ورقي فرض كن، يك روي در تو، يك روي در يار يا در هر كه هست، آن روي كه سوي تو بود خواندي، آن روي كه سوي يار است هم ببايد خواندن. مقالات شمس تبريزي. ص128. تصحيح م. ع. موحد)

پایگاه خبری تئاتر: درميان هزاران حرف كه وجود داشتند، تنها يك كلمه حضور داشت. بعد از چندين سال از آمدن آن كلمه، ديگر هيچ كلمه‌يي نتوانست جاي او را پر كند، حتي هيچ هم‌معني نيز نداشت. گاهي پس يا پيشوندي به آن اضافه مي‌كردند، ولي هم از حيث معنا و طنين نتوانست بار آن كلمه را به دوش كشد. بعد از سعي فراوان و كشمكش بين نيروهاي متخاصم درگيري بر سر بودن يا نبودن كلمه مسالت شد. ازآنجايي‌كه باد مخالف هميشه پر قدرت‌تر از باد موافق مي‌وزد، شب به‌راحتي توانست بر روز فايق آيد. جوانه‌هاي كلمه از خاك كنده شد و جايش... باقي ماند. شب غالبا عملش سريع‌تر است ولي انگيزه روز همانند همان ريشه در خاك فرو رفته مي‌ماند. پنهان، خاموش، مصمم.

سال‌هاي سال گذشت، هزاران حرف ديگر آمدند و رفتند، ديگر از كلمه جز خاطره‌يي يا حسرتي يا مرثيه‌يي باقي مانده بود. ناگهان، در شبي سرد كه لعنت از مهتاب مي‌باريد، ريشه‌ها دوباره جوانه زدند، با سرعت همه‌‌جا را پر كرد، مانند سكسكه‌يي ناگهاني بي‌وقفه، بدون توقف، آني برخاست، حرف‌هاي دم در آورده در طول اين سال‌ها در حيرت رنگ‌باختند، گويي كه خورشيد جاي ماه در شب مي‌درخشيد. معجزه‌يي دركار نبود. اما درست، بجا، عميق و به‌سلامت بود. خورشيد دوباره از شرق طلوع مي‌كرد. چونان چيزي شبيه واقعيت بود در رويا ده همانند آن، درسا شبيه واقعيت بود. بسان رويايي كه واقعيت را در خواب ببيند.

تعاريف بي‌شماري از مفهوم واقع‌گرايي به ميان آمده، جايي كه ماركز شاعر دراماتيك، تمامي آثارش را رئاليسم سرزمين خودش مي‌داند، تعاريف رنگ پريده مي‌شوند. در اين كلام موجز قصد آن دارم كه اشارتي به وجود رئاليسم [واقع‌گرايي] در اين شرايط تئاتر امروز بيان كنم. صدالبته كه نگارنده تمامي حرف‌هاي باد مخالف را با جان و دل گوش كرده و تنها واضح و مبرهن است كه همگي به آن دسته از امر واقع‌نماي صرف مشكلي ابدي و ازلي خواهيم داشت. دليلش روشن است.

واقع‌گرايي مي‌تواند استراتژي هنرمند باشد براي جذب بيشتر مخاطب به سالن‌هاي تئاتر، چون قرار است چيزي شبيه زندگي ببيند. ملموس، باورپذير، در قالب دراماتيك، در ذيل جهان‌بيني معاصر و شناخت مسائل آن، با توانايي ادراك و داوري و زيبايي‌شناختي ابزار تئاتر، تماشاگران مانند چشم سوم، به مثابه دوربيني برخي حركات و رفتارهايش را ضبط مي‌كند و در معرض نمايش قرار مي‌گيرد.

همان امري كه لوكاچ درباره امر واقع و رئاليسم انتقادي بيان مي‌كند، واقع‌گرايي دو سويه دارد، يك عدد، يك نقش. يك‌رويه تقدير آدمي، رويه بعدي تدبير خداوندي، اين بدان معني‌نيست كه هرچه به واقعيت نزديك‌تر باشد بهتر است، بلكه واقع‌گرايي با واقع نمايي دو امر كاملا متفاوت به شمار مي‌روند كه هرچه راست‌تر و درست‌تر باشد، كامل‌تر است. اتفاقي كه تماشاگران در سالن تئاتر در برخورد با تئاتر رئاليستي انجام مي‌دهد، تماس با واقعيت است، مشاهدات قوي او مانند گفتن دو رويه كاغذ به اوست، جايي كه مشاهده به همراه نقد[تدبير] با هم تماس پيدا مي‌كنند. واقع‌گرايي عكس واقعيت را نشان مي‌دهد، درجايي كه واقع‌نمايي عكس را در معرض مي‌گذارد، واقع‌گرايي با واقعيت منطبق نيست.

چه جالب! جايي برويم و خودمان را ببينم و لذت ببريم! اما اين تمام ماجرا نيست.

استاد گرانقدر، نمايشنامه‌نويس معاصر؛ عليرضا نادري امري را بيان مي‌كند كه گفتنش، تمامي نگفتن‌هاي آن كلمه است. واقع‌گرايي، مثل واقعيت [مث واقعيت يا بهتر بگويم مس واقعيت] نيست. بلكه طلاي واقعيت است. اين‌گونه است كه تئاتر رئاليستي امري باورپذير مي‌شود. در معرض نمايش گذاشته مي‌شود و مشاهده تماشاگران را قوي مي‌كند. بياييد كمي به واقعيت نگاه كنيم. مادامي كه بعد از اتفاقات فراواني در سال‌هاي اخير در كشورمان، ميزان نشر و خريد آثار رئاليستي دركشورمان بي‌سابقه رشد مي‌كند. طبق آماري از كانون نمايشنامه‌نويسان ايران محبوب‌ترين آثار تئاتر در طولي 20 سال گذشته مربوط به نويسنده‌هاي آثار رئاليستي ايران بوده است. به عنوان مثال نمايشنامه سعادت لرزان مردمان تيره‌روز نوشته عليرضا نادري بارها و بارها در اين چند سال اخير چاپ و بيشتر از هر نمايشنامه ديگري خوانده شده است. نمايشنامه پچ‌پچه‌هاي پشت خط نبرد با استقبالي باورناپذير ميزبان تماشاگران شد.

در بخش نسل نو سي و دومين جشنواره بين‌المللي تئاتر فجر سال گذشته، شاهد آثار يكدست و بي‌شماري از نويسندگان نسل جديد ادبيات نمايشي ايران بوديم كه با رويكردي تازه و طرحي نو به تئاتر رئاليستي روي صحنه رفته‌اند. گويي تمامي آثار مربوط به يك بلوك ساختماني در مركز شهر بوده، در طبقات مختلف هر كدام از تئاتر‌ها اجرا مي‌رفتند. مطمئنا هواي تازه‌يي به ريه‌هاي مسموم تئاتر اين مملكت بعد از غبار خاك سالن‌هاي خالي تزريق شده است.

در ميان هزاران حرف، تنها يك كلمه حضور دارد.

نويسنده نمايشنامه نمايش ناصر سعيد طهراني


منبع: روزنامه اعتماد