نمایش ˝سیستم گرون هلم˝ به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی که این روزها در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه است؛ نمایشنامه‌ای ساده‌انگار در اجرای یک مفهوم پیچیده است.

سایت خبری تئاتر: "سیستم گرون هلم" نمایشنامه ساده‌ای است. آنچه نقد می‌کند آشناست اما پر اهمیت. برتری طلبی و حاکمیت مفهوم خاصی از موفقیت به عنوان تنها افق زندگی انسان شهری و فروپاشی روانی و جسمی پس از نابودشدن همه باورهای اخلاقی و اصول ارتباطی بین انسانها، مسائل مهمی است که البته بیش از نیم قرن است که موضوع بسیاری از نمایش‌های مهم دنیا بوده است.

البته سیستم "گرون هلم" در شکلی مدرن، یکی از قدیمی‌ترین الگوهای نمایشنامه‌نویسی را بازتعریف کرده است؛ انسان در برابر امر مقتدرِ پنهان (تقدیر، سیستم و...). این رویارویی بسیار شبیه رویارویی در یک تراژدی است، اما اگر در تراژدی مسئله تقدیر و رویارویی انسان با تقدیر بود؛ اگر قهرمان تراژدی با تخطی از تقدیر به شدت تنبیه می‌شد؛ اینجا انسان در برابر سیستمی در هم پیچیده‌ای از کارکرد اقتصاد و قدرت قرار دارد، که خود نقشی در آن ندارد و چونان انسان تراژدی تنها بازیگری بی قدرت در آن است.

در این شکل مدرن از مقابله انسان و امر جابر یا همان سیستم، فرد چه تخطی کند چه نکند، قربانی است. چون تقدیر در تراژدی انسان را تقلیل نمی‌داد و به چیزی چون "نه- انسان" بدل نمی‌کرد اما در برابر سیستم انسان از درون تهی و مسخ می‌شود و سرانجام به کاربری ساده یا همان نه- انسان بدل می‌شود. کاربری که یا موفق است، یا به زباله دان اجتماع پرت می‌شود.

نسان در برابر سیستم اقتصادی- سیاسی جهان جدید، یک کالای مصرفی برای جامعه است که تاریخ مصرف مشخصی دارد. در چنین موقعیت محتومی آنچه درونش زندگی می‌کنیم یک همکاری مشقت بار برای نابودی یکدیگر است. کار گروهی برای مستحیل کردن افراد، بردن رقابتی بی‌پایان که سر منشأ موفقیت محسوب می‌شود.

تقلیل آدم‌ها به کنش‌گران اجتماعی تحت انقیاد شغل، یعنی خالی نکردن صحنه از بازیگران اما در نهایت رام بودن و تحت کنترل ماندن. در چنین شرایطی حرف زدن از شخصیت بسیار دشوار است با همه پیچیدگی‌های زندگی شخصی و تفاوت‌ها، آدم‌ها درست زمانی که شروع به حرف زدن، ارتباط بر قرار کردن و اصلاً کاری کردن می‌کنند شبیه و یکسان می‌شوند. موجوداتی شبیه به هم که تنها شغل و رفتاری که آن شغل ساخته بین‌شان تفاوت ایجاد می‌کند. "سیستم گرون هلم" به همین سبب است که فاقد شخصیت است و تنها تیپ‌هایی نمایشی را در دل خود جا داده است که نماینده تکثیرپذیری از انسان‌های مدل سرمایه‌داری هستند.

 چهار نفر که در روند یک گزینش شغلی رقابت می‌کنند پله به پله، از تصویر مخوفی پرده‌برداری می‌کنند که خود مصرف‌کننده، تقویت‌کننده و در نهایت قربانی آنند. نمایشنامه متکی بر عنصر غافل‌گیری پیش می‌رود، این در حالی است که خود روند اثر یک نوع رقابت دراماتیک بین چند آدم را نشان می‌دهد اما از جایی با یک پیچ داستانی گیرا به نقطه‌ای می‌رسد که اساساً رقابت را به حاشیه می‌برد. مسئله استیلا بر انسان و کنترل او برای موفقیتی بزرگ‌تر برای قدرت‌های پنهان‌تر است. موفقیت اقتصادهای بزرگی که آدم‌ها ابزار آن هستند.

قدرت "سیستم گرون هلم" علاوه بر رقابت نفس‌گیری که ایجاد می‌کند و لحظات دراماتیک و تکان‌دهنده‌ای که در دل خود دارد در همین غافلگیری پایانی آن است. نکته تنها این نیست که سه نفر به یک نفر دروغ می‌گویند تا توانایی او را برای گرفتن یک شغل آزمایش کنند، نکته حتی منحصر در سؤاستفاده یک شرکت بزرگ تجاری از زندگی خصوصی و روحی کارکنانش نیست و عدم امنیتی که یک فرد در برابر سیستم دارد. بلکه نکته نهانی‌تری که کمی دیرتر از نمایش به ذهن متبادر می‌شود این است که چگونه گزینش‌گر و گزینش شونده به یک اندازه در ساختن این فضا مؤثرند.گزینش شونده در یک طرف داستان قربانی شرایط نیست، بلکه قربانی و قربانی‌کننده به یک اندازه در چرخ‌دنده‌های سیستم محکوم به نابودی هستند، مسئله در تاریخ انقضا و البته خودآگاهی افراد نسبت به این نظم متوحشانه است.

همانطور که گفته شد متن جوردی کالچران آشکارا عاری از شخصیت‌پردازی است، چرا که دقیقاً موقعیتی که نشان می‌دهد و جهانی که بازمی‌تاباند ناتوان از خلق شخصیت است. شخصیت چنین جهانی را که توضیح داده شد مستحیل و ضعیف می‌کند بنابراین انسان‌های شاغل یا کالاهای در دست سیستم، در نهایت باید قالب شغل‌شان را داشته باشند و تنها تمایزشان در توان کسب یک شغل و رشد دادن آن است. این نکته به لحاظ شکلی باعث می‌شود که نمایشنامه بیشتر بر موقعیت بنا شود و پیش رود و خیلی درگیر رفتن به خلوت، گذشته و حتی درونیات آدم‌ها نشود. هر چند نکاتی شخصی بیان می‌شود ولی حتی در مورد تنها متقاضیِ واقعی شغل هم این نکات شخصی درست نیستند، بلکه ترفندهایی هستند برای برنده شدن. لذا هیچ نکته درونی و ژرفی از شخصیت‌ها بروز پیدا نمی‌کند که صادقانه و قابل اعتنا باشد.

در اجرای علیرضا کوشک جلالی از سیستم گرون هلم، مواجه با ساده‌ترین نوع میزانسن و ترکیب‌بندی هستیم. میزانسن‌ها اغلب خطی و طراحی حرکات شلخته و پراکنده است. دکور بیشتر شبیه اتاقک یک سفینه فضایی در یک انیمیشن قدیمی است، تا یک اتاق کنفرانس در شرکتی بزرگ و معروف. بسیاری از موقعیت‌های متن با دم دستی‌ترین نشانه‌ها تصویر شده‌اند. این ساده‌گیری بیشتر از آنکه نمایش را روان کند، آزار دهنده شده است، چرا که خود را به چشم تماشاگر می‌آورد و بیشتر از ساده بودن ساده‌انگارانه است. حرکات و میزانسن‌ها دست و پاگیر است و خود تبدیل به عناصری توجه برانگیز می‌شوند و گاه دیالوگ‌ها و تضاد شخصیت‌ها را به حاشیه می‌برند نمونه این خدشه را می‌توان در استفاده از صندلی به خصوص در صحنه مقابله مرسدس و پرتا دو تن از آدم‌های نمایش دید. میزانسن تخت و ساده‌گیرانه در خیلی از موارد روند پیچیده متن را کودکانه می‌کند. این نقصان در انتخاب بازیگران هم هست. آنچه در اجرا می‌گذرد عدم یک دستی کیفی بازی‌هاست، کارگردان بازیگران را با یک سطح توانایی و قدرت انتخاب نکرده است برای همین برخی از بازی‌ها بار کلی اجرا را به دوش می‌کشند تا دیگر بازی‌ها همچون تزئینات خنده‌آور اما حاشیه‌ای جلوه داشته باشند.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: علیرضا نراقی