در بحث‌هایی مانند بیکاری بیست‌ساله ناصر تقوایی یا در محاق ماندن پروژه‌های رویایی خسرو سینایی و بزرگان دیگر، ‏بسیاری از اوقات این توجیه مطرح شده که چون این افراد فیلم‌هایشان صرفه اقتصادی ندارد، از چرخه تولید بیرون مانده‌اند.

پایگاه خبری تئاتر: «چرا یک نسلی از سینماگران ما خانه‌نشین شده‌اند؟ بیضایی جلای وطن کرده، تقوایی دیگر فیلم نمی‌سازد و.... ‏گروهی محدود در سینما حضور دارند. برخی فقط با رانت فیلم می‌سازند و نتیجه‌اش همین است که در سینمای این سال‌ها ‏می‌بینیم.» درد دل‌های مسعود جعفری جوزانی آینه سینمای امروز ماست؛ داستانی که چندین ‌سال است تکرار می‌شود و نتیجه‌اش بیکاری ‏اغلب سینماگران فرهنگی این سرزمین است؛ اتفاقی تلخ که امروز پس از درگذشت خسرو سینایی یک بار دیگر مطرح شده و ‏نگاه‌ها را متوجه این موضوع کرده که چرا سینماگران توانمند و قَدَر در این سینما تاب نمی‌آورند و میدان را یک‌سره می‌سپارند؟

بعد از درگذشت خسرو سینایی، برخی مسئولان و تهیه‌کنندگان خصوصی با این اتهام مواجه شدند که چرا امکان ادامه کار برای ‏سینایی و دیگر فیلمسازان متفاوت و فرهنگی فراهم نیاورده و از محو شدن تدریجی آنها در روند رو به افول سینمای امروز ایران ‏جلوگیری نکرده‌اند‎.‎صحبت‌های اخیر برادر ناصر تقوایی- که از بیکاری برادرش نوشته بود- بحث را وارد سطحی دیگر کرده است؛ موضوعی ‏مثل گلایه‌های بهرام بیضایی که همین چند وقت پیش گفته بود:   «اگر بخواهید خط سیری در کارنامه من پیدا کنید، وقفه‌هایی که در ‏کار افتاده جلوی این خط سیر طبیعی را گرفته  و شما حتما به این نیز باید فکر کنید که اگر می‌توانستم مرتب فیلم بسازم، الان کجا ‏بودم؟ یا واروژ کریم مسیحی اگر «بین پرده آخر» و «تردید» دو دهه فاصله نیفتاده بود چقدر جلوتر از الان بود؟ جامعه سینما و تماشاگر ‏هم قدمی پیشتر بودند. تقوایی الان سال‌هاست فیلم نساخته، چطوری است که برای هر چیز پیش پا افتاده‌ای امکانات فراهم است ‏ولی برای اینها امکاناتی فراهم نمی‌شود؟»‏

فاکتور حیاتی
در این بین عده‌ای نیز هستند که کم‌کاری فیلمسازان متفاوت و فرهنگی را با توجه به روند استقبال مردم از آثار متأخرشان ‏اتفاقی طبیعی می‌دانند و آن را نتیجه و برآیند فعالیت‌های این فیلمسازان و استقبال نکردن مردم از آثارشان عنوان می‌کنند. خسرو ‏دهقان، منتقد، در این زمینه می‌گوید که اگرچه صرفا با فاکتورهای اقتصادی نمی‌توان کلیت کارنامه سینماگر را ارزیابی ‏کرد، اما به‌هرحال اقتصاد هم فاکتور مهمی در سنجش موفقیت سینماگر است: «فروش فیلم فاکتور مهمی است و این نه فقط ‏در ایران که در تمام دنیا هم صادق است. به‌خصوص که منظور از فروش در چنین بحث‌هایی تنها معنای اقتصادی ندارد و گستره ‏وسیع‌تری به نام اقبال تماشاگر و بیشتر دیده شدن را شامل می‌شود. در حقیقت فروش هم یک بحث مالی است- که تهیه‌کننده به ‏سرمایه‌اش برسد- هم جنبه دیگری دارد که ناظر بر این است که تعداد بیشتری از مردم به تماشای فیلم بنشینند.» ‏

صرفه اقتصادی
در بحث‌هایی مانند بیکاری بیست‌ساله ناصر تقوایی یا در محاق ماندن پروژه‌های رویایی خسرو سینایی و بزرگان دیگر، ‏بسیاری از اوقات این توجیه مطرح شده که چون این افراد فیلم‌هایشان صرفه اقتصادی ندارد، از چرخه تولید بیرون مانده‌اند. درواقع ‏برخی از این افراد با این اتهام مواجهند که با وسواسی که در کار دارند، روند تولید آثارشان طولانی و پرهزینه می‌شود. عده‌ای ‏دیگر نیز متهم‌اند که صرفا آثار نخبه‌پسند تولید می‌کنند و این هم خود باعث می‌شود دایره مخاطبان‌شان کوچک شود. اما از نگاه خسرو ‏دهقان، همه چیز در این بحث ناظر به بازگشت سرمایه نیست و اگر شمار بینندگان فیلم‌های ناصر تقوایی یا زنده‌یاد خسرو ‏سینایی را در طول زمان حساب کنیم، آثارشان به‌صرفه جلوه می‌کند. به‌هرحال تقوایی چند فیلم پرفروش و البته چند فیلم به‌شدت ‏پرمخاطب دارد که ازجمله پرتماشاگرترین آثار تمام سال‌های سینمای ایران هستند؛ بیضایی نیز. با این توضیح که فیلم‌هایی مانند ‏‏«سگ‌کشی»، «شاید وقتی دیگر» و حتی «مسافران» در گیشه هم پرفروش بوده‌اند. در مورد خسرو سینایی هم کتمان نمی‌توان کرد که ‏‏«عروس آتش» و «هیولای درون» ازجمله دیده‌‌شده‌ترین فیلم‌های سینمای ایران هستند و هزاران وعده نمایش «مرثیه سوخته» در ‏انواع و اقسام فستیوال‌ها و تلویزیون‌ها هم آن را اثری به‌شدت پرمخاطب و به‌صرفه جلوه می‌دهد. خسرو دهقان می‌گوید: «این ‏بحثی که فروش فیلم مهم است، تماشاگر مهم است، اقبال مخاطب مهم است، فی‌نفسه بحث اشتباهی نیست. اما بزرگانی که این ‏مسائل درباره‌شان مطرح می‌شود، اتفاقا فیلمسازان کم‌تماشاگری نیستند. بله، ناصر تقوایی فیلم کم‌فروش هم داشته، اما من حداقل چند ‏فیلم پرفروش هم از او به یاد دارم؛ مثلا به یاد دارم «ناخدا خورشید» خوب فروخت و حتی فیلم آخرش «کاغذ بی‌خط». از نظر دیده‌شدن و شمار تماشاگران هم «ای ایران»، «ناخدا خورشید» و «کاغذ بی‌خط» در گذر زمان خوب دیده شده‌اند و بحث‌های زیادی هم به ‏وجود آورده‌اند. بگذریم از «دایی‌جان ناپلئون» که یکی از دیده‌شده‌ترین سریال‌های تاریخ تلویزیون ایران است.»‏

راه‌ حل اروپایی
این روزها عده‌ای بدون توجه و مداقه در مفهوم اقتصاد آزاد از حمایت‌های دولتی برای تولید فیلم‌های فرهنگی به‌شدت انتقاد ‏می‌کنند. این گروه با نگاهی رادیکال به اقتصاد آزاد ذات سینما را در مفهوم عرضه و تقاضا خلاصه می‌کنند و بر این باورند که ‏حمایت از فیلمساز فرهنگی که در روند طبیعی بازار نتواند به فعالیتش ادامه دهد، منطقی و عاقلانه نیست.این درحالی است که ‏در اقتصادهای واقعا آزاد هم حمایت از آثار فرهنگی، اصلی پذیرفته شده است و حتی در دل سینمای‌هالیوود هم فیلمسازانی داریم که تنها بنا به ذات فرهنگی فیلم‌هاشان امکان ادامه حیات دارند. در اروپا البته این امر رواج بیشتری دارد و یکی از وظایف ‏دولت و شهرداری‌ها حمایت از تولید آثار هنری غیرتجاری است. مثلا در فرانسه مرکزی به نام مرکز فیلم فرانسه سالانه روی ٣٠‏فیلم فرهنگی سرمایه‌گذاری می‌کند (همان مرکزی که امسال از قهرمان اصغر فرهادی هم حمایت کرده). در دیگر کشورهای ‏اروپایی هم چنین مراکزی با نام‌های مختلف وجود دارند و با حمایت‌های مالی و معنوی و فاندهای مختلف از هنرمندان حمایت ‏می‌کنند. بگذریم از تلویزیون‌هایی مانند آرته و شبکه‌های مشابه که یکی از وظایف‌شان تولید آثار متفاوت غیرتجاری است. ‏در این زمینه می‌توان به آمار فروش سینمای اروپا در دو دهه اخیر هم رجوع کرد و گفت در صورتی که قرار بود روند اقتصاد ‏آزاد تکلیف ادامه حضور سینماگران فرهنگی را تعیین کند، آن‌وقت فیلمسازانی مانند برادران داردن، امیر کوستوریکا، فرانسوا ‏اوزون، پدرو آلمادوار، میشاییل‌هانکه و بسیار فیلمساز هنرمند و فرهنگی دیگر باید خیلی وقت پیش جای خود را به سازندگان ‏فیلم‌های پفکی- ابرقهرمانی داده بودند و روند تبدیل سینما به یکی از غرفه‌های شهربازی با سرعت بسیار بیشتری طی شده بود. ‏مثلا آخرین فیلم فرانسوا اوزون، «تابستان ٨٥» که ٤میلیون یورو هزینه تولیدش بوده، تنها ٢‌میلیون فروخته و فیلم ٦میلیون ‏یورویی «به لطف خدا» هم تنها نیمی از پول خود را برگردانده است. اگر فیلم «دو عاشق» را هم در نظر بگیریم که با هزینه ٨‏میلیون یورو تولید شده و تنها ٤‌میلیون فروخته، باید گفت اگر قرار بود تکلیف این کارگردان را سه فیلم آخرش روشن کند، باید ‏کار او را تمام‌شده می‌دانستیم. مثل امیر کوستوریکا که او هم چهار فیلم آخرش با حمایت‌های دولت فرانسه تولید شده‌اند و ‏پرفروش‌ترین فیلمش در ١٠سال اخیر «مارادونا از نگاه کوستوریکا» بوده که تنها ٧٠٠‌هزار یورو فروخته. برادران داردن هم ‏وضعیت مشابهی دارند و از میان فیلم‌های اخیرشان «احمد جوان» تنها یک‌ونیم‌میلیون یورو فروخته، «دختر ناشناس» که ٧میلیون هزینه داشته، کمتر از ٣‌میلیون فروخته و فیلم ٧‌میلیون یورویی «دو روز و یک شب» هم ٩میلیون فروخته تا حتی ‏پرفروش‌ترین فیلم‌ کارنامه‌شان هم از نظر آمار و ارقام سودآور نباشد. اما مسأله این است که در کشورهای اروپایی این درک در ‏سرمایه‌گذاران و مدیران وجود دارد که تنها با انجام یک رقابت (گیشه) نمی‌توان تکلیف رشته‌های متعدد را روشن کرد. برخی ‏از سینماگران هستند که تکلیف موفقیت یا ناموفق بودن‌شان نه در گیشه‌های سینما بلکه در فستیوال‌ها و دانشگاه‌ها و بحث‌های منتقدان ‏روشن می‌شود. موضوعی که در سینمای ما نادیده گرفته شده و شماری از منتقدان به اصرار و تأکید می‌گویند که معیار ارزیابی ‏موفقیت کسانی مثل ناصر تقوایی یا خسرو سینایی با رضا عطاران و مسعود ده‌نمکی یکی است. خسرو دهقان می‌گوید: «این ‏مقایسه‌ها چندان درست نیست و باید فاکتورهای موثر بر سینمای ما را با سینمای غرب قیاس کرد و بعد دست به مقایسه زد. ‏در این زمینه می‌توان گفت‌هالیوود سازوکار خودش را دارد، سینمای اروپا سازوکار خودش را و ایران هم سازوکاری مختص ‏خود دارد‎.»


سینمای دولتی ایران
دهقان، سینمای ایران بعد از انقلاب را «غیر از چهار پنج درصد»  سینمایی دولتی می‌داند: «از فردای بیست‌ودوم بهمن ٥٧ ‏تا همین حالا که با هم حرف می‌زنیم، ساختار سینمای ایران دولتی بوده و اگر هم کاملا دولتی نبوده، متعلق به نهادهایی مانند ‏شهرداری، حوزه هنری، فارابی و... بوده که به‌هرحال بخش خصوصی نیستند. چنین ساختاری متر و محکش بی‌تردید با سینمای ‏کشورهای غربی فرق دارد. یعنی اینکه کار کردن یا نکردن عده‌ای را به معیارهای اقتصادی ربط بدهیم و بخواهیم آن را به این ‏شکل توجیه کنیم، درست نیست.» به باور خسرو دهقان در سینما قوانین و قواعد دیگری سرنوشت هنرمندان را رقم می‌زند: ‏‏«اینجا در شکل قالبش هر فیلمسازی برای اینکه بخواهد فیلمش را بسازد، ناچار است برود سراغ دولت یا سایر نهادها و اینها ‏هستند که ترکیب فیلمسازان هر دوره را معین می‌کنند. یعنی می‌بینیم عده‌ای همه ساله کار می‌کنند و عده‌ای هم در ‏دست‌اندازهایی که همه‌شان هم بروکراتیک نیستند گیر کرده و کم‌کم از دور خارج می‌شوند؛ نه به اقتصاد و معیارهای اقتصادی ‏کار دارد و نه بهانه‌هایی مانند هزینه‌های تولید. چون همه‌ساله در این سینما فیلم‌هایی ساخته می‌شود که این منطق را نقض ‏می‌کنند‎.»

ذات سینما
‏«ذات سینما این است و بی‌رحمی در ذات سینماست. سینما شعر و شاعری نیست که نیاز به یک قلم و چند برگ کاغذ و خلوتی ‏داشته باشد و تمام. سینما هزینه دارد و امروز حداقل ٣‌میلیارد تومان برای ساخت هر فیلمی نیاز است. این وجه صنعتی به ‏هر حال مشکلات خودش را هم دارد و همین هم هست که‌سال به‌سال با بی‌رحمی‌های این صنعت آشناتر می‌شویم‎.»‏ اما حرف آخر خسرو دهقان: «باید بخش خصوصی را تقویت کرد تا تمام سینمای ایران دولتی نباشد. این می‌تواند بخشی از ‏مشکلات را هم حل کند و حداقل اینکه در کاهش برخوردهای سلیقه‌ای و دیدگاهی و باندی و حزبی موثر است. البته این را می‌دانیم ‏که هیچ مشکلی را نمی‌توان یک‌شبه حل کرد، اما گام‌هایی چون تقویت بخش خصوصی می‌تواند روزنه‌ای ایجاد کند برای نفس ‏کشیدن سینمای ایران.»


منبع: روزنامه شهروند
نویسنده: پولاد امین