جهان با من برقص به حتم فیلم مهمی در پرونده کارگردانش خواهد شد اگر بتواند شاکله اصلی فیلمش را به درستی برای مخاطب ترسیم نماید تا تماشاگر عادی سینما هم، برخی مفاهیم مستتر آن را درک نماید و در بند برخی سکانس های گیشه پسندش نشود. که اگر قرار بود چنین می شد و کارگردان و سرمایه گذار فقط در پی حرف اصلی شان می بودند و نیاز به دوازده یار و کاراکتر نمی داشتند.

پایگاه خبری تئاتر: دوازده شخصیت اصلی و فرعی در فیلم «جهان با من برقص» سروش صحت قرار است به ما نشان دهند که دنیا بی ارزش تر از آن چیزی است که فکرش را می کنیم و بهتر است «دم» این دنیای فانی را قدر بدانیم تا وقتی که نیستیم دیگرانی که به یاد ما می افتند زیاد دلگیر مان نباشند. اصولا وقتی فیلمی درباره مرگ باشد و این مرگ، هم برای فردی که قرار است از دنیا دست اش کوتاه شود و هم قرار است دیگران مرگش را بی‌دغدغه تر نشان دهند؛ کمی نگاه، خواسته و نا خواسته فلسفی و ماورایی می شود که در جاهایی از این فیلم، موسیقی و نوع نگاه کاراکتر جهان (علی مصفا) به آنان که ناقوس مرگ را می نواختند در شکل دهی این ایده به ذهن تماشاگر حرکت می کردند. سروش صحت که شاکله بیشتر کارهایش در تلویزیون بر پایه طنز است ، این بار هم در طول فیلمش از این اهرم جذب تماشاگر غافل نشده و با چند خرده پیرنگ بی آزار، هم نگاهی به گیشه دارد و هم در برخی سکانس ها، شاید بخواهد کمی تماشاگر بی حوصله این روزها را قلقک فلسفی دهد که خیام وار، اندیشه نماید که “باز آمدنت نیست، چو رفتی، رفتی”. هر چند شاید بتوان این خرده را به کارگردان طنازمان گرفت که اگر شخصیت جهان قرار است از دنیا برود و برادرش هم بابت تولدش، دوستانش را دعوت کرده تا دمی خوش باشند؛ پس چرا داستانهای دیگری را در دل فیلمش به وسط می‌کشد که ارتباط چندانی با اصل موضوع ندارد؟ و جهان قصه ما مجبور شود که سر در طویله نماید و با گاو و خر اختلاط نماید! از طرفی شاید کارگردان و فیلم نامه نویس همکارش بخواهند این پیام را برسانند که هر فردی غرق دنیای خودش است و سر در آخور و گریبان خویش دارد و حتی دخترش نیز شاید بعد از مرگ پدرش، زیاد ناراحت نشود. و به نوعی دنیای سرد و بی طراوات و بی روح انسان مدرن را نشانه رود که تا زمانی که هستی، هستی و وجودت اعتبار دارد و بعد از آن ، جهان در رقص و دوران طبیعی خویش، خواهد بود. که مانحن فیه فیلم هم در سکانس پایانی فیلم از زبان جهان دلالت بر همین نگاه واقع بینانه دارد. نگاهی که می طلبد این فیلم را یکی دو بار دیگر هم به تماشا نشست تا برخی نکته های پنهان آن را دریافت. و شاید این جهان است که در بالای سقف خانه روستایی اش در تیتراژ پایانی، نشسته و خرش که در پایین است هم سمبل این نگاه اومانیستی فیلم باشد.

کاراکتر ناهید با بازی طنازانه هانیه توسلی و همسرش با نقش آفرینی بی نقص سیاوش چراغی پور به باورم کل مانیفست این فیلم می تواند باشد که جهان را در ناخودآگاه خود به این باور رساند که دنیا بعد از او نیز در جریان خواهد بود و آن نگاه متوقعانه که همه باید به او توجه نشان دهند بعد از عیان شدن بیماری اش، کمی منصفانه تر شد و شاید همین نگاه ها بود که توانست راحت تر با قضیه مرگش کنار آید. چه که هر یک از دوستانش در پی زندگی حال و گذشته و آینده خویش هستند و حتی دخترش نیز دل باخته‌گی‌اش تا مرز خودکشی پیش رفت تا جهان دریابد نگاه آدمی به زندگی بی اعتبار تر از آنی است که می اندیشد. هر چند رگه هایی از نماد پردازی هایی چون مینی بوس که با رنگ قرمز به نشان تجدید حیات معنا می‌دهد هم در خلال فیلم، غیر مستقیم به امری اشاره دارد که جهان و سایر دوستانش در نقش آفرینی آن هستند و آن امر هم چیزی نیست جز ادامه بی قید و شرط جریان زندگی روزمره، چه ما باشیم چه نباشیم. ولی بودن هایی که مقصود جهان است، کمی با بودن صرف و در کنار هم بودن معمولی فرق دارد. جهان می گوید باشید اگر هم با هم بگو و مگو و دعوا و مرافعه دارید و این نگاه میسور نمی‌شود مگر آنکه بتوان دنیا و ما فیها را جور دیگری به تماشا نشست که همان نگاه فلسفی و ما بعد الطبیعی چنین فیلمی است که بسیار غیر گل درشت، کارگردان توانست از عهده بیانش بر آید و در این بین تدوین درست فیلم به همراه فیلم برداری بی نقص هم توانست کارگردان را یاری رساند که به مفهوم دلخواه برسد.

جهان با من برقص به حتم فیلم مهمی در پرونده کارگردانش خواهد شد اگر بتواند شاکله اصلی فیلمش را به درستی برای مخاطب ترسیم نماید تا تماشاگر عادی سینما هم، برخی مفاهیم مستتر آن را درک نماید و در بند برخی سکانس های گیشه پسندش نشود. که اگر قرار بود چنین می شد و کارگردان و سرمایه گذار فقط در پی حرف اصلی شان می بودند نیاز به دوازده یار و کاراکتر نمی داشت و فیلم تک پرسوناژ می شد که دیگر بحث آن در این مقال نمی گنجد… .


منبع: سینماسینما
نویسنده: ابراهیم عمران