پایگاه خبری تئاتر: اولین باری که زاون قوکاسیان را از نزدیک دیدم، اتاق مصاحبه دانشکده سوره بود. سوالهایش از آسان شروع شد و به جایی رسید که دیگر جوابها را نمیدانستم و زمانی که خواستم از اتاق بیرون بیایم، لبخندی زد و انگار اطمینان داد که تو قبولی، و چند ماه بعد وقتی به او گفتم استاد، شما باعث بدبختی من شدید، با قهقهه پرسید چرا؟ گفتم با خواندن کتاب «زندگی و آثار مسعود کیمیایی» نوشته شما عاشق سینما شدم و باز خندید… زاون قوکاسیان اندکی بعد برای بچههای سوره به دوستی مهربان تبدیل شد و یکی از لحظات لذتبخش آن سالها بودن با او بود و با آنکه بسیاری از نامهربانیها را میدید، هرگز خم به ابرو نیاورد، تا روز آخر…
زاون به نظر مهمترین نویسنده و مولف سینمای ایران در حوزه کتابهایی است که به یک فیلم یا کاراکتر سینمایی میپردازد. از کتاب «چشمه» به بهانه فیلم آربی آوانسیان که نخستین کتاب سینمایی ایران به شکل جدی است، تا کتابهایی درباره مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، بهمن فرمانآرا، فاطمه معتمدآریا و رخشان بنیاعتماد که همه این آثار در روزگار معاصر منابعی معتبر و قابل استناد در تحلیل سینمای ایران محسوب میشوند.
زاون از دورهای به بعد خود را وقف سینمادوستان و جوانهایی کرد که در اصفهان به دنبال سینما بودند. از آموزش به بچههای دانشکده سوره مانند همین سازندگان مستند «چشمه زاون» که حالا با افتخار خود را شاگردش میدانند، تا برگزاری جلسات یکشنبه عصرهای حوزه هنری در خیابان آمادگاه و جشنوارههایی که با همت او در اصفهان اتفاق میافتاد، و این حجم از کار و زحمت آدم را به این فکر میانداخت که مگر شبانهروز برای زاون چند ساعت است؟ خانه او همیشه پناهگاه کسانی بود که از بیرحمی سینما به او پناه میبردند و بسیاری از اساتید دانشکده سوره تنها دلیل آمدن به اصفهان و تدریس را حضور زاون میدانستند. چهرهها و نامهایی که حالا حضورشان در یک دانشکده سینمایی شبیه به رویاست. عباس گنجوی، فاطمه معتمدآریا، محمود کلاری، محمدعلی کشاورز، جمشید ارجمند، محمدرضا شریفی و بسیاری از کسانی که بچههای سوره از آنها بسیار آموختند.
زاون اصفهان را بسیار دوست داشت و نکته حیرتانگیز در این میان تطابق بینظیر فرهنگی زاون با محیطی است که به شکل مرسوم میتوانست بین او و عشقش به اصفهان فاصله بیندازد، اما نهتنها اینگونه نشد، که حتی او مانند بسیاری دیگر از ارامنه سینمای ایران خدمات فوقالعادهای به سینما، فرهنگ و سرزمینی که بسیار دوستش داشت، انجام داد؛ کاری که انگار برایش آفریده شده بود.
نویسنده: بهرنگ ملک محمدی- ماهنامه هنروتجربه