پایگاه خبری تئاتر: اگر فاوست (رضا بهبودی) برای لذت بیشتر از دنیا دانش خود را بهازای لذتهای دنیوی به نماینده شیطان، مفیستو (مسعود دلخواه) واگذار میکند، یعنی او روحش را در اختیار شیطان میگذارد. فاوست ابتدا هوسبازانه خواهان مارگریت است اما بعد عاشق میشود و همین عاملی مهم در بخشش فاوست از دوزخ است چرا که مارگریت حاضر به عذاب فاوست نیست. اما در فاوست نعیمی از این عاقبتاندیشی و دور شدن از کامجوییهای شهوانی خبری نیست و فاوست در گیرودار خدمت به خلایق به درک درستی از زندگی میرسد. این مسیر قدری باورپذیریاش سستتر است چون وارد دوری میشود که اصلا هدف از آن مشخصکننده یک فاوست نادم و پشیمان از کردههای زشت و پلیدش نیست و این ممکن نمیشود مگر در دایره گرفتاری دلدادگی و دچار عشقشدن. اما فاوست در شیوه اجرا و فرمگرایی گامی به پیش است.
نعیمی توانسته از آهنگسازی سیاوش لطفی به فضایی موسیقایی و درخور توجه برسد. بههمراهش طراحی حرکات محسن گودرزی فضا را با ضرباهنگ دلنشین میآمیزد. طراحی نور رضا حیدری و چهرهپردازی و ساخت ماسک افسانه قلیزاده هم به تصویرسازیها کمک کرده است چون هر لحظه دربرگیرنده تصویری است که در آن تمامی عناصر دیداری و حرکتی، مداخله لحظهای و عینی دارند. یعنی بهراحتی مشهود است که در آن تالار که تقریبا فضا خالی از اشیاست فقط با حرکت بازیگران و حضور اشیا و استفاده از نور، لباس، گریم و ماسک جلوههای تصویری متنوع و تاثیرگذار خواهند شد.
عناصر شنیداری هم بر القای فضا و استقرار ضرباهنگ و ایجاد هماهنگی کلی تاثیرگذارند. به همین دلیل میتوان گفت که حمیدرضا نعیمی خواسته در شکل اجرایی حتی از دو نمایش موفق قبلی- درخشش در ساعت مقرر و سقراط- پویاتر و خلاقانهتر عمل کند. موفق هم شده چون در تالار وحدت قاببندیهای زیبایی را پیشروی مخاطبش قرار میدهد. اگر پیش از اینها علی رفیعی میتوانست به واسطه مدل اجراهایش تالار وحدت را سرشار از تصاویر گیرا و هنرمندانه کند، حالا نعیمی هم آمده که در این تالار شگفتیساز شود. یعنی بیآنکه ادعایی داشته باشد بتواند در این تالار کولاک کند. علاوه بر اینها باید به طراحی صحنه خلاق و زیبا و مقتدر رضا مهدیزاده و بازیها هم دلالتی مستقیم بدهیم موفقیت کار حمیدرضا نعیمی را. ایده گویها که بهدرستی در نیمه راست صحنه چیده شده و در جاهایی مختلف از بالاوپایینشدن و افتادن و غلت و و اغلتزدن آنها تصاویر نمادین و تاثیرگذار متجلی میشود.
این چیدمان و صحنهآرایی مزین و موجز بسیار کارآمد و تصویری است و در القای مفاهیم و تثبیت اندیشه و سازگاری ذهن مخاطب با درک و دریافت مسایل بسیار موثر است. چراکه ذهن در مسیر یکیشدن با تصاویر است که میتواند دچار معانی دامنهدار شود و علت همانا در گرو جذب و مداخله این تصاویر مرتبط و بههمپیوسته است. ایده گویها جهان بینهایت را نمایان میکند. فاوست یک انسان است بر زمین که میخواهد خود را از بیچارگیها و رنجهایش برهاند و این حس میتواند تا دوردستها پراکنده باشد؛ تا هر جایی که تخیل و تصور بشر راه به آنجا دارد.
این گویها در صحنه گیوتینزدن سر مارگریت در تکثیر توپهای نقرهای جلوه هراسناکی از حیات را پیشرویمان قرار میدهد که گاهی آدمها با قضاوت نادرست فرجام اندوهبار و تلخی را بر دیگران تحمیل میکنند. با آنکه استفاده از صندلیها برای روانشدن حرکات و تنوع حضور بازیگران تاثیرگذار بود اما در صحنه مواجهه کشیش با مارگریت (بهناز نازی) و مارت (فروغ قجابگلو) بازهم مانع از استقرار ضرباهنگ درست میشد و لحظاتی از نمایش را کشدار و کسلکننده میکرد. رضا بهبودی حضور خلاقی داشت اما در یکسوم آخر بلاتکلیف بود چراکه متن نتوانسته به پایانی که گویای مطلب باشد برسد و شعار در آن موج میزند. بازیگر هم با آنکه در صحنههای پیشین مدام ما را با حرکات غیرقابلپیشبینی شگفتزده میکرد، اما در یکسوم نهایی سردرگم میماند. چنانچه رضا بهبودی از سال 75 و با اجرای نقش کوچکی در بینوایان بهروز غریبپور سعی میکرد بازیگریاش در تئاتر دیده شود و حالا دو، سهسالی است این دیدهشدن اتفاق افتاده است.
بهمن عباسپور (والنتین) هم جوانی است که در ارایه نقشش در آستانه دیدهشدن است. یعنی نقش را خوب شناخته و در ناخودآگاهش برای ابعاد وجودی نقش به حرکات و سکنات لازم رسیده و حالا میداند فرازونشیب آن را برای ماندگاری بر ذهن مخاطب طی طریق کند. نقشش با صدا و حرکت در ذهن ثبت میشود. بنابراین این طبیعی است که بازیگران سالها دچار این دگرگونی و تحول و دگردیسی شده باشند و هیچکس در تئاتر یکشبه به سر مقصد نرسیده باشد!
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: رضا آشفته