پایگاه خبری تئاتر: احمد محمد اسماعیلی: نیما نادرفرزند علیرضا نادری نویسنده و کارگردان مطرح تئاتر، تلویزیون و سینما است. نویسنده - کارگردانی که با حضورش در تئاتر، ادبیات نمایشی معاصر ایران را متحول و تاثیراتی متعددی را به وجود آورد. نویسنده نوگرا، متفکر و خلاقی که در دهه سوم زندگیش با اتکا به تجربیات دوران جوانیش به خلق آثار ماندگار رئالیستی پرداخت و تحولی در ادبیات جنگ و زندگی اجتماعی معاصر درحوزه تئاتر به وجود آورد. "پچپچههای پشت خط نبرد"، "دیوار"، "سعادت لرزان مردان تیره روز" از جمله کارهای ماندگار علیرضا نادری محسوب میشوند که ادبیات نوشتاری خاص این نویسنده را با خودشان به همراه دارند. علیرضا نادری چیره دستیش را در ترسیم روابط اجتماعی با فضای زنانه نیز با نمایش "کوکوی کبوتران حرم" به رخ مخاطبان تئاتر کشید. نادری با شروع همکاریش با حسن فتحی درکارهایی مثل "میوه ممنوعه" و "کیفر" در دهه چهارم زندگیش حضور موثرش را در سینما و تلویزیون نیز بروز داد.
نادری کوچک
نیما نادری در محیطی رشد و نمو کرد که پدری نمایشنامهنویساش دو دهه است که تئاتر ایران را تحت تاثیرخودش قرار داده است و طبیعی است که تاثیر چنین پدری در کار پسر به خوبی قابل بازخوانی باشد. علیرضا نادری با نوشتن فیلمنامه فیلم "کیفر" که حسن فتحی فیلمی شایسته براساسش ساخت. به سراغ موضوعی مهم از سالهای پرتلاطم و پراز فرازونشیب دهه شصت رفت که مورد فراموشی و بیمهری قرار گرفته بود. سالهای که کشور درگیر جنگی ویران کننده قرار داشت و شرایط اقتصادی جوانهای طبقه فرودست جامعه را به سمت مهاجرت برای کار کردن در کشورهای آسیای جنوب شرقی سوق داد. علیرضا نادری بارها در مصاحبههایش عنوان کرد که فیلمنامه "کیفر" را بر اساس یک تحقیقات مدون و کلاسه شده از جوانهای دهه شصت که برای کار به ژاپن رفته بودند انجام داده و به همین دلیل بود که فیلمنامه به شدت دقیق، واقعگرا و حاوی زوایای پنهان آسیبشناسی چنین مهاجرتهایی بود.
دهه بعد
یک دهه بعد نیما نادری تحت تاثیر تحقیقات و نگارشهای پدر، نمایشنامه "یوبیستومه" را با همان ادبیات نوشتاری و فضا نوشت. هر چند نیما نادری با استفاد از فضای سیال میان حال و گذشته فضای متفاوت و به شدت نمایشی را انتخاب کرد تا سیاهی و تیرگی آن دوران را به مخاطبش منتقل کند. کل نمایش در یک هال خانه کوچک، جمع و جور جنوب شهری مدل دهه شصتی میگذرد. هالی کوچک که اتاقهای کوچکتر خانه این هال را احاطه کردهاند و خفقان و بستگی فضا را برای مخاطب القا میکند.
شخصیت اصلی
مهدی شخصیت اصلی نمایش یک جوان جنوب شهری است که شاید طبق رسم آن سالها بعد از گرفتن دیپلم و یا شاید سوم راهنمایی مثل دوستان و رفقایش با شلواری پیلدار، جوراب سفید، دم پایی ابری و زنجیری به دست عاطل و باطل سر کوچه روزگار میگذراند. جوانانی که برخلاف عدهای از همنسلانشان که برای دفاع از کشور به جبههها رفتهاند در شهر باقی مانده و به امید پیدا کردن زندگی روشن در دورانی که سیاهی و تلخی بر زندگی مردمان سیطره دارد راهی سرزمین آفتاب تابان برای به دست آوردن خوشبختی شدند. جنگی که تبعاتش سالها بعد هم دست از سرمردم بر نمیدارد و به زعم جامعهشناسان خیلی از آسیبهای اجتماعی ریشه در تبعات جنگ دارد.
روح سرگردان
در ادبیات و باورهای مردم ژاپن ارواح نقش مهم و ملموسی دارند و خیلی از آثار نمایشی و تصویری این سرزمین به رفت و آمد مردگان و ارواح به دنیای زندگان میپردازند. "کویدان" ساخته ماندگار کوبایاشی نمونه مثالی این رویکرد است. در نمایش "یوبیتسومه" نیز انگار مهدی روح سرگردانی است که به بعد از سالها به خانه بازگشته است. همه نشانهها هم این قضیه را تایید میکند و بارها مادر و خواهر از بیاطلاعی سرنوشت مهدی حرف میزنند. روح سرگردانی که به دنبال حقیقت، آرامش و رستگاری میگردد. حقیقت گمشدهای که در لایههای غبار گرفته زمان باقی خواهد ماند وانگاری مهدی در تونل زمان و ابدیت گیر افتاده و هرازگاهی سرکی به دنیای زندگان برای یادآوری خاطرات تلخش میکشد.
نگاه کارگردان
نیما نادری با اجرای این نمایش نشان داد که کارش را بلد است و به خوبی توانسته فضا و موقعیت مورد نیاز نمایش را پیش روی مخاطب قرار بدهد . طراحی حرکات بازیگران در صحنه متناسب با نوع وضعیت و کنشهایشان است و از حرکات اغراق آمیز و مرعوبکننده نمایشی که مورد توجه خیلی از کارگردانهای جوان است دوری میکند و میتوان نیما نادری را یک کارگردان موفق تئاتری دانست که توانسته سیالیت زمان و مکان را به شکل درست و دقیقی برای مخاطبش نشان بدهد. نادری در بحثی که با نگارنده داشت درباره توجهاش به موضوعات دهه شصت گفت: "موقعی که درباره دهه شصت صحبت میشود. روابط انسانی و جنس آدمها آرمانی و عاری از خطا و گناه به ذهن خطور میکند. نمایش من هم مربوط به احوالات آدمهای دهه شصت است. اما با گذشت سه دهه از آن روزگار راحتتر توانستم درباره مسائل آن دهه قضاوت کنم و حقیقت بیشتری را بدون مصلحتاندیشی مطرح کنم . نمایشنامه را در اواخر دهه هشتاد نوشتم و تلاش کردم نگاه واقعگرایانه و مبتنی بر مسائل رخ داده در آن دوران را در کارم مورد استفاده قرار بدهم . "
بازیها
مهدی صباغی بازیگر – کارگردان نسل جوان که در دو سه ساله اخیر پیشرفت قابل ملاحظهای در کارش داشته توانسته نقش مهدی شخصیت اصلی نمایش را با درک درست از این آدم با توجه به خاستگاه، تفکر و بینشش ارائه کند. مریم بوبانی هم مدل دقیقی و مبتنی بر واقعیتی از یک مادر طبقه فرودست جامعه دهه شصتی که با شرایط غامضی در زندگیش روبه روست را در بازیش ارائه کرده است.
منبع: هنرآنلاین
نویسنده: احمد محمد اسماعیلی