امیرقهرمانی منتقد تئاتر در نوشته ای نظر خود درباره نمایش «ننه دلاور و فرزندان او» را نوشته است. او نقدهای زیادی به این نمایش دارد البته در چند مورد هم تعریف‌هایی از بازی برخی شخصیت‌ها داشته است.

پایگاه خبری تئاتر: مرتضی امیرقهرمانی از منتقدان عرصه نمایش و سینما، نقدی بر آخرین اثر «زهرا خیالی صبری» با عنوان «ننه دلاور» داشته است. هر چند او از بازی برخی بازیگران تقدیر می‌کند اما در حالت کلی این طور بر می‌آید که از این نمایش راضی نیست و نقدی جدی بر آن دارد. امیرقهرمانی معتقد است حتی بازی معتمدآریا هم در این نمایش افتی جدی دارد. متن نقد او بر این نمایش را در ادامه می‌خوانید:

هرچند قبولش سخت است که پس از سال‌ها غیبت حاشیه‌ساز، صرفا حضور فاطمه‌معتمدآریا علت استقبال نسبی تماشاگران از نمایش ننه‌دلاور باشد، اما باید قبول کرد لااقل اجراهای جشنواره‌ای نمایش که در هر اجرا فقط چندین برابر آنهایی که روی صندلی شاهد آخرین کار «زهرا صبری» بودند، بسیاری دیگر با علاقه این نمایش صد دقیقه‌ای را در کف سالن دنبال می کردند، ابتدا به ساکن برگ خوش رنگ‌تری از حضور بانوی کهنه‌کار سال‌های دور و نزدیک سینمای کشورمان را نداشته و ندارد.

البته به دور از همه انتظارات، بازیگر صاحب سبکی که پیش تر از حتی جشنواره فجر در گفت‌وگوی با نگارنده، تمام وقتش را صرف پرداخت دقیق به زوایای مختلف این شخصیت نمایشی عنوان کرده بود، اما بایستی پذیرفت معتمدآریا هم بازی چندان قابل قبولی را در این نمایش ارائه نمی‌دهد.

برای آن دسته از علاقمندان که در تقابل اجرا و متن، مسأله بازیگری در منظرشان اهمیت چندانی ندارد، ناگفته نماند که صرف پرداخت ستایش‌گرانه به موضوع جنگ، آن هم از سوی یک زن سنتی، اگرچه دلیل عمده استقبال ننه‌دلاور از سوی این نحله فرهنگی به شمار می‌آید، اما با اطمینان می‌توان گفت ضرورت پرداخت و صرفا جذابیت محتوایی را هم نمی‌شود دلیل اقبال عمومی از این اثر نمایش  به شمار آورد.

البته اگر روایت برشت، نمایشنامه نویس و شاعرپیشه آلمانی را در خصوص این زن جنگ زده و فرصت طلب خوانده باشید یا شدت تلاش این بانوی محنت‌کشیده را در جمع‌آوری و فروش ابزار جنگی سربازان مقتول در قالب یک نمایش‌ خوب خارجی همچون کار خوب گروه برلینرانسمبل (اجرای 7 سال پیش آن در تالار وحدت) را دیده و یا احیانا اجرای این نمایشنامه را در هنرنمایی ضعیف گروه پُرپرسوناژ داخلی خودمان (اجرا شده در چهاردهمین جشنوارۀ بین‎المللیِ تئاتر دانشگاهیِ کشور) را مشاهده کرده باشید، یا حتی اگر روایت 12 سال دوره‌گردی و دست‌فروشی این شخصیت نمایشی برآمده از واقعیت را که به نوعی آینه تمام نمای یک انسان جنگ‌زده اروپایی در خلال جنگ‌های مذهبی 30 ساله قاره سبز است را ندیده و تنها شنیده باشید، قطعا تصدیق می‌کنید که حرف اول برشت در این اثر (که به زعم عده‌ای ضدِجنگ‌ترین اثر نمایشی نویسنده هم مطرح شده) همانا عنوان عریان عواقب جنگ و اثرات خون و باروت در حالات روانی و البته فردی یک اجتماع جنگ‌زده بوده و هست.

چیزی که متأسفانه بر خلاف این مقدار اهمیت در پرداخت، نمایش ایرانی ننه‌دلاور و فرزندانش فارغ از داشتن آکسسسوارهای مناطق‌جنگی و تحویل کوتاه تعدادی دیالوگ‌های ساده سیاسی و یا به‌طور دقیق‌تر به‌جز بیان تمدید مدت اعتبار و عیار جنگ از ورای توافق قیصر و پاپ، حرف جدّی دیگری در تشریح ماهیت جنگ به میان‌نمی‌آورد.

«حقیقا چه می شود در روزگاری زنی زاده شود که از صلح بترسد و با تداوم جنگ بخندد؟!»، «به راستی کدام منطق یارای توجیه زنی است که در نکوهش اطرافیانش نسبت به عشق‌ورزی او به جنگ، با افتخار و ارادت قلبی از شدت این علاقه قلبی به جنگ سرمستانه بانگ برآورد و به مرثیه‌سرایی بپردازد ؟» بله! مخاطب با تماشای «ننه‌دلاور» زهرا صبری ممکن است این سوالات در دذهنش نقش بسته و او را وا دارد تا از خود بپرسد «چطور می شود مادری سختکوش که در ابتدای جنگ از اعزام فرزندانش به جبهه نیز امتناع می‌ورزد، در ادامه به‌نحوی عامدانه خود عامل مرگ همه عزیزانش می‌گردد؟!» حقیقتا «چگونه است و چطور تحلیل می‌شود وقتی که باکره‌ای معصوم از پای کردن کفش و به سر گذاشتن کلاه فاحشه‌ها از شوق اشباع شده و غرق در شادی می‌گردد؟!»

شرکت در همین چند قلم احساسات تجربه نشده‌ی ارزشمند و یا رنگ گرفتن چندی از سوالات مهم تماشاگر در زمینه پدیده نوین «جنگ انسان با انسان» اما دیری نپاییده و در وهله اول به‌واسطه کثرت شخصیت‌های نمایشی که به تدبیر کارگردان فارغ از غلظت جنسیت مردانگی جنگ، همه و همه کاراکترها با نقش آفرینی پر اشکال و البته غیرقابل درک 4 بازیگر زن ایرانی روایت می شوند، متأسفانه هر فرصت ممکنی را برای تأمل بیشتر ناممکن ساخته و در جهت اتصال مخاطب به همه آن سوالاتی که پیش‌تر مطرح شد، با عدم ارجاع به یک پاسخ ناشی از یک عامل بیرونی و نه صرفا یک نگاه کلی و روانکاوانه، همه این ارجاعات هم با اتمام نمایش از ذهن تماشاگر رنگ می بازند.

هرگز انتظار نداشته و نداریم که نمایشی بهتر یا هم سطح کار گروه بزرگ کلاوس پیمان (پیرمردی که از قضا شخص برشت را از نزدیک درک کرده) را با یک چنین بضاعت مزجات گروه کوچک «یاس تمام» شاهد باشیم، اما برای همه اشخاص تساهل‌گرا (و البته قدری آشنا به قواعد ساختارشکنانه) جالب است ایفای نقش دو شخصیت «سوئیسی» و «آی‌لیف» از سوی یک بازیگر آن هم از سوی یک بازیگر زن ایرانی با آن ملاحظات معلوم و ملزومات مرسوم و یا سپردن نقش «پیتر چوپقی» و «سروان» به یک بازیگر زن وطنی، یا تجمیع غیرقابل قبول چند شخصیت مرد موجود در نمایش‌نامه در هیئت یک بازیگر زن، در کنار تلفیق ناچسب نمایش عروسکی و نمایش صحنه‌ای ننه‌دلاور بیش از آنکه یک بدعت هنری به شمارآید، یک اقدام ناچسب نخ‌نمایی است که جز ایجاد اشکال و به عبارتی افزودن سوالی دیگر بر روی سوالات مبهم تماشاگران این نمایش هیچ کارآیی دیگری نداشته و ندارد.

واقعا اگر پایبندی به اثر برای گروه اهمیت داشته و دارد پس چرا نکوهش جنگ که اساس این اثر تقریبا کلاسیک را هم تشکیل داده، هیچ جلوه و جایگاهی در این نمایش ایرانی ندارد؟

در این اثر که برشت کاملا هنرمندانه طبع موقعیت شناس آدمی را از ورای نگاه بانویی به نام «آنا» که دیگر به دلیل حضور پررنگش در کارزار نبرد با عنوان «ننه‌دلاور» شناخته می‌شود را اگر قصد روایت کرده‌ایم حتی تا همسانی نام نمایش با نمایش‌نامه اقدام نموده‌ایم، پس گرایشات اشباع شده و آن ولع معروف آنا در فروش سگ‌های نقره‌ای و یا اشتیاق او در جمع‌آوری لباس‌های خاکی کشته‌های جنگی و یا سایر ادوات نظامی کجاست؟

برخلاف این نویسنده آلمانی که فارغ از خوی شخصیتی ننه‌دلاور در تلاشی بی‌حاشیه و ستودنی سعی داشته به نقد جنگ پرداخته و با ایجاد نفرتی حساب شده‌ بر قامت شخصیت آنا مسیر همه انزجارهای دست‌ساز خودش را تنها در یک قاب رفتاری خاص خلاصه ننماید، اما متأسفانه تشریح جنگ در نمایش ایرانی این اثر آلمانی شیوه روشنی نداشته و جنگ در حاشیه قرار گرفته است.

البته در تعهد شخص کارگردان به نمایشنامه اصلی باید گفت برشت با وجود سبقه بلند در سرودن اشعار متعدد چاپ شده و نشده، پر واضح است که این اثر او نیز خالی از گرایشات و طباع شاعرانه‌ او نباشد. با این تعریف اگرچه به تصانیف موجود ننه‌دلاور در قالب بخش‌های موسیقیایی این نمایش ادای دین شده اما چه در بحث افکت‌گذاری و چه در موضوع هم‌نوایی با ترانه‌ شخصیت‌های نمایش، خروجی این گروه کوچک بیش از آنکه تلطیف دهنده ذهن مخاطب باشد، به دلیل عدم ارتباط و انسجام مناسبش با بازیگران چندان موردپسند نبوده و حتی این میزان عدم‌هماهنگی که بی‌شک از گل‌درشت‌ترین‌های نمایش هم می‌توان از آن یاد کرد، به نوعی از عوامل عمده دلزدگی تماشاگر از پیگیری جدی نمایش هم به شمارآورد.

سوای نورپردازی سطحی در تعویض غیرخلاقانه صحنه‌ها که حتی تعویض لباس بازیگران به وضوح در مقابل چشم تماشاگران صورت می‌گیرد، ممیزانسن غیرکاربردی سربازان گلی گوشه استیج و درشکه بزرگ و بی‌استفاده وسط صحنه که بی‌شک به اشغال پراشکال فضا انجامیده از دیگر موضوعاتی است که به سختی می‌توان از آنها گذشت.

اما اگر چشم خطاپوشی داشتید و توانستید ترافیک نقش‌های متفاوت و البته گریم‌های باقی مانده از نقش‌های قبلی را بر روی صورت پرسوناژها تحمل کنید و با توسل به همین نگاه تساهل‌گرا پرش‌های ناملموس زمانی را با ارجاع به شیوه فاصله گذاری برشت (به عنوان رکن اصلی اکثر آثار او) به نحوی توجیح نمایید قطعا دیگر تأیید خواهید کرد که شکستکی صحنه‌ها و به عبارتی سکته‌های غیرقابل هضم کارگردان در روایت کشته شدن تک‌تک فرزندان ننه‌دلاور یا ابراز احتیاجات جنسی قاضی عسگر و یا حتی دلیل زخم برداشتن چهره کاترین و تأکید بر آن، دیگر مسائلی نیستند که بشود با تسامح از کنار آنها به سادگی گذشت و صحبتی نکرد.

در پایان بدون ارفاق، لازم به اقرار و اعلام است که ترکیب بازیگران محبوب و کارکشته، طراحی ساده و البته خلاقانه لباس‌ها و ایضا تماشای بازی تحسین‌برانگیز «ستاره پسیانی» بازیگر جوان و خوش‌آتیه این کار (به ویژه در ایفاگری نقش دختر لال و منگ ننه‌دلاور) از جمله نقاط قوتی است که تماشاگر را برای تماشای دوباره  این نمایش ترغیب می‌کند.