آیدین آغداشلو ـ هنرمند نقاش ـ به بهانه‌ی چهارمین سالگرد درگذشت عباس کیارستمی، خاطراتی را از دوست و همکار قدیمی‌اش روایت کرد و از نگاه این هنرمند فقید به زندگی و هنر سخن گفت.

آپایگاه خبری تئاتر: غداشلو که شامگاه یکشنبه (۱۵ تیرماه)  با پوریا امین سخن می‌گفت، در سخنانی با بیان این نکته که «چند سال است از درگذشت عباس کیارستمی می‌گذرد وهنوز دنیا جای آسوده‌تری برای یادآوری این خاطرات نشده است»، اظهار کرد: کیارستمی آدم متکثری بود، اما دوست‌های خیلی زیادی نداشت و در دوستی با احتیاط پیش می‌رفت و شاید همین موضوع من را ملزم می‌کند که هر بار به بهانه‌ای برخی نکات را مطرح کنم. 

او با اشاره به دوران کودکی خود و زنده‌یاد کیارستمی، خاطرنشان کرد: یک بار در مقاله‌ای نوشته بودم که ما همه در دِه قلهک زندگی می‌کردیم و ما بچه‌ها رعیت‌های آن دِه بودیم تا اینکه روزگار گذشت و ما همچنان رعیت ماندیم و عباس پادشاه شد. این تعریف از هنرمند بودن و هنرمند شدن هیچ‌گاه میان ما مطرح نبود. ما فقط بچه‌هایی بودیم که کار هنری برایمان یک مشغله فردی بود. همه ما نقاشی می‌کردیم و به همین خاطر هم حاشیه امنی داشتیم و به نوعی احترام ما را هم داشتند؛ اما عباس در طول سال‌ها به‌مرور حریم امن خود را افزایش داد و آدم بسیار مهمی شد و هیچ‌وقت پادشاهی خود را در میان ما رعیت‌ها به رخ نکشید. 

او یادآور شد: برخلاف من، هنرمند شدن عباس از بچگی چندان مشخص نبود و آرام آرام به این سمت حرکت کرد و حرکت صعودی چشمگیری هم داشت. او مسیر فوق العاده‌ای را پیش می‌رفت و نگاه دقیق و اصیلی داشت و چیزهایی را می‌دید که ما نمی‌دیدیم. ذهن و شعور فوق‌العاده‌ای داشت و قطعا یک نابغه بود، اما تا زمان کشف نبوغش از طرف جهان در خلوت خودش باقی ماند. بعدها بود که دیدم چطور بزرگ و بزرگ‌تر شده و اتاقی که در آن حضور داشت برایش تنگ‌تر می‌شود. او از این شرایط نیز درک فوق‌العاده‌ای داشت. کشف کردم که چطور یاد می‌گیرد در میان کوتوله‌ها دولا دولا راه برود تا حضورش باعث سرزنش دیگران نشود. در واقع او گل بودی که نمی‌خواست خار چشم کسی بشود. شاید این موضوع به این دلیل بود که انصافی در این جهان وجود ندارد. من با عباس بزرگ شدم و شاهد بودم که او چطور پادشاه شد؛ اما کسی این انصاف و اخلاق منصفانه را نداشت که دراین زمینه بنویسد. 

این هنرمند نقاش با بیان این نکته که «ما کسی را در دنیای معاصر به قامت عباس کیارستمی در ابعاد جهانی نداشتیم»، خاطرنشان کرد: عباس کیارستمی در سال‌های زندگی‌اش، معنای خودش را پیدا کرد و این معنا را آرام پیدا کرد و به مرور صاحب نگاه شد. باید این نکته را در نظر داشت که خیلی از فیلمسازان خوب صاحب سبک می شوند، اما صاحب نگاه نمی‌شوند. این بزرگ و صاحب نگاه شدن با ملایمت صورت گرفت و همواره معلوم بود که به سمت بالا می‌رود. شهرت جهانی نیز باعث شد که عباس را کشف کنند و ما متاسفانه دیر او را کشف کردیم. همزمان با دوره‌ای که برخی مقاله نوشتند و کتاب چاپ کردند که عباس کیارستمی فیلمسازی بلد نیست، او شروع به پیدا کردن نگاه کرد و نگاهش به جهان را نیز به مرور گسترده‌تر کرد. 

آغداشلو یادآور شد: من خیلی وقت‌ها با او دعوا می‌کردم و برایش نقد نوشتم، ولی هیچ‌وقت منکر نبوغ او نشدم. فقط دعوا بر سر این بود که می‌گفتم تو می‌خواهی به نفس واقعیت برسی و این ممکن نیست؛ اما او این نگاه به نفس واقیعت را همیشه داشت. یکی از قشنگ‌ترین فیلم‌هایی که از او دیدم یک فیلم کوتاه بود که پرنده‌ای به بچه‌هایش غذا می‌داد. از این ساده‌تر و مینیمال‌تر و تکراری‌تر وجود نداشت؛ اما در آخرین لحظه، در آسمان رعد می‌زند و این حس را می‌دهد که اتفاقی در راه است که این امنیت را تغییر می‌دهد و این نگاه خیلی زیبا بود. 

آغداشلو همچنین در بخش از سخنان خود، آخرین دیدارش با زنده یاد کیارستمی را روایت کرد و گفت: سال آخر زندگی عباس بیشتر از همیشه می‌دیدمش. وقتی بیمار شد هر روز به عیادتش و بعد از بیمارستان هم به خانه‌اش می‌رفتم. آخرین باری که پیش او رفتم، حالش بهتر بود و فیلم ۲۴ فریم را به من نشان داد و گفت می‌خواهم این را به تو بدهم، چون نقاشی مورد علاقه تو در آن است. به شوخی گفتم از کجا معلوم است که این را به من داده‌ای؟ دیدم فیلم را نشانم داد که روی جلد آن کاغذی است که نقاشی بروگل روی آن است و رسما آن را به من هدیه کرده بود. در آخر لحظه به او گفتم من می‌روم سفر و می‌آیم و تا وقتی برمی‌گردم نمیری‌ها که او هم گفت باشه ... .