهات مختلف همين‌طور است. داشتم با جو پشي در اين باره حرف مي‌زدم. مدام نظرش عوض مي‌شد. به او گفتم: «جو، بس كن. نمي‌دانيم اصلا مي‌شود باز جمع شويم و اين جور فيلمي را بسازيم يا نه. بايد در اين پروژه باشيم.» تمام كردن اين پروژه خيلي سخت بود. فكر نمي‌كنم بتوانيم فيلم ديگري شبيه به اين بسازيم. اميدوارم در فيلم‌هاي ديگري با هم همبازي شويم اما شايد در اين ژانر نباشد.»

اسكورسيزي عادت دارد سال‌ها- و گاهي دهه‌ها- پروژه‌هاي «بلندمدت گرانمايه» را بچيند و بسط بدهد. «دارودسته نيويوركي‌ها» و «سكوت» سرانجام راه‌شان را به سينما باز كردند. هنوز چشم انتظار اكران فيلم زندگينامه‌اي سيناترا كه همه از آن حرف مي‌زنند، هستيم. نخستين‌بار در سال 2007 خبر آمد كه مي‌خواهد روي فيلمي بر اساس كتاب «شنيده‌ام آدم مي‌كشي» نوشته چارلز برنت كار كند. سال 2016 كمپاني پارامونت جلو آمد اما در نهايت توليد اين پروژه نصيب نت‌فليكس شد. چه كسي غير از نت‌فليكس مي‌تواند 159 ميليون دلار خرج فيلم جنايي (حدود سه‌ساعت و نيم) كند كه نه جِداي (اشاره به قهرمان‌هاي اصلي داستان‌هاي «جنگ ستارگان») دارد و نه ابرقهرماني؟ خوشبختانه كمپاني رسانه جاري نت‌فليكس اين فيلم را ابتدا در سينماهاي ايرلند روي پرده مي‌برد و بعد در پلتفرم اينترنتي‌اش به مشتركانش عرضه مي‌كند.

دنيرو مي‌گويد: «اين فيلم بالا و پايين‌هاي زيادي داشت. چند وقت يك بار آل زنگ مي‌زد و مي‌گفت: «مي‌سازيمش؟» شايد هفت يا هشت سال پيش درباره‌اش صحبت كرديم. شايد پنج سال پيش فيلمنامه‌خواني‌اش را انجام داديم. اين فيلمنامه‌خواني را براي استوديوها فيلمبرداري كرديم تا به هر كسي كه علاقه‌مند است، نشان بدهند. مارتي آن موقع «هوگو» و بعد هم «سكوت» را ساخت. ثابت‌قدم در مسير اين پروژه پيش رفتيم.»

وقتي قرار شد پاچينو نقش هوفا را رهبر جنجالي اتحاديه كارگران كه در سال 1975 ناپديد شد را ايفا كند انگار كه پروژه جان گرفت. هنوز هم سخت مي‌شود باور كرد كه مارتين اسكورسيزي و پاچينو تا به حال با همديگر همكاري نكرده‌اند. تقريبا همسن و سال هستند. هر دو در محافلي نزديك به هم نشست و برخاست داشته‌اند. لازم نيست در مورد رابطه‌شان شايعه‌پراكني كنيم. هيچ بحث و جدلي بين اين دو نبوده است. برنامه زماني‌شان مانع همكاري‌شان شده است.

پاچينو مي‌گويد: «در اين صنعت، پروژه‌اي را كليد مي‌زنيم و پروژه‌هاي موفقي هم خواهند بود اما هميشه حاصل كار فيلم سينمايي نمي‌شود. تا به حال قرار بوده چند فيلمي را من و مارتي با هم كار كنيم. يك سالي براي ساخت فيلمي درباره موديلياني با هم كار كرديم. بعد برنامه زماني‌مان با هم نخواند يا يك چنين چيزي. عجيب است. براي خودم هم عجيب است كه چرا همكاري‌ نكرده‌ايم.»

پاچينو كم‌كم دارد وارد رويا و خيال‌پردازي‌هايش مي‌شود. به جايي بالاي شانه چپ من خيره شده است و خاطراتش را از زندگي شلوغي كه داشته، به هم مي‌بافد. بايد پادكست بسازد. «آل‌كست» خيلي جنجالي مي‌شود. مثل هميشه از زندگي‌اش لذت خواهد برد.

مي‌گويد: «بستگي دارد به چه كاري مشغولي. گاهي بين دو كار خلاقه است. ممكن است 20 سال بين دو كار خلاقه باشي. نوعي از كار كردن را شكل مي‌دهد كه بايد با تكنيك باشد. تمايل من بيشتر به تئاتر است. هيجان معمولا با چيزي مثل نمايشنامه به وجود مي‌آيد. هميشه اميد داري.‌ام...»

چيزهايي زيرلب درباره گم كردن راهش گفت. اما انگيزه‌اش همچنان محكم و راسخ است.

«بايد حاشيه بروم تا به جايي كه مي‌خواهم، برسم. گاهي مشغول كاري و كاري كه براي بقا مي‌كني، آزادي‌ات را براي آنچه دنبالش هستي، محدود مي‌كند. به فرم‌هاي بياني ديگر بسيار شباهت دارد. آن صفحه سفيد گيرت مي‌آيد و با خوش‌بيني آن صفحه سفيد را نگه مي‌داري. شخصيتي هست كه هنوز كشفش نكرده‌اي. گاهي احساس مي‌كنم چيزي درباره بازيگري نمي‌دانم. همين موقع است كه ايفاي نقش را شروع مي‌كنم و اين‌طوري كار برايم هيجان‌انگيز است.»

پاچينو و دنيرو هر دو طي چند دهه‌ گذشته در فيلم‌هايي ايفاي نقش كرده‌اند كه ماهيت‌شان بحث‌برانگيز بوده است، اما هيچ‌كس نمي‌تواند جديتي را كه آنها به كار برده‌اند، زير سوال ببرد. آل فكر مي‌كند عزم به سختكوشي دست‌كم به اندازه هر استعداد خدادادي‌اي اهميت دارد. احيانا صداي فرزند طبقه كارگر بايد همين باشد.

مي‌گويد: «علاقه بيشتر از استعداد باعث ايجاد رغبت و انگيزه در فرد مي‌شود. آدم‌هايي را ديده‌ام كه با علاقه شديد مسير حرفه‌اي‌شان را هموار كرده‌اند. حقيقت اين است كه علاقه‌ام به حرفه‌ام مثل سابق است. با وجود اينكه با شخصيتي جديد و با ماجرايي جديد سروكار دارم، بايد هنرمندي مفسر باشي. از طرفي ديدن آثار جديد مثل نمايش، فيلم و خواندن كتاب‌هاي جديد معركه است. آدم به اين محرك نياز دارد.»

علاوه بر شخصيت‌ها و ماجراهاي جديد، اين بازيگران در فيلم «ايرلندي» با تكنولوژي‌هاي جديد سروكار داشتند. امسال در فيلم‌هايي همچون «كاپيتان مارول» و «مرد متولد برج جوزا»، جوان شدن بازيگران را ديديم اما هيچ كارگرداني سابقا از اين تكنيك با اين حجم در درامي جدي كه هدفش درخشش در اسكار است، استفاده نكرده بود. فكر كنم بايد اين صنعت كاري كند كه بازيگر به گذشت زمان هم فكر كند.

لبخندي كنايه‌آميز روي لب‌هاي دنيرو نقش مي‌بندد و مي‌گويد: «تو چي فكر مي‌كني؟ به نظرت همه‌مان در نهايت بايد به چنين چيزي فكر كنيم؟ داشتن تكنيك جوان‌سازي محشر بود. درباره اينكه بازيگران جوان، نقش‌مان را بازي كنند، صحبت كرديم. اما پروژه اين فيلم آنقدر طولاني شد كه تكنولوژي پيشرفت كرد و بعد هم نت‌فليكس آمد و گفت: «فيلم را مي‌سازيم.» آنها خرج فيلم را دادند كه بيشتر از هر چيزي بهمان كمك كرد.»

اما برايم سوال است كه وقتي به نسخه جوان‌ترش روي پرده نگاه مي‌كند، خودش را مي‌بيند؟ شبيه به دنيروي «رفقاي خوب» هست يا كار اين تكنولوژي را سخت مي‌توان تحسين كرد؟

دنيرو مي‌گويد: «هميشه خودت نگاه نقادانه‌تري نسبت به ديگران داري. به تدوينگر گفتم: «به حرف‌هاي من اهميت نده. اگر گفتم اين‌طوري نيست، اصلا به حرفم توجه نكن.» هميشه مي‌خواهي يك چيزي را راست و ريست كني. خيلي جالب است. افرادي كه نسخه‌هاي اوليه و پيش از استفاده از تكنيك جوان‌سازي را ديدند، احساس كردند خيلي هم تفاوتي روي نسخه نهايي ايجاد نكرده است.»

پاچينو گفت: «راست مي‌گويد. قبل از استفاده از تكنيك جوان‌سازي، فيلم را ديدم و چنين احساسي را داشتم. شايد اين نگاه من است. چون من پيرم.‌ ها ها! اين موضوع را داستان منتقل مي‌كند. مهم همين است.»

وقت آن رسيده كه با آسماني‌ها درباره موضوع ديگري صحبت كنم. فكر مي‌كنم وقت خوبي براي فشار دادن كليد دونالد ترامپ باشد. ببينم مي‌شود دنيرويي را كه تا به حالا آرام بوده است، خشمگين كنم. باور كنيد. يك اشاره به اين كليد كافي است.

كجا صحبت از او را قطع كرديم؟ آدم‌ها نمي‌توانند چنين توهيني را بپذيرند.

دنيرو ادامه داد: «نجيب بودن ديگر به درد نمي‌خورد چون فكر مي‌كنند از آن اليت‌هاي افاده‌اي هستي. رنجش آدم‌هاي باهوش مثل شما است كه درباره جنايتكاري آشكار مي‌نويسيد. از اين چيزها خوش‌شان نمي‌آيد بنابراين مي‌گويند: «گور پدرتان!» اگر آنها اشتباه كنند، اشتباه كرده‌اند. نمي‌توانند از بار مجازات دست انداختن ما آدم‌هايي كه عقل سليم دارند شانه خالي كنند.»

راه ترامپ به زندان ختم مي‌شود؟

«واي، براي ديدنش در زندان لحظه‌شماري مي‌كنم. نمي‌خواهم بميرد. مي‌خواهم زندان رفتنش را ببينم.»

با حالتي خشمگين اتاق را ترك مي‌كند.