پایگاه خبری تئاتر: «ويتسك مختل شده» نوشته «مهين صدري» و «اميررضا كوهستاني» داستاني است متمركز بر عشق و خشونت. آنها در يك آپارتمان زندگي ميكنند و با اينكه خيلي نزديك هستند ولي در حال حاضر با هم رابطه چنداني ندارند. تنش موجود بين «فرانتس» و «ماري» محسوس است. خيلي به ندرت آنها را همراه هم در يكي از قابهاي تصويري جداگانهاي كه توسط نويسنده و كارگردان براي اجراي «ويتسك مختل شده» طراحي شده ميبينيد. زن، پولي براي پرداخت اجارهبها ندارد، بنابراين به اجبار در آپارتمان مرد زندگي ميكند. «فرانتس» با توجه به وابستگي «ماري» به خود، بازي اعمال قدرت و كنترل را شروع ميكند. آپارتمان همانند يك زندان است. اما هر كدام از اين پنجرههاي تصويري (screen window) مجزا از يكديگر، فضاهاي بستهاي ميسازند كه مانند لانه زنبور به هم متصلند. اولين نمايش صحنهاي «ويتسك مختل شده» به سال 2021 موكول شده. در نسخهاي كه روز شنبه ۱۹ دسامبر به صورت آنلاين به نمايش درآمد، كاراكتر مرد، فرانتس (Enno Trebs) و شخصيت زن را ماري (Lorena Handschin) دانشجو (هنرجو) تئاتر بر عهده داشتند. دو شخصيتي كه به خاطر متوقف شدن كارشان، به شدت عصبي هستند و روي اعصاب هم راه ميروند، به اين دليل كه نميدانند اين وضعيت تا چه زماني ادامه پيدا ميكند. رابطه و عشق بين آنها با اضافه شدن عنصر حسادت كه از خطوط اصلي نمايشنامه «ويتسك» نوشته گئورگ بوشنر است، دراماتيزه شده و به واسطه فلاشبك، با عبارت «۶ماه قبل» در كار مشخص ميشود. زندگي زن در ادامه به واسطه درام دچار نوسان ميشود. «مهين صدري» در جايي مينويسد: «ماري» گوشوارهها را از كجا آورده؟ و «ماري» چرا بچهاي كه از فرانتس حامله بوده را بدون اينكه توضيحي بدهد، سقط كرده؟ آيا «ماري» به «فرانتس» اعتماد ندارد؟ «فرانتس» شديدا آزردهخاطر شده و آنها با هم بحث و جدل ميكنند، در اين بين تصوير برق چاقوهاي آشپزخانه را ميبينيم. در آغاز، يك شهر بزرگ با پنجرههاي بلند به عنوان يك پسزمينه در صحنه كه در تاريكي مطلق شب فرو رفته، به تصوير كشيده ميشود. «اميررضا كوهستاني» و «مهين صدري» كه به تمركز بر زيباييشناسي و مختصرسازي متون شهرت دارند، از اين منظر به خوبي عمل كرده و در اجرا موفق بودهاند.
خبر زنكشي
يك فيلتر مانند ذرهبين در امتداد رديفهاي پنجرههاست كه حركت ميكند و متوقف ميشود اما آنچه در يكي از صدها لانه زنبور روي ميدهد ممكن است در خانه بغلي و پاييني هم رخ دهد. اين اتفاق نشان از پايان دارد، وقتي در اين سه خانه كه يكي بالاي ديگري است و در تكتك آنها نگاه ميكنيد، تكرار/بازگويي آخرين صحنه شروع ميشود. «مهين صدري» و «اميررضا كوهستاني» داستان «فرانتس» و «ماري» را از مقالهاي از روزنامه گرفتهاند، مثل «گئورگ بوشنر» كه داستان «ويتسك» را از مقاله روزنامهاي در سال 1821 در مورد قتل زنان الهام گرفت. در فاصله بين صحنههاي «فرانتس» و «ماري» كه هميشه به مشاجره ختم ميشود، صدايي خارج از صحنه، خبرهاي خشونت خانگي و قتل زنان در زمان كنوني را اعلام ميكند و نوشتهاي ظاهر ميشود درباره «مرداني كه از روي خشم، عدم كنترل روان، حسادت و ترس از دست دادن شريكشان، آنها را كشتند».سطوح روايي متناظر نيستند. اين لايههاي همپوشان لبههاي برآمدهاي دارد كه برش نخورده است. متن بوشنر، در جايي كه ذكر شده، همچنين فراتر از درام زن و شوهري ميرود. وهمي غير معمول كه او را به حركت وا ميدارد، روياهايي كه به ذهنش خطور و او را تسخير ميكند، بداقبالي كه در وجودش جا خوش كرده است؛ همه اينها اشاره به امري فراتر از توضيحات روانشناختي و اجتماعي دارد.
در مورد كشمكش با عروسك تبادل نظر كنيد
باقيمانده مفهوم، غير قابل درك است، شايد اين روياها و خيالها براي اين در سر يك قاتل شكل بگيرد كه عمل او را توجيه كند. در انتهاي اجرا «فرانتس» در «ويتسك مختل شده» يك نقش ممتاز را بازي ميكند، در حالي كه «ويتسك» ساخته «بوشنر» در تمام سطوح تحقير ميشود. اينكه «فرانتس»، «ماري» را كه قصد ترك او را دارد، ميكشد يا نه مشخص نميشود و پايان باز ميماند، زيرا صحنه چندين بار با نتايج متفاوت نمايش داده ميشود. اما نكته تروماتيك دقيقا در همين تكرار نهفته است. يك بار «فرانتس»، با آدمكهاي كوچكي كه از سيم و كاغذ درست شده و نقش «ماري» را بازي ميكند، او را نزديك چشم و نزديك دوربين نگه ميدارد. گويي اين شانس نيز وجود دارد كه او به عنوان بازيگر جايگزين، روي صحنه و بيرون از خود، حسادتش را نمايش دهد و برونريزي كند.
اجازه بدين برم سمت صندلي خودم
هنگام اجرا كنار صفحه نمايش يك قسمت براي گفتوگو (chat) وجود داشت كه از شروع نمايش باز بود، پس از پايان اجرا تماشاگران در مورد اين صحنه مشغول گفتوگو بودند و اكثرا از كار تعريف و تمجيد كردند. ۴۴۰ نفر براي اين اجراي آنلاين بليت خريده بودند كه همگي قبل از شروع اجرا درست وانمود ميكردند كه در يك فضاي واقعي سالن هستند، به هم سلام ميكردند و يك فضاي صميمي و دوستانه ساخته بودند، مخصوصا كساني كه خارج از برلين زندگي ميكردند. آنها به شوخي مينوشتند: «اجازه بدين برم سمت صندلي خودم» يا نوشيدني سفارش ميدادند.
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: كاترين بتينا مولر/ ترجمه: رها شيرازی