نمایش ˝ من، آنتیگونه و دیگران˝ سوسن رحیمی اگرچه نگاهی به تراژدی ˝آنتیگونه ˝سوفکل دارد اما پایانی امید بخش را نوید می‌دهد.

 پایگاه خبری تئاتر: سوسن رحیمی کارگردان نمایش "من، آنتیگونه و دیگران" بعد از هشت سال دوری از تئاتر این نمایش را در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه آورده است. رحیمی پیش از این نمایش‌های "شاهزاده و عاشق" و "تولیدی عروس‌خانم" را کارگردانی کرده است. داستان نمایش "من، آنتیگونه و دیگران"درباره دختری نوجوانی است که عاشق نمایش و شخصیت آنتیگونه است. اما موقعی که با بازیگر نقش آنتیگونه در خارج از نمایش روبرو می‌شود، تصویری که از او به عنوان قهرمان در ذهن دارد، خراب می‌شود. رحیمی با محوریت قرار دادن اختلاف ازلی و ابدی والدین و فرزندان تلاش می‌کند در مضمون نمایش خود سرکی به دنیای نمایشنامه "آنتیگونه" یکی از سه‌گانه معروف سوفوکل (ادیپوس شهریار و ادیپوس در کلنوس) نمایش درام‌نویس معروف یونان باستان بکشد. روح نمایشنامه آنتیگونه با تمرد و چالش شکل می‌گیرد. چالش میان آزادگی، استقلال با خودکامگی که یک تم ابدی و ازلی در جوامع بشری است که در هر عصری به شیوه‌ای تکرار می‌شود. رابطه پدر با دختر و همینطور رابطه دیکتاتورمابانه کارگردانی که در حال اجرای نمایش "آنتیگونه" است با اعضا گروهش همین چالش و اختلافات را در نمایش "من، آنتیگونه و دیگران" به چالش می‌کشد. در نمایشنامه "آنتیگونه" شخصیت محوری دختری به همین نام است که با قدرت حاکم کشور (کرئون) برای دفن برادرش دچار درگیری می‌شود. در بخشی از نمایش "من، آنتیگونه و دیگران" نیز بازیگری که نقش آنتیگونه را بازی می‌کند در جهت هم راه شدن با سایر عوامل نمایش که بر خودکامگی کارگردان شورش جمعی کرده‌اند در تردید و دو دلی است. بنابراین سوسن رحیمی تلاش می‌کند ضمن وفاداری به اصل اثر مابه‌ازهای روز را در نمایشش به مخاطب عرصه کند.

نکته‌ای که نمایش "من، آنتیگونه و دیگران" را از نمایشنامه سوفکل دور می‌کند. پایان متفاوت اثر است. در نمایشنامه "آنتیگونه" سوفکل فرجامی سیاه و تلخ برای آنتیگونه در نظر می‌گیرد و او خودکشی می‌کند. اما در نمایش سوسن رحیمی بازیگری که نقش آنتیگونه را بازی می‌کند و ما در طول نمایش او را آدمی منفعل و سرگردان می‌دانستیم تحول شخصیتی پیدا می‌کند و با دیگران در جهت اعتراض به خودکامگی کارگردان همراه می‌شود. البته شاید دگردیسی این شخصیت دارای منطق چندانی برای مخاطب نباشد. اما تلاشی است از ایستایی به پویای و تحرک. بنابراین سوسن رحیمی تلاش کرده برای نمایشش پایانی امید بخش ترسیم کند. تفاوت مهم دیگر میان شخصیت آنتیگونه در نمایش‌نامه سوفکل و بازیگر زن نمایش "من ، آنتیگونه و دیگران" مادر بودن این شخصیت است که شاید تلاشش برای خارج شدن از انفعال وجود دختر پنج ساله‌اش باشد. گویی در جهان مدرن امروز که در آن شعار مدنیت وجود دارد؛ باز هم تلاش‌های فردی در جهت تغییر شرایط می‌تواند راهگشای کار و روابط انسانی باشد.

یکی دیگر از مشابهت‌های دو نمایش تم خودکشی است که در نمایش "من، آنتیگونه و دیگران" مادر شخصیت دختر نمایش در جوانی خودکشی کرده است. همذات پنداری که این دختر با شخصیت آنتیگونه دارد برای پدر که از مضمون تلخ و تراژیک نمایش آنتیگونه خبر دارد زنگ خطر را به صدا در می‌آورد. جایی در نمایش دختر به پدر می‌گوید ای کاش برای رها شدن از تنهایی مثل آنتیگونه خواهری می‌داشتم و یا شجاعت آنتیگونه را دوست دارم. پدر برای رهایی دختر از شخصیت آنتیگونه که او را همچون ابر زنی می‌داند. دختر را به چالش می‌کشد و می‌گوید آیا آنتیگونه قهرمان است و اگر قهرمان است باید چه خصوصیاتی داشته باشد و به نحوی پدر تلاش می‌کند کاری که آنتیگونه (خودکشی) انجام می‌دهد را مغایر با خصوصیات قهرمانانه بداند. تلاش دیگر پدر برای دور کردن دختر از علاقه یک سویه‌اش به شخصیت آنتیگونه با ورود بازیگر این نمایش در روی صحنه آغاز می‌شود و ویژگی‌های شخصیتی این آدم ( ترسو ، منفل و محافظه کار بودنش) به پدر کمک می‌کند تا جهان واقعیت و نمایش را برای دخترش نشان بدهد و دختر را از احساسی بودن دور کند.

تنشی که میان دختر و پدر وجود دارد. درست عین آتش خاکستری است که دیر و یا زود شعله‌ور می‌شود و باعث دوری آن دو مثل اغلب رابطه‌های کلاسیک در دنیای نمایش و یا حتی دنیای واقعیت می‌شود. دختری که مثل مادرش موجودی ایده آلیست، شکننده و احساساتی است. پدر مدام در طول نمایش به این مسئله اشاره می‌کند که هیچ‌کس کامل نیست و نمی‌تواند در زندگیش به ایده‌ال‌هایی که برای خودش ترسیم کرده برسد و علاقه‌ای ندارد دخترش نویسنده و شاعر شود.

تم تنهایی دیگر مضمون مهم نمایش است. پدر بعد از مرگ همسرش که عاشقانه او را دوست داشته تبدیل به آدم تنهایی شده و این تنهایی او را حساس‌تر هم کرده؛ به گونه‌ای که در رابطه با دخترش دچار دوگانگی حس پدرانه و حس حقنه کردن خواسته‌های خودش (علاقه دارد دخترش دکتر شود) می‌شود . حسی که ریشه‌های نزدیکی با دیکتاتوری دارد و به قول بزرگی درون هم ماها یک دیکتاتور کوچک و فرو خفته وجود دارد. زن نمایش هم دارای چنین خصیصه‌ای است و رابطه‌ای عمیقی با شوهرش ندارد.

در کلیت کارگردان این اثر نمایشی می‌کوشد با زبانی ساده و قابل فهم برای مخاطب عادی تئاتر ضمن وفاداری به روح اثر سوفوکل دغدغه‌های امروزی جامعه را مطرح کند.


منبع: هنرآنلاین