پایگاه خبری تئاتر: همایون امامی از دوستان زنده یاد منوچهر طیاب و نویسنده کتاب « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که در مورد زندگی و فعالیتهای سینمایی منوچهر طیاب است، از این روزها با عنوان روزهای خُسران یاد میکند، اشاره او به مرگ نابهنگام دو تن از ستونهای سینمای مستند ایران، یعنی خسرو سینایی و منوچهر طیاب است که به فاصله کمتر از یک ماه از دنیا رفتند.
امامی درباره پیشینهی دلبستگی طیاب به سینما تعریف میکند: «طیاب در دوران تحصیل در دبیرستان البرز در زمینه نگارش و ترجمه مقالههای سینمایی، همکاری خود را با نشریه وزین « ستاره سینما» آغاز کرد. ترجمههای او در همان سالهای نوجوانی و قبل از تحصیل در رشته سینما برای بسیاری از علاقهمندانی که به زبان و منابع مهم انگلیسی زبان سینما دسترسی نداشتند بسیار راهگشا و آموزنده بود. ترجمه مقالاتی در آموزش کارگردانی و توضیح برخی اصطلاحات سینمایی که شاید برای نخستین بار در نشریههای سینمایی مطرح میشد. مقالههایی از آیزنشتاین، پودوفکین، آندره بازن و جی. لیدا نمونههایی از این بزرگان عالم نظری و تاریخی سینما بود که به طیاب مجال میداد همپای خوانندگان « ستاره سینما » سطح دانش سینمایی خود را نیز ارتقاء بخشد.
طیاب برای خروج از کشور ناگزیر از داشتن پذیرش از یک دانشگاه پزشکی یا مهندسی بود و رشته معماری در عین تعلق به حوزهی علوم مهندسی، در عین حال فصل مشترکی با ظرافتهای هنری و ذوقی نیز دارد. چنین است که سختگیریهای اداره روادید و صدور گذرنامه به این میانجامد که برخی از سینماگران ما به ناگزیر در رشته معماری تحصیلات خود را آغاز کرده و بعد به تحصیل سینما بپردازند و بعد یا چون طیاب پس از اتمام آن، تحصیل در رشته سینما را آغاز کنند یا چون سینایی تحصیل در رشته معماری را نیمه کاره رها کرده و به ادامه تحصیل در رشته سینما بپردازند.»
او اضافه میکند: «کارنامه سینمایی طیاب را که ببینید تنها یک تجربه داستانی در آن مییابید؛ « سوزنبان» (1350). بجز این، همهی فیلمهای او، مستند هستند. این پایداری و حضور مستمر در سینمای مستند به طیاب مجال میبخشد تا در طیف وسیعی از موضوعهای فرهنگی، هنری، بومشناختی، مردمشناختی (اتنوگرافیک) و ... فیلم مستند بسازد.»
امامی با بیان اینکه این گرایش پراشتیاق به مستندسازی انگیزهای دارد به صحبتهای زنده یاد طیاب اشاره میکند که در کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» گفته بود: «کار ما در دانشکدهی سینما زیاد بود. روزی شانزده تا هفده ساعت کار میکردیم. تدریس به سبک قدیم بود و بیگاری برای استادان، اصل و اساس کار. اکثر اوقات در مواقع فیلمبرداری از فیلمهای سینمایی مختلف، به اجبار کارآموزی میکردیم. در آن زمان، ده یازده سالی از پایان جنگ جهانی دوم میگذشت. اکثر تهیهکنندگان آمریکایی به دو دلیل برای تهیهی فیلم راهی اروپا شده بودند؛ یکی سوژهی فراوان در اروپای جنگزده و دیگری ارزانی دستمزدها. اتریش هم از هر دو لحاظ محل مناسبی بود. من در دوران تحصیل در فیلمهای مختلفی کارآموزی کردم که هم فال بود و هم تماشا؛ مثل سفر با بازی یول براینر و دبوراکار، کاردینال بهکارگردانی اتو پرمینجر، راههای سری با بازی ریچارد ویدمارک، فروید با بازی مونتگُمری کلیف. اما کار جدی من در دوران تحصیل راست و ریسکردن آرشیو فیلم وین زیر نظر یکی از استادانم، خانم آگنس بلایربرودی (Agnes Bleier Brody) بود. آنجا به نقش و اهمیت فیلم مستند در اشاعهی فرهنگ پی بردم. البته این مطالعات و کنکاش در ذهن و کارهای بعدی من تأثیر فراوان به جای گذاشت تا بدانجا که بعدها بهطرف سینمای مستند کشیده شدم.»
امامی ادامه میدهد: «سرانجام دانشکده در سال 1342 به پایان رسیده و طیاب عازم ایران میشود. فضای آن روز سینمای ایران یکسره در تسخیر سینمای تجاری مبتذلی بود که برای به سالن سینما کشیدن مخاطب از هر تلاشی هراندازه هم مبتذل و نادرست ابایی نداشت. از صحنههای جنسی گرفته تا نمایش سخیفترین لودگیها یا کپیسازی بازاریترین محصولهای سینمای هند یا هالیوود که فروش بالایی داشتهاند، همه و همه در دست تهیهکنندگان و کارگردانان فیلمفارسی به ترفندهای مجاز یا رمزهای درخشش و فروش بالا تعبیر میشد. بدیهی است چنین سینمایی نمیتوانست برای سینماگرانی که آیزنشتاین و پودوفکین و اورسون ولز و برگمن و برسون و درایر را الگوی خود میدانستند، میدانی برای ذوقآزمایی و جولان باشد. تنها راه، برابر این سینماگران اداره کل هنرهای زیبا بود که بعدها گسترش یافت و در سال 1343 به وزارت فرهنگ و هنر بدل شد. طیاب با نخستین ساختهاش سفال (1342) که با فیلمهای تولیدی آن روزهای هنرهای زیبا به لحاظ کیفی تفاوت چشمگیری داشت فیلمسازی را با فیلم مستند در ایران شروع کرد.»
وی اضافه میکند: «اگر تاریخ تحولی سینمای مستند کشور را مطالعه کنیم به خوبی متوجه میشویم که در ایران تا قبل از دههی ۴۰ ما واقعا چیزی به نام سینمای مستند نداشتیم. قبل از آن زمان فیلمهای خبری خانبابا معتضدی بود و بعد فیلمهای خبری خبرنگاران بیگانه در زمان اشغال ایران در جریان جنگ دوم جهانی و در کنار آن یکسری فیلم خارجی مثل «علف» و دو فیلم «کاروان سیاه» و «کاروان زرد» که شرکت اتوموبیلسازی سیتروئن فرانسه به منظور تقویت صنعت گردشگری میسازد. کارهایی هم با گروه دانشگاه سیراکیوز امریکا با هدف تبلیغ فرهنگ آمریکایی و بنا به خواست رییس جمهور وقت این کشور در ایران انجام میشد تا طبق دکترین اصل چهار ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا، از طریق نمایش فیلم در روستاهای ایران، این کشور معرفی و تبلیغ شود. در آن زمان «اداره کل هنرهای زیبای کشور» از فیلمسازان این دانشگاه میخواهد تا دورهای آموزشی برگزار کنند که از این رهگذر نیروی انسانی مورد نیاز این اداره کل تربیت شود و یکسری فیلمهای ساده و اولیه از آن دوران باقی مانده که دستپروردگان این گروه پس از دو سال در ایران میسازند. اینها درواقع شاید جزو اولین کارهای مستندی محسوب میشوند که در ایران و توسط فارغالتحصیلان آن دورهها ساخته میشود؛ فیلمهایی که در سطح کیفی بسیار ابتدایی قرار دارند. عملاً وقتی این موج فارغ التحصیلان که شامل منوچهر طیاب، کامران شیردل، خسرو سینایی، فرخ غفاری، هژیر داریوش، فریدون رهنما، احمد فاروغی قاجار و... به ایران باز میگردند و نخستین تجربههایشان را میسازند نقطه عطفی در مستندسازی ایران شکل میگیرد که به صورتی بسیار چشمگیر با مستندهای رایج آن روزهای سینمای ایران و تولیدهای گروه سراکیوز متفاوت است. اگر چه نمیتوان از حق گذشت که کمی پیشتر در بخش خصوصی و توسط ابراهیم گلستان نطفه تولید فیلمهایی متناسب با متر و معیارهای جهانی – البته در حوزه فیلمهای صنعتی برای شرکت نفت – بسته میشود.»
کارگردان فیلم مستند « گلدونه، مشرحیم، صغرا و دیگران» با اشاره به اینکه این گروه به سینمای روز جهان آشنا بودند، میگوید: «در نتیجه، حضور این افراد به شکلگیری نقطهی عطفی در مستندسازی سینمای ایران منجر میشود. بد نیست بدانید که نخستین درخشش سینمای ایران در جشنوارههای جهانی کن، اوبرهاوزن، ونیز و برلین با فیلمهای مستندی مثل«طلوع جدی» ساختهی احمد فاروغی قاجار، «خانه سیاه است» ساختهی فروغ فرخزاد، «تپههای مارلیک» ساختهی ابراهیم گلستان و فیلم «شقایق سوزان» ساختهی هوشنگ شفتی است. در این میان فیلم «ریتم» (1343) منوچهر طیاب هم مطرح است که علاوه بر درخشش در جشنوارههای جهانی توسط یونسکو نیز مورد توجه و تقدیر قرار میگیرد.»
به هر حال این افراد بدعتی میگذارند که به بنیانگذاری سینمای مستند ایران میانجامد. این سخنی به گزاف نیست. در میان این افراد منوچهر طیاب نقش بسیار پررنگی دارد، چرا که همکاری خود را تا سال 1357 در وزارت فرهنگ و هنر میماند و فیلم مستند میسازد.
نویسنده کتاب « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» اضافه میکند: «موجی که طیاب با مستندهایش در سینمای مستند ایجاد میکند یک اهمیت دارد و اهمیت دیگر فیلمهای او در وسعت دامنه و تنوع حوزههای کاری اوست. منوچهر طیاب در حوزههای فرهنگی، هنری و اجتماعی کار میکرد. فیلم اجتماعی او مثل «سوی شهر خاموش» که توقیف شد یا در فیلم «سیتی سمفونی» که وی با نام « آبادان» ساخت، از شهری سخن میگوید که به تدریح توسط غول نفت بلعیده میشود، هویت خود را از دست میدهد و زیر فشار حضور کنسرسیوم نفت و کارگزارانش عملاً هویتی غربی پیدا میکند.
او همچنین فیلمهای مردم شناسانه، پرتره در رابطه با بزرگان فرهنگ و ادب ایران و نیز درباره ایران شناسی نیز ساخته است و بارها برای من از علاقه دیرینش در مستندسازی از اقصی نقاط ایران می گفت؛ از آداب و رسوم و زندگی مردم و امکانات و ویژگیهای منحصر به فرد اقلیمی ایران. اما در عمل و به رغم تلاشهایش چنین امکانی شکل نگرفت، به همین دلیل ایران را به چهار قسمت تقسیم کرد؛ یک قسمت کویر، که در فیلم «همراه باد در دل تنهایی کویر»(1377) نمایش داد، یک قسمت جنوب ایران که در فیلم «دریای پارس» (86 – 1385) بازتاب یافت. در فیلم «البرز» (90 – 1389)، هم حاشیه های البرز و فرهنگ و تمدن شکل گرفته در آنجا را دنبال میکرد و یک قسمت هم زاگرس بود که غرب ایران را با تمام خصوصیتهای اقلیمی، فرهنگی، زیستمحیطی، اقتصادیاش در فیلم «زاگرس، گاهواره تمدنی کهن» (88 – 1387) به تصویر کشید. این فیلمها محصول سالها تحقیق و مکاشفه عاشقانهی منوچهر طیاب با سرزمین مادریش ایران است.»
امامی در پایان در پاسخ به اینکه آیا موضوع یا فیلم نیمه تمامی در کارهای منوچهر طیاب باقی مانده بود که از آن اطلاع داشته باشد؟ میگوید: «میدانم آخرین کاری که از ایشان به نمایش درآمد فیلم مستندی بود با عنوان « لرستان کهن سرزمین قوم کاسیت» (1396) ولی در مورد کار نیمه تمام باید بگویم ایشان در حال ساخت فیلمی راجع به زنبورداری و تاریخ زنبورداری در ایران بودند که بخاطر شروع بیماری ناگزیر از مسافرت به اتریش شدند و ساخت این فیلم که بخشهایی از آن نیز مورد فیلمبرداری قرار گرفته بود متاسفانه هرگز به پایان نرسید.»
منوچهر طیاب چهارم شهریورماه در بیمارستانی در وین بر اثر سرطان درگذشت.
پینوشت:
* ستاره سینما: یکی از نشریههای سینمایی مهم و معروف ایران که از 28دی1332 تا 1357 بهطور مداوم، با وقفههای نهچندان زیاد، منتشر میشد. صاحب امتیاز این مجله، پرویز گالستیان بود. افرادی که در دورههای مختلف انتشار، سردبیری این نشریه را بهعهده داشتند عبارتند از، کاظم اسماعیلی، روبرت اکهارت، پرویز نوری، ایرج نبوی، بیژن خرسند، جمال امید، رضا سهرابی، تقی مختار، سیامک پورزند، م. صفار، شاپور منصف و احمد کریمی.
*کتاب « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» به نویسندگی همایون امامی، دفتری است در شرح زندگی و نقد و بررسی کارنامه سینمایی منوچهر طیاب که توسط نشر ساقی در سال 1398 منتشر شده است.
منبع: خبرگزاری ایسنا