مهم‌ترین اشتباهی که سینمای ایران مرتکب شد، تاسیس خانه سینما بود. برای اینکه از همان ابتدا فقط تبدیل به یک مانع شد. من برای یک بیمه، چرا باید به خانه سینما مراجعه کنم؟ می‌روم در یکی از این دفاتر و بیمه می‌شوم. من بیمه شما را نمی‌خواهم هرچند با 64 سال هنوز بیمه نیستم.

پایگاه خبری تئاتر: فرزاد موتمن یکی از کارگردانان و مدرسان سرشناس سینماست؛ سینماگری که طی دو دهه فعالیت حرفه‌ای خود، همواره در بخش خصوصی و به‌صورت مستقل فیلم ساخته است. دوران تحصیلات تکمیلی را پیش از انقلاب در آمریکا گذراند. به همین دلیل، اشراف اطلاعاتی خوبی بر گزاره‌های آکادمیک و اجرایی هالیوود و مسائل حول آن دارد.با توجه به اینکه این روزها سینما، درحال تجربه شرایط بسیار ویژه‌ای است با فرزاد موتمن هم‌کلام شدیم تا ضمن ریشه‌یابی عمده این مشکلات ساختاری، تحلیلی هم از وضعیت کلی سینمای خودمان با دیگر جوامع ازجمله آمریکا داشته باشیم. گفت‌وگویی که به دلیل صراحت‌لهجه موتمن، حاوی نکات قابل‌تاملی است که امیدواریم از سوی سیاستگذاران سینمایی و البته مدیران ارشاد بی‌پاسخ نماند.

طی چند ماه تعطیلی پروژه‌های سینمایی، مشکلات فراوانی برای سینماگران به وجود آمد. می‌خواهم به‌عنوان یک سینماگر بخش خصوصی که مستقل است و به‌عبارتی پروژه‌محور نیست، کمی از این مشکلات برایمان بگویید.

من آدمی هستم که فقط با درآمدی که از سینما درمی‌آورم، زندگی می‌کنم و هیچ درآمد دیگری ندارم. درنتیجه کرونا برای من مشکل خاصی به وجود نیاورد، چون همان مشکلاتی را داریم که همیشه بود. در شرایط فعلی شاید این توقع است که صنوف یا مثلا خانه سینما درکنار اهالی سینما باشد. اما درواقع خانه سینما در ایران هیچ محلی از اعراب و هیچ معنایی ندارد. این خانه زمانی معنا پیدا می‌کند که بتواند به فیلمساز خود در دوران بیکاری‌اش پول بدهد. سینمای ایران این اقتصاد را ندارد که بتواند این کار را انجام دهد، به همین خاطر خانه‌اش هم به درد نمی‌خورد و نبودش بهتر است چون لااقل آن زمان یک دفتر کمتر داریم. این دفاتر فقط بروکراتیک هستند، مثل فارابی. درنتیجه کرونا روی من فشار ویژه‌ای نگذاشت حتی خوب هم بود چون مجبور بودیم در خانه بمانیم و کمتر هم هزینه می‌کردیم. من از کرونا خوشم آمد؛ چیز خوبی بود. (می‌خندد)

با ادامه این روند که کرونا جاخوش کرده و خیال رفتن ندارد، وضعیت پیش‌روی سینما را چگونه ارزیابی می‌کنید. سینمای ما در شرایط عادی، حال و روز خوبی نداشت و حالا که به بعضی تعطیلی‌ها خورده‌ایم، این نگرانی به وجود آمده که ادامه این روند، تاثیرات منفی بسیاری روی چرخه سینمایی کشور می‌گذارد: از تولید تا اکران و دیگر مسائل حاشیه‌ای. تحلیل شما راجع به آینده سینما در ایران چیست؟

این وقفه از این منظر خوب بود که می‌توانست کمک کند تا بروکراسی اکران یک تجدیدنظرهایی در خود داشته باشد ولی عملا این اتفاق نیفتاد. یعنی می‌بینیم که با شلوغ شدن اکران، همان سیاست‌های قبلی، دومرتبه تکرار شد و کماکان فیلم‌های عده‌ای از فیلمسازان در اکران نادیده گرفته می‌شود و فیلم‌هایی که به بروکراسی و مافیای اکران تعلق دارند، سریعا نمایش داده می‌شوند. منتها آنقدر تحلیل ندارند که الان وقت مناسبی برای اکران این فیلم‌ها نیست. درنتیجه آب از آب تکان نخورد و همان شرایط قبلی ادامه پیدا کرد.

شرایطی که طی 13، 14سال اخیر از یک طرف مدیریت دولتی و از طرف دیگر پخش‌کننده‌ها و صاحبان سینما و بعضی از تهیه‌کنندگان به وجود آورده‌اند، شرایط بحرانی است؛ سینما طبقاتی‌تر شده و فاصله درآمد بین اعضایی که در سینما هستند، به‌شدت عمیق شده است. برنامه‌ریزی‌هایی که برای اکران می‌کنند، به طرز وحشتناکی، غیرعادلانه و مسخره است یعنی همین الان فیلم «سراسر شب» در سینماماشین اکران است، حالا کاری ندارم که نه تبلیغ داریم و نه پوستر و به‌صورت چراغ‌خاموش درحال نمایش است ولی این فیلم که یک اقتباس ادبی است در فرهنگسرای خاوران و در فرهنگسران تختی دارد نمایش داده می‌شود ولی «شنای پروانه» که فیلمی است راجع به چاقوکش‌ها و لات‌ها، در برج میلاد اکران دارد. این نشان می‌دهد ما چقدر مخاطب را می‌شناسیم. جای این دو فیلم باید عوض شود.

و در این مدت، انفعال مدیران سینمایی خیلی به چشم آمد. طی چهار ماه تعطیلی سینماها و پروژه‌های سینمایی، اینها نه توانستند طرحی عملیاتی کنند که طی آن خدمتی شامل حال سینماگران شود و نه اینکه تغییری در برخی سیاست‌های پراشکال خود به وجود آوردند. در نتیجه، هم سینمادار ما ناراضی است، هم سینماگران و اهالی خانه سینما ناراضی هستند و هم دیگر ارکان تولید و پخش فیلم. این مدیریت منفعل سینمایی، بازهم در یک برهه دیگر خود را نشان داد. چقدر با این رویکرد موافق هستید؟

بله ولی این انفعال مشخصا به کرونا مربوط نیست بلکه همیشه وجود داشته و بوده؛ سال‌هاست همین شکلی است. اصلا غیر از این نمی‌شود. برای اینکه سینما یک هنر، صنعت و تخصص است و نمی‌شود که شما آدم از این‌طرف و آن‌طرف بیاورید بکنید مدیر سینما یا تهیه‌کننده و این آدم‌ها نمی‌توانند حتی دو کلمه راجع به سینما حرف بزنند اما دارند درباره سینما تصمیم‌گیری می‌کنند؛ نمی‌شود. سیستم غلط است.

بیشتر کشورها صنعت دارند مثلا برای سینمای آمریکا، وزارت فرهنگ تصمیم نمی‌گیرد بلکه دفاتر فیلمسازی تصمیم می‌گیرند ولی در کشور ما وزارت فرهنگ می‌خواهد تصمیم بگیرد، نه فقط وزارت فرهنگ که دیگر ارگان‌ها می‌خواهند تصمیم بگیرند که این غلط است، یعنی اینها نباید هیچ دخالتی داشته باشند چون این یک حرفه است. این شیوه، از بن غلط است. راهکار درست در ایران، تعطیلی سینماست. سینما را باید تعطیل کنند چون همه‌چیز درست می‌شود. بگویند سینما نمی‌خواهیم. حداقلش این است با این شرایط، نمی‌شود. مگر امارات سینما دارد؟ خیر؛ خب ما هم نداشته باشیم. چون از این چیزی که الان به اسم سینما داریم، بهتر است.

به سینماماشین اشاره کردید که خاستگاهی غربی دارد. یکی از طرح‌هایی که در ایام تعطیلی سینما رونمایی شد، همین مورد بود؛ طرحی که برای نخستین‌بار در ایران پس از انقلاب اجرا می‌شد. با توجه به اینکه هم‌اکنون فیلم‌تان (سراسر شب) در این طرح درحال نمایش است، چه نگاهی به طراحی و اجرای از این دست نمونه‌ها دارید؟

درایوین سینما برآیند فرهنگ آمریکا بود. آمریکایی وقتی می‌نشیند، عادت دارد پایش را روی میز دراز کند. آنها عادت ندارند سخت بنشینند. از همان اولین سال‌های اختراع سینما به این فکر بودند که چه کار کنیم که بعضی‌ها راحت‌تر فیلم ببینند، چون اینکه بنشینند روی صندلی و یک نفر هم کنارشان بنشیند، کمی سخت است. از همان سال‌های 1910، ما در آمریکا درایوین داریم اما درایوین سینماها از سال 8-1937 و به بعد گسترده شدند، به‌طوری که در دهه 50 و بعد از جنگ جهانی دوم، خیلی همه‌گیر شد. دلیلش این بود که بعد از جنگ جهانی دوم، متفقین که برنده جنگ بودند یک تقسیم بازار بین خودشان انجام دادند و در این تقسیم بازار، آمریکا به‌شدت پولدار شد. آمریکا وقتی پولدار شد، خانواده‌ها علاقه‌مند شدند که بچه‌های بیشتری داشته باشند. به همین دلیل خانواده‌های آمریکایی در دهه 50 خیلی پرجمعیت شده و عموما خانوارهای شش، هفت‌نفره بودند. خب با شش، هفت‌نفر، سینما رفتن سخت است، خصوصا اینکه باید بچه‌ها را ساکت می‌کردند و آمریکایی‌ها دوست ندارند یکی به آنها بگوید «بچه‌تان را ساکت کنید» و در سینما به آنها می‌گفتند. ترجیح دادند با ماشین‌هایشان بروند در درایوین که کسی با آنها کاری نداشته باشد. به این ترتیب در دهه 50، درایوین‌ها حتی از بعضی سینماها نیز فعال‌تر و مرکزی‌تر بودند.

ما در ایران اصولا خیلی درایوین را تجربه نکردیم، ظاهرا یک درایوین سینمایی در سال 40 در تهرانپارس به وجود می‌آید اما چند ماه بیشتر دوام نمی‌آورد. ولی درایوین سینمای ونک در سال 49 با فیلم «روس‌ها می‌آیند» نورمن جویسون افتتاح شد. خوب یادم است پوسترهایش در اتوبوس‌های دو طبقه تا هفت، هشت ماه بود. این درایوین تا زمان انقلاب به کار خودش ادامه داد ولی خیلی در فرهنگ ما جا نیفتاد. درایوین‌ها جاهای خیلی مناسبی برای فیلم دیدن نیستند برای اینکه شما نمی‌توانید خیلی تمرکز کنید. قدیم‌ها برای صدا، یک بلندگو در ماشین به شما می‌دادند که خیلی کیفیت خوبی نداشت. در ماشین نشستن هم خودش دست‌وپاگیر است و یک فاصله‌ای بین شما و پرده می‌افتد. در سینما، تاریکی باعث می‌شود مخاطب این فاصله را احساس نکند اما در درایوین، آن فاصله احساس می‌شود. الان صداها را روی موج اف.ام رادیو می‌گیرید و اینکه چقدر کیفیت صدایتان خوب یا بد باشد، بستگی به رادیوی شما دارد.

در آن سال‌ها در آمریکا، درایوین‌ها از دهه 70 به بعد به سینماهایی تبدیل شدند که فیلم‌های درجه دو و سه به صورت دو فیلم با یک بلیت نمایش می‌دادند. تماشاچیان هم خیلی برای دیدن فیلم‌ها نمی‌رفتند بلکه می‌رفتند و تفریح خودشان را می‌کردند و یک فیلمی هم داشت پخش می‌شد. در نیمه دوم دهه 70 درایوین‌های آمریکا بیشتر فیلم‌های جنسی نشان می‌دادند نه پورنو ولی فیلم‌های نیمه‌جنسی نمایش می‌دادند و کمتر فیلم جدی‌ای وارد درایوین می‌شد. از دهه 80 به بعد درایوین‌ها فراموش شدند؛ زمین‌هایشان را فروختند و شدند مجتمع‌های تجاری بزرگ.

و این وضع در ایران به چه ترتیب است؟

در ایران طی 40 سال اخیر مردم اصلا چنین تجربه‌ای نداشتند ولی اینکه در این دوران به‌خصوص که ما با یک اپیدمی روبه‌رو هستیم و ظاهرا شرش را هم کم نمی‌کند، این طرح خوب است که ما عجالتا درایوین داریم به‌شرط اینکه خود سینما به آن کم بها ندهد. یعنی اگر فیلم در درایوین اکران می‌کنیم، تبلیغش را هم کنیم. پوستر و آنونس را هم پخش کنیم و از مردم بخواهیم بروند و آن را ببینند. اکران چراغ‌خاموش را چه کسی می‌رود ببیند؟ ضمن اینکه مخاطب را درست تشخیص دهیم؛ جای پرت‌وپلا به فیلم‌ها ندهیم و بتوانیم مکان‌های درستی را در نقاط مختلف شهر مشخص کنیم. الان ما سه درایوین داریم که اغلب در جاهای پرت‌وپلا هستند و مردم حتی آدرس‌هایشان را هم نمی‌دانند و این خیلی دارد سختش می‌کند. درایوین راه انداختیم اما با همه قوا حمایتش نکردیم که بین مردم جا بیفتد. در این مدت فقط برای فیلم «خروج» تبلیغ شد و برای فیلم‌های دیگر هم اصلا هیچی؛ اکران در سکوت مطلق.

این اتفاق، یک شیوه فیلم دیدن روی پرده بزرگ است. واقعا الان نمی‌دانیم چه بر سر سینماها می‌آید. در حال حاضر با بالارفتن آمار مبتلایان کرونا، باز بحث این است که سینماها را تعطیل کنند. ما الان بیشتر باید روی درایوین سینما و اکران آنلاین فکر کنیم. به هرحال سینماماشین این امتیاز را دارد که می‌توانیم فیلم را روی پرده ببینیم. شرایط اضطراری است دیگر و این شرایط، ویژگی‌های خودش را دارد. من می‌گویم حالا که داریم این طرح را اجرا می‌کنیم، بیاییم جدی‌اش بگیریم. فیلم من الان در جایی دارد نمایش داده می‌شود که مخاطبش آنجا زندگی نمی‌کند.

البته سامانه‌های وی‌اودی هم آنطور که انتظار می‌رفت، با استقبال قابل‌توجهی مواجه نشد، ضمن اینکه بحث قاچاق فیلم‌ها در این سامانه‌ها، آن هم در کسری از ساعت، عاملی شده که سینماگران هم نسبت به آن، اعتماد کافی ندارند. بنابراین خیلی از مردم ترجیح می‌دهند نسخه قاچاق و رایگان فیلم‌ها را تماشا کنند. البته که گویا این قبیل اتفاق‌ها در قدرتمندترین سامانه‌های اکران اینترنتی جهان ازجمله نتفلیکس هم رخ می‌دهد. نظر شما در این مورد به‌خصوص چیست؟ آیا زیرساخت‌ها دارای مشکل است، فرهنگ این نوع فیلم دیدن هنوز برای ما جا نیفتاده یا نمی‌توان رقیبی برای سالن‌های سینما در نظر گرفت؟

در شرایط فعلی سینماها خیلی با استقبال مواجه نشدند. اینها الان پرفروش‌ترین فیلم‌های سال را اکران کردند که طی دوهفته، فروش یک‌میلیاردی و کمتر از میلیارد داشتند. این فیلم‌ها قرار بود 40میلیارد بفروشند. شرایط جامعه ویژه است. اتفاقا در این شرایط باید وی‌اودی و سینماماشین را جدی بگیریم و برایش برنامه‌ریزی درستی کنیم. به نظر من مشکل اساسی که جلوی ماست، مافیای اکران است که اجازه نمی‌دهند و مرتبا دارند کارشکنی می‌کنند.

صراحتا می‌گویید منظورتان از مافیای اکران چه فرد یا افرادی هستند؟ برخی، سیاست‌های مدیریتی و بعضی حمایت‌هایی که می‌شود را در حکم یک مافیا می‌دانند و برخی دیگر هم تعدادی از پخش‌کنندگان و تهیه‌کنندگان را.

منظور من هر دو مورد اینها هستند. یک لبه‌اش مدیران دولتی هستند و یک لبه دیگرش هم برخی تهیه‌کنندگان، دفاتر پخش و صاحبان سینما هستند. مافیا، زمستان 86 تشکیل شد. در زمستان سال 86، هفت‌ شرکت تولید فیلم، تولید را کنار گذاشتند و با هم متحد شدند و یک شرکت پخش زدند. این همان شرکت پخش است که دارد سینمای ایران را کنترل کرده و جهت می‌دهد. درواقع این شرکتی است که کاملا مورد حمایت مدیران دولتی است. مهم هم نیست که مدیران، متعلق به کابینه احمدی‌نژاد هستند یا متعلق به کابینه روحانی؛ اینها همیشه هستند. توافق هم خیلی ساده است: اینها کمدی‌هایشان را با 130، 40 سینما اکران می‌کنند و از آن طرف، مدیران دولتی می‌توانند فیلم‌های خودشان را با همین تعداد سینما نمایش دهند و این وسط سینمای مستقل را کاملا سر بریدند و فیلم‌های ما رفت در سانس‌های چرخشی. برای فیلم «صداها»ی من، ساعت 12:30 شب سانس گذاشتند. به فیلم‌های ما 12 سالن دادند و به فیلم‌های خودشان 130 تا. بحث‌شان هم این است که فیلم‌های ما می‌فروشد و فیلم‌های شما نمی‌فروشد؛ این دروغ محض است. الان فیلم‌های خودشان درحال اکران هست؛ ببینید چقدر دارد می‌فروشد.

مخاطب ایرانی سال‌هاست بی‌سلیقه شده. سلیقه‌اش را از او گرفتند. برای اینکه سینماها را یکسان کردند. پیش از انقلاب هر سینمایی، یک نوع ویژه‌ای از فیلم را نشان می‌داد مثلا سینما شهرقصه، فیلم‌های هنری‌تر را نشان می‌داد: بونوئل، پولاک، پری، هاپر و... فیلم‌های اینها را در شهرقصه می‌دیدیم. سینما هما فقط فیلم هندی نشان می‌داد. شهر فرنگ فیلم‌های رده «ب» ایتالیایی و فرانسوی نشان می‌داد و بعضی فیلم‌های هالیوودی را. سینما دیاموند، بلاک‌باسترها را نشان می‌داد.

ما حتی در شهرستان‌ها سینماهای تخصصی‌تری داشتیم، مثلا سینما مترو در شیراز، سری فیلم‌های کمپانی همر (hammer) انگلستان را نمایش می‌داد؛ فیلم‌های ترسناک «کریستوفر لی» و این چیزها را. سینما کاپری، موج نوی ایران را نشان می‌داد. سینما تخت‌جمشید، فیلم‌های قدیمی را اکران می‌کرد. این شکلی، مخاطب سلیقه پیدا کرده بود. آنکه می‌خواست فیلم بهتر ببیند، می‌رفت شهرقصه. آنکه می‌خواست فیلم سرگرم‌کننده ببیند، می‌رفت شهرفرنگ، دیاموند و رادیوسیتی. هرکدام از سینماها تعریفی داشتند؛ سینماهای زیر میدان انقلاب، فیلمفارسی نشان می‌دادند. این فیلم‌ها بالای میدان انقلاب، تماشاگر نداشت. آن‌موقع مردم سلیقه پیدا کرده بودند. اولین اتفاق بدی که در سینمای ایران افتاد، این بود که بعد از زمانی، همه سینماها شروع کردند به نمایش فیلم ایرانی. این، اولین اتفاق بدی بود که رخ داد. برای اینکه وقتی شما سینما را یکسان می‌کنید یعنی سلیقه را از جامعه می‌گیرید و همه‌چیز را یکدست می‌کنید و نتیجه‌اش این شد که مردم ما درحال حاضر اصولا سلیقه سینمایی ندارند. هر فیلمی برایشان نمایش دهید، می‌روند می‌بینند. الان این شکلی است.

پس یعنی مقاومت‌هایی که در رابطه با اکران فیلم خارجی در سینمای ایران می‌‌شود، به مافیا ربط پیدا می‌‌کند؟

بله، چون همه سینماها را برای خودشان می‌‌خواهند. درعین‌حال با شرایطی که ما داریم، نمایش فیلم خارجی بی‌معنی است. فیلم خارجی موقعی معنا پیدا می‌کند که کمپانی‌ها بتوانند همزمان با اروپا، در اینجا دفتر داشته باشند و ما بتوانیم همزمان با آنها، فیلم‌ها را بدون سانسور نمایش دهیم. این اتفاق هم به‌لحاظ تحریم غیرممکن است و هم به‌لحاظ ممیزی، با این شرایط چرا باید نشان دهیم. درعین اینکه معتقدم باید فیلم خارجی نمایش داده شود و اصولا تماشای فیلم خارجی، حداقل برای کسی که می‌خواهد فیلمساز شود مهم‌تر از تماشای فیلم ایرانی است و درعین‌حال من مخالف نمایشش هم هستم. مخاطب ایرانی، فیلم‌های خارجی را بدون سانسور و با قیمت‌ارزان، روی سی‌دی می‌تواند تهیه کند، آن‌وقت چرا باید برود در سینما و نسخه لت‌وپار آن فیلم را تماشا کند؟ ما حتی در زمان شاه هم فیلم‌هایمان همزمان نبود. سینماهای ترکیه همزمان با آمریکا این فیلم‌ها را نشان می‌دهند؛ آن‌هم بدون سانسور، با زبان اصلی و با زیرنوس ترکی. این درست است، این راه نشان دادن است.

می‌دانیم که مدیریت جدید سازمان سینمایی اصل را روی شفافیت گذاشته. شفافیت در ارائه آمار مخاطبان، بلیت‌ها و سینماها، شفافیت در ارائه هزینه‌کرد، شفافیت در راندمان جشنواره‌ها، سیاست‌ها و... ، شما اگر در این دوران، مدیر سازمان سینمایی بودید، در چه زمینه‌ای شفاف‌سازی می‌کردید؟

این اموری که سازمان سینمایی در موردشان شفاف‌سازی می‌کند، یک بحث اخلاقی است که اصلا ربطی به سینما ندارد. با وضعیت فعلی فساد در اقتصاد، این اوضاع هیچ وقت شفاف نمی‌شود. مهم‌ترین ویژگی جامعه ما این عدم‌شفافیت است. حالا شما مثلا می‌خواهید بیلان بدهید که در فلان جشنواره این مقدار پول هزینه کردید. این بیلان به چه درد من و امثال من می‌خورد؟ من اصلا با جشنواره‌ها مخالفم. چرا در مملکتی که این همه مشکل دارد، 50 جشنواره ریزودرشت درست کرده‌اید و مدام میلیارد، میلیارد هزینه این جشنواره‌ها می‌کنید؟ این جشنواره‌ها به چه دردی می‌خورند و اصلا چه برآیندی داشته‌اند؟  جامعه ما جشنواره نمی‌خواهد، بگذارید اول صنعت داشته باشیم. ما ادا هستیم؛ فقط ادای همه‌چیز را در می‌آوریم و آنچه الان مدام می‌گویند شفافیت شفافیت، اینها همه یک واکنش است.

بنابراین و با این تفاسیر اولویت اول سازمان سینمایی را چه می‌دانید؟

به‌نظر من اگر واقعا می‌خواهیم سینما طبیعی شود، اول از همه باید سازمان سینمایی را منحل کنیم. اینجا اداره کل بود، برای چه تبدیل به سازمان شد؟ برای اینکه بودجه بیشتری بگیرند؟ آن بودجه را می‌خواهند چه کار؟ جز اینکه با آن بودجه ما را بدبخت می‌‌کنند؟ سازمان سینمایی در این مملکت چه کاره است؟ ما این سازمان را می‌خواهیم چه کار؟

پس وظایف محوله این سازمان مثل پروانه ساخت و نمایش، شورای نظارت و ارزشیابی، شورای صنفی نمایش و... را چه نهادی انجام دهد؟

یک دفتر می‌خواهد با چهار کارمند تا بتواند پروانه ساخت و نمایش بدهد. این همه دک‌وپز ندارد که... اصلا ما به شورای صنفی نمایش نیاز نداریم. در کجای دنیا شورای صنفی نمایش وجود دارد؟ در کجا این بحث‌ها هست؟ در هالیوود، شرکت‌های فیلمسازی خودشان سالن دارند که به تعداد سالن‌هایشان فیلم می‌سازند و پخش می‌کنند. برای یک فیلم چهار هزار سالن و برای فیلمی‌ دیگر 120 سالن و هر دو جور فیلم را هم می‌سازند؛ هم فیلم مخاطب عام و هم فیلم مخاطب خاص. یکی چهار هزار سالن می‌رود و یکی هم 100 سالن، پول هر دو را هم در می‌آورند. البته بعضی جاها هم ضرر می‌کنند، اما با پولی که جای دیگری در می‌آورند، جبران می‌کنند. تمام این اتفاق‌ها به این دلیل رخ می‌دهد که در کشور ما دولت می‌خواهد در سینما دخالت کند. تا وقتی که این دخالت وجود دارد، ما سینما نداریم. موقعی سینما داریم که دولت به سینما کاری نداشته باشد. ما خودمان فیلم می‌سازیم و نمایش می‌دهیم.

چه تضمینی وجود دارد که خود فیلمسازان به‌وفاق برسند و مثل الان دچار درگیری و اختلاف سلیقه و چندبخشی شدن نباشند؟

الان در خانه سینما، تهیه‌کنندگان چهار گروه شده‌اند. من نمی‌دانم اینها چه اختلافی با هم دارند. اینها مگر جهان‌بینی دارند که این جهان‌بینی با فرد دیگری نمی‌خواند؟ باند است. منشأ پولی که در جیب این ریخته می‌شود با منشأ پولی که در جیب نفر دیگر ریخته می‌شود، دو تاست وگرنه تفکری وجود ندارند که سر آن تفکر با یکدیگر مشکل داشته باشند. مکانیسم سینمای ایران باید با خاک یکسان و دوباره ساخته شود. سازمان سینمایی باید تبدیل شود به اداره کل امور سینمایی؛ همان چیزی که قبلا بود با چهارکارمند. ما الان به بنیاد فارابی احتیاجی نداریم، به چه دردی می‌خورد؟ بنیاد فارابی تبدیل شده به جایی که برای یک عده از کسانی که پارتی دارند، شرایطی را فراهم می‌‌کند که فیلم بسازند و دیگران را ایزوله می‌کنند. ما چنین جایی را برای چه می‌خواهیم؟

خانه سینما را هم نمی‌خواهیم؛ این خانه به درد هیچ‌چیزی نمی‌خورد. خانه سینما باید بتواند وقتی که من بیکارم، ماهانه به من پول بدهد. نمی‌‌تواند بدهد پس به درد نمی‌خورد. سندیکا و تشکل صنفی، فرهنگ دارد که ما آن فرهنگ را نداریم. در فرانسه کارگرها از انقلاب فرانسه به بعد شوراهای کارگری داشتند، به‌همین‌خاطر سینمایش هم حالا سندیکا دارد و مشغول کار است. در کشوری که چنین سابقه سندیکایی وجود ندارد، شما هر دفتری به هر اسمی‌ که بگذارید، فقط یک تشکل بروکراتیک است برای بدبخت کردن همه. شورای داوری خانه سینما بزرگ‌ترین ظلم را به من کرده. این شورا چهار سال زندگی مرا از بین برده؛ دیوان بلخ است. چهار تهیه‌کننده که هیچ‌فیلمی نمی‌سازند، چهار فسیل برای ما تعیین تکلیف می‌کنند و قراردادهایی را که قانونی هستند، به‌رسمیت نمی‌شناسند.  ما به هیچکدام اینها احتیاجی نداریم.

کدام چهارسال منظورتان است؟

بعد از «آخرین‌بار کی سحر را دیدی» تا الان. من هنوز حساب بانکی‌ام بسته است؛ به‌خاطر رای‌های خانه سینما چون رای فاجعه دادند. بازیگری که تولید فیلم را شانتاژ کرده، میلیون‌ها لطمه زده، روزها تولید فیلم را خوابانده، به او حق می‌دهند که پول بیشتری از دستمزدش را طلب کند و آن‌وقت تهیه‌کننده اصلی، آن پول را نمی‌دهد و چون پروانه‌ساخت به نام من بود، من گرفتار شدم و شورای داوری قرارداد مرا با آن تهیه‌کننده به‌رسمیت نشناخت. من هم این شورای داوری را به‌رسمیت نمی‌شناسم که به زندگی‌ام رحم نکرد. مخصوصا اینها را می‌گویم تا ببینید سیاست‌هایی که طی 13 سال اخیر به‌وجود آمده تا چه‌اندازه ایجاد نفرت کرده. ما همه الان پر از نفرت هستیم. من الان از سینمای ایران نفرت دارم.

شاید کسانی که این سخنان شما را می‌خوانند، الان این سوال برایشان پیش آمده که شما چرا با این شرایط، همچنان فیلم می‌سازید؟

برای اینکه کار دیگری بلد نیستم. این کار من، زندگی من و تحصیل من است. اینها اشتباه کرده‌اند که این تشکل‌ها را ساخته‌اند. من باید کارم را انجام دهم. اینها پدر همه را درآورده‌اند. مهم‌ترین اشتباهی که سینمای ایران مرتکب شد، تاسیس خانه سینما بود. برای اینکه از همان ابتدا فقط تبدیل به یک مانع شد. من برای یک بیمه، چرا باید به خانه سینما مراجعه کنم؟ می‌روم در یکی از این دفاتر و بیمه می‌شوم. من بیمه شما را نمی‌خواهم هرچند با 64 سال هنوز بیمه نیستم. من نه بیمه هستم، نه زمینی گرفته‌ام، نه خانه‌ای گرفته‌ام، نه عیدی گرفته‌ام، نه سبد کالایی گرفته‌ام و... کلافه‌ام، کلافه.

خب همین، چه می‌شود که بین سینماگران تا این اندازه اختلاف وجود دارد که شما و دوستان‌‌ان قائل به حذف خانه سینما هستید و همکاران دیگرتان قائل به این حذف نیستند. چه می‌شود که همکاران خودتان که سابقه و نظام فکری شما را می‌دانند، در شورای داوری خانه سینما ضد شما رای می‌دهند؟ می‌دانند که فرزاد موتمن از سینمای مستقل می‌آید و اصلا اهل این شامورتی‌بازی‌ها نیست.

هروقت می‌خواهم فیلمی بسازم، این تهیه‌کنندگان شروع به زنگ زدن به این طرف و آن طرف می‌کنند که به موتمن کار ندهید. برای اینکه من کارگردان هستم و آنها هیچ‌گاه کارگردان نبوده‌اند، بلکه پادو بوده‌اند. دخالت‌های دولتی در سینما، سبب این دودستگی شده؛ منفعل شدن تهیه‌کنندگان سنتی سینما درحالی‌که ما به آن تهیه‌کنندگان نیاز داریم، آمدن نسلی از تهیه‌کنندگان که ربطی به سینما نداشتند، ورود پول‌های بسیار کلان به سینما، بالا بردن نجومی دستمزد بازیگران و رانتی کردن شرایط خوب فیلم‌سازی که برای یک عده مهیا باشد تا بقیه له‌له بزنند.

اینها همه شرایطی را به‌وجود آورده که ما فیلمسازان را روبه‌روی هم قرار داده. اختلاف طبقاتی بین فیلمسازها شدید شده و همچنین اختلاف طبقاتی بین بچه‌های سینما؛ بین بازیگر و فیلمبردار، بازیگر و کارگردان، بازیگر و گروه فیلمبرداری، بازیگر و بازیگر و... تمامش هم به این دلیل است که تهیه‌کنندگان درآمدشان را از اکران ندارند، بلکه از تولید دارند. وقتی شرکت‌های فیلمسازی خودشان پول نمی‌گذارند و مثل معاملات ملکی دارند عمل می‌کنند، شرایط همین می‌شود. معاملات ملکی که خودش پول نمی‌دهد، بلکه به مشتری می‌گوید چهار خانه اینجا دارم و می‌رود نشان می‌دهد بعد قرارداد می‌بندد و پورسانتش را می‌گیرد. تهیه‌کنندگان ما الان همین کار را می‌کنند. می‌گویند پول بیاور که فیلم بسازیم. حالا 15 درصدش هم مال من است، چون من تهیه‌کننده‌ام. درآمد اینجاست. بنابراین درآمد در اکران نیست، درحالی‌که درآمد سینما باید در اکران باشد، این فساد می‌‌آورد، این باعث همه مشکلات شده، این باعث شده عده‌ای بیکار شوند، این باعث شده خانواده‌هایی متلاشی شوند، در سینمای ایران جنایت شده. این باعث شده عده‌ای بی‌دلیل خیلی باد کنند و این باعث شده برای فیلم‌های بعضی هر پارتی‌بازی ممکنی را انجام دهند و بعضی از فیلم‌ها را واقعا سرکوب کنند. اوضاع سینما خراب شده است خصوصا  طی 10 سال اخیر. ما الان در شرایط خیلی خیلی بدی هستیم، کرونا برای سینما موهبت بود، فقط سینما از آن درس نگرفت.

با این تفاسیر، به‌شکل کلی آینده سینما را چگونه می‌بینید؟

بیشتر باید متوجه باشیم که در سطح دنیا چه اتفاقی می‌افتد، چون به‌نظر می‌آید سینما به آن مفهوم کلاسیکی که داشتیم طی دو، سه دهه آینده در همه‌جای دنیا از بین برود. به‌نظر می‌آید سینما اصالت ادبیات و موسیقی را نداشت. سینما به‌خاطر وجوه صنعتی که داشت و به‌خاطر تسلطی که پول و سرمایه‌گذاری و بانک‌ها در دنیا و در کشور ما نهادهای حکومتی رویش گذاشتند، تبدیل به هنر خیلی اصیلی نشد. به‌نظرم سینما رو به مرگ است و به‌زودی احتمالا سالن‌های سینما از بین بروند. شاید سینما از این به بعد بیشتر خالی است و ما از طریق فضای مجازی و اینترنت با فیلم‌ها ارتباط بگیریم.

گسترش کامپیوتر و تکنولوژی دیجیتالی به ایزوله شدن آدم‌ها بیشتر کمک کرد. مردم الان راحت‌تر هستند که در خانه‌هایشان فیلم‌ها را ببینند و چطور شود که بروند سینما و اگر شرایط به‌همین شکل ادامه پیدا کند، این روند تشدید می‌شود و ایران هم از این قاعده منفک نیست. فکر می‌کنم ما به‌زودی مجبور می‌شویم در کمپوزیسیون و قاب‌بندی به این فکر کنیم که از این به بعد با پرده‌های کوچک‌تری کار خواهیم کرد و باید به‌شکل دیگری فیلم بسازیم. به‌نظر من سینما دارد، پوست می‌اندازد و ما در دوران‌گذار به‌سر می‌بریم. از یک دورانی داریم به دوران دیگری می‌رسیم، الان در مه هستیم و نمی‌دانیم چه پیش می‌آید. من خیلی خوش‌بین نیستم. فیلم‌های 10، 15 سال اخیر سینما را دوست ندارم، دیگر حال نمی‌دهند. به‌نظر می‌آید سینما قبل از اینکه واقعا تکامل پیدا کند و به هنر پخته‌ای تبدیل شود، ذبح شده. فکر کنم از همان وقتی که تالبرت گفت: «فیلم خوب فیلمی‌ است که می‌فروشد.» سینما از بین رفت و حملات شروع شد؛ فعلا همه‌‌چیز مبهم است.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: مجتبی اردشیری