برخلاف برخی افراد که این نمایش را یک تجربه نو معرفی کردند باید گفت «ردپای صورتی» نمایشی کسالت‌آور است، نمایشی که حتی از مسیر معرفی شده‌اش بیرون می‌زند.

پایگاه خبری تئاتر: تماشاخانه ایرانشهر در خرداد و تیر 93، میزبان نمایش «رد پای صورتی» اقتباسی آزاد از انیمیشن پلنگ صورتی به قلم احسان گودرزی و کارگردانی آروند دشت آرای است. مخاطب در مواجهه با پوستر و عنوان نمایش، با عنصر پیرامتنیتی‌ای که ژنت در کتاب آستانه‌ها از آن می‌گوید برخورد می‌کند. پیرامتنیت به معنای مطالعه عواملی است که در پیرامون یک اثر قرار گرفته‌اند؛ عواملی از قبیل عنوان اثر، مقدمه‌ها، پوستر‌ها و حتی سخنرانی‌ها.

با وجود چنین نگرشی، گویی همه در انتظار بازآفرینی یک نوستالژی هستند؛ نوستالژی‌ای به نام «پلنگ صورتی». پوستر ابراهیم حقیقی که تصویر شبه فوتوریستی از حرکات بی‌پایان پلنگ صورتی است اولین نشانه پیرامتنی این نمایش است. پوستر که با رنگ‌آمیزی مطلق صورتی‌اش بر این تلقی مخاطب از یک خاطره دامن می‌زند، اما سخنرانی پیش از زنگ اول نمایش با حضور مجید سرسنگی و عوامل نمایش، توقع مخاطب نسبت به دیدن‌‌ همان تصویر همیشگی را دو چندان می‌کند. زمانی که دشت آرای در جمع حضار هدف این نمایش را زنده کردن شخصیت‌های گذشته دانست؛ مخاطب با توقع دیدن‌‌ همان پلنگ صورتی وارد سالن شد.

اما در مواجه با اثر – متن – مخاطب به چه می‌اندیشد؟ آیا خاطراتش زنده می‌شود یا با اثری دیگر مواجه است؟ به طبع از منظر فلسفه این تقابل دوتایی ختم به تفاوت می‌دهد و لذا می‌شد از‌‌ همان اول این حس نوستالژیک را تنها یک حس دانست و مخاطب را از اینکه قرار نیست با اثری به‌‌ همان شکل مواجه شود، آگاه ساخت. به خصوص که متن در قالب مدیوم دیگری به مخاطب عرضه می‌شود.

نمایش دشت‌آرای مجموعه‌ای از شخصیت‌های انیمیشن پلنگ صورتی در‌‌ همان قالب تقابل‌های دوتایی آن است: پلنگ صورتی/مرد سفید، بازرس/دودو و مورچه/مورچه‌خوار. اپیزود پلنگ صورتی و مرد سفید دقیقاً‌‌ همان قسمت اول مجموعه کارتونی است که در مراسم اسکار 1964 برنده نیز شد. دو تقابل دیگر نیز در قالب یک پرونده جنایی – دستکاری در اکران یکی از قسمت‌های پلنگ صورتی – در هم گره می‌خورد. گره‌ای با دلباختن بازرس به مورچه و تلاش برای از بین بردن مورچه‌خوار شکل می‌گیرد.

فارغ از داستان و آنچه روی صحنه رخ می‌دهد مجموعه سوالاتی در ذهن متبادر می‌شود. اینکه آیا دشت‌آرای قرار است‌‌ همان پلنگ صورتی را اجرا کند؟ عطف به آنچه در مراسم افتتاحیه گفته است، چرا این همه تفاوت میان اصل ماجرا و نمایش وجود دارد؟ تفاوتی که در وهله نخست با جنسیت شخص پلنگ صورتی عیان می‌شود.

تفاوت‌ها در جای جای نمایش به چشم می‌خورند. مورچه‌ای که در کارتون نامش چارلی است، اکنون یک زن است و در نمایش دشت‌آرای فاقد آن هوش و ذکاوت چارلی است و بیشتر موجودی است عشوه‌گر. وی همانند چارلی قرمز و مورد تهدید مورچه‌خوار آبی است؛ بی‌شک سازندگان نمایش می‌توانند با این استدلال که این مورچه آن مورچه نیست و با توجه به تغییر جنسیت شخصیت، مخاطب را بابت تغییرات مجاب کنند.

با پذیرش چنین منطقی که خود برخلاف گفته اولیه دشت‌آرای – مبنی بر بازآفرینی – است، اکنون با این سوال مواجه می‌شویم که خلق فضای سوررئال مجموعه پلنگ صورتی با تکیه بر مدیوم انیمیشن، آیا در نمایش نیز تکرار می‌شود؟ فضای سوررئالی که عامل اصلی خندیدن مخاطب است، آیا با فرض خلق شدن در نمایش دشت‌آرای مخاطب را به وجد می‌آورد؟

پاسخ می‌تواند در قالب‌‌ همان منطق تغییر شکل بگیرد؛ لکن با نگاهی به بازآفرینی تصاویر سوررئال نمایش – همانند سقوط مرد سفید در چاه، کندن ستون خانه توسط پلنگ صورتی و حتی سخنگو بودن مورچه و مورچه‌خوار – تصویر سوررئال است یا یک کاریکاتور؟

به زعم نگارنده کاریکاتور بودن اثر بیشتر عیان است. کاریکاتوری که می‌تواند با تلفیق اصوات و انیمیشن در نمایش تشدید هم شود. این کاریکاتورگونگی در شخصیت بازرس بیش از پیش بارز است. برخلاف اتفاقات گوناگون و فراواقعی در انیمیشن بازرس، دشت‌آرای تلاش به خلق فضای اسلپ استیک برای خنداندن را انتخاب کرده است.

در نقد این اثر کاری به ناهماهنگی عوامل پشت صحنه یا اشتباهات موجود در طراحی صحنه ندارم. مساله اصلی تفاوت است. تفاوتی که هم می‌توان به حساب انتخاب آگاهانه خالق گذاشت و هم می‌توان گفت دشت‌آرای از پس آن برنیامده است. فارغ از این قضاوت، هر چه روی صحنه رخ می‌دهد، تفاوت است. تفاوتی که ناشی از اختلاف میان دو مدیوم است، اختلاف میان دو اندیشه است.

اینکه صورتی نمایش زن باشد یا مرد مهم نیست و از این منظر از کارگردان دفاع می‌شود؛ ولی وقتی ریتم تند، تقطیع سریع و اتفاقات فراواقعی جایش را به یک تصویر تخت و ایستا با ریتم کند و اصواتی می‌دهد که یادآور آثار صامت اوایل سینماست؛ تفاوت نمایش را تبدیل به اثری غیرقابل قبول می‌سازد. استفاده از لفظ «غیر قابل قبول» به سبب آن چیزی است که حقیقی، سرسنگی و خلج در زنگ اول، این نمایش را یک تجربه نو معرفی کردند نه یک اثر کسالت‌آور. نمایشی که حتی از مسیر معرفی شده‌اش بیرون می‌زند. در جایی صورتی را با چوب سیگار می‌بینیم و در انتها او را در قالب یک فرد آستر، فرد آستری که باز هم کاریکاتوری از آستر کبیر است. اگر قرار است نمایش کاریکاتور باشد، بازآفرینی حرفی است گزافه.



نویسنده: احسان زيورعالم