خواننده این اثر با شنیدن روایت «پائولینا» و همچنین اعترافات «میراندا» در رابطه با معنا و مفهوم عدالت، حقوق بشر و بخشش، دچار شك و تردید می‌شود. به راستی عدالت توسط چه كسی اجرا می‌شود؟! «دورفمن» نمایشنامه «مرگ و دختر» كه برنده جایزه «لارنس آلیویه» شد را با الهام از قطعه‌ای به همین نام، اثر «شوبرت» نوشته است. نسخه سینمایی این اثر هم در سال 1994 به كارگردانی «رومن پولانسكی» ساخته شد و روی پرده رفت.

پایگاه خبری تئاتر: جایگاه عدالت كجاست؟ چه وقت و چگونه می‌توان بخشید؟ ظلمی كه بر قربانی رفته به چه شكل قابل جبران است؟ آیا مجازات گناهكار از بار رنجِ قربانی كم می‌كند؟ اینها سوالاتی است كه «آریل دورفمن»، نویسنده شهیر آرژانتینی در نمایشنامه «مرگ و دختر» مطرح می‌كند و به مرور تلاش می‌كند به این سوالات پاسخ دهد. این نویسنده، سال‌های بسیاری از زندگی خود را در كشور شیلی گذراند و همانجا تحصیل كرد و در سال 1967 رسما به شهروندی این كشور درآمد و به مدت سه سال (از 1970 تا 1973) در مقام مشاور فرهنگی رییس‌جمهور، به این كشور خدمت كرد اما پس از كودتا و به قدرت رسیدن «پینوشه»، مقیم امریكا شد. 

مضامین آثار «دورفمن» كه خود فعال حقوق بشر بود را عمدتا آرمان‌ها و مبارزه‌های كشتگان، مفقودشدگان و رنج‌كشیدگانِ دوره سیاه و وحشت‌بار دیكتاتوری تشكیل می‌دهد. او خود در پاسخ به كسانی كه در نقد نمایشنامه «مرگ و دختر» پرسیده بودند: «پس اجرای عدالت چه می‌شود؟» پاسخ داد: «انسان می‌تواند با خشم پایداری كند و زنده بماند، اما نمی‌تواند برای همیشه با خشم زندگی كند. من شخصی هستم كه به خشونت اعتقاد ندارم، ولی به هر حال خشونت و غیظ و غضب در درون من هست. بنابراین، قبول این واقعیت، اولین قدم در راه نوعی شناخت و درك طبیعت انسانی است و این كاری است دشوار و تلاش می‌خواهد.» 
او همچنین در رابطه با دوران پس از دیكتاتوری و برخورد بازماندگان و زخم‌خوردگان آن بیان كرده است: «برای من و اطرافیان من آسان بود كه فكر كنیم، ما خوبِ مطلق بودیم و آنها بدِ مطلق. مساله این است كه از كجا معلوم ما كردار و رفتار آنها را تقلید نكنیم؟ از كجا معلوم كه ما عین آنها نشویم؟ مساله این است كه چگونه خودمان را از تقلید آنها باز بداریم؟ چه كنیم كه مثل آنها نشویم؟ چگونه با آن دشمنان مقابله كنیم، بدون اینكه از آنها دیو بسازیم؟»
این نمایشنامه سه پرده‌ای، سه شخصیت دارد به نام‌های «پائولینا سالاس» زنی چهل ساله، «خِراردو اسكوبار» شوهر پائولینا و وكیل دادگستری و «روبرتو میراندا» پزشك و شكنجه‌گر پائولینا در سال‌های دیكتاتوری. نویسنده در ابتدای نمایشنامه آورده است: «زمان اكنون است و مكان كشوری كه احتمالا شیلی است اما می‌تواند هر كشور دیگری باشد كه بعد از یك دوره دراز دیكتاتوری به یك حكومت دموكراتیك رسیده است.» 
این اثر یك روایت جهانشمول است و فقط مختص كشور شیلی نیست؛ «مرگ و دختر» می‌تواند سرگذشت هر انسانی در هر نقطه‌ای از جهان باشد كه گرفتار رنج‌های حكومت‌های دیكتاتوری شده و پس از گذشتن از آن دوران نیز همچنان با تبعات آن سر می‌كند بی‌آنكه گناهكاران اصلی مجازات شوند. 
نمایش با اضطراب و ترسِ «پائولینا» آغاز می‌شود. او كه همچنان وحشت سال‌های دیكتاتوری را با خود حمل می‌كند، با شنیدن كوچك‌ترین صدایی از بیرون خانه، تفنگی برداشته و آماده شلیك می‌شود. 
«دورفمن» در این اثر به بررسی آثار دیكتاتوری در انسان‌ها می‌پردازد؛ حكومت‌های دیكتاتوری از میان می‌روند اما وحشت و اضطرابِ آن دوران به سادگی در قربانیان تمام نمی‌شود. او همچنین در این اثر به نقد حقوق بشر می‌پردازد. «خراردو» همسر پائولینا، اكنون در دولت جدید، فعال حقوق بشر و حقوقدان است كه عضو كمیته حقیقت‌یاب است، كمیته‌ای همانند بسیاری از كمیته‌های حقوق بشری كه به سرنوشت انسان‌ها و آنچه بر آنها رفته، بی‌اعتنا هستند. 
«پائولینا» در حكومت دیكتاتوری پیشین، شكنجه‌های سختی را تحمل كرده است، اما وحشت آن روزها را همچنان با خود حمل كند. اكنون كشور دارای یك حكومت دموكراتیك است و همه‌ چیز به نظر خوب است اما این وضعیت با ورود نابهنگام «میراندا»، شكنجه‌گری كه در دولت جدید تلاش می‌كند با اسم و رسم دیگری زندگی كند، همه‌ چیز تغییر می‌كند. 
این شكنجه‌گر به ‌طور اتفاقی در راهی كه اتومبیل «خراردو» خراب شده، قرار می‌گیرد و او را به خانه می‌رساند و «خراردو» او را برای صرف نوشیدنی به خانه دعوت می‌كند. او اكنون به هیچ وجه نشانه‌ای از اینكه روزی یك شكنجه‌گر ماهر بوده از خود بروز نمی‌دهد اما «پائولینا» كه در تمام مدت شكنجه چشم‌هایش بسته بوده، «میراندا» را از روی صدا و برخی عاداتش می‌شناسد. با حضور «میراندا» در خانه، پائولینا تصمیم می‌گیرد خودش عدالت را اجرا كند و به این ترتیب با زندانی كردن او و تهدید به وسیله اسلحه، یك دادگاه خصوصی به راه می‌اندازد. این وضعیت چندان به مذاق شوهرش كه اكنون عضوی از دولت جدید است خوش نمی‌آید؛ «خراردو» در ابتدا حرف‌های همسرش را مبنی بر اینكه «میراندا» شكنجه‌گر او بوده باور نمی‌كند و همه اینها را ناشی از سختی‌هایی می‌داند كه بر همسرش گذشته و «میراندا» را یك شهروند بی‌گناه می‌داند اما رفته رفته حقیقت بر او هم روشن می‌شود اما همچنان معتقد است كه عدالت باید توسط قضات برقرار شود اما «پائولینا» معتقد است این قضات در طول دوره دیكتاتوری برای نجات هیچ‌كس قدمی برنداشتند، آنها یا همراه دیكتاتوری بودند یا خود را كنار كشیده و سكوت اختیار كرده بودند و به هر ترتیب با جنایت‌های رژیم دیكتاتوری همراه بوده‌اند.
در طول نمایش، «پائولینا» از شكنجه‌هایی كه بر او رفته پرده برمی‌دارد؛ شكنجه‌هایی دردناك كه همچون نیشی بر بدن مخاطب فرو می‌روند و آثار آن، پس از پایان نمایشنامه نیز در او باقی می‌مانند. خواننده این اثر با شنیدن روایت «پائولینا» و همچنین اعترافات «میراندا» در رابطه با معنا و مفهوم عدالت، حقوق بشر و بخشش، دچار شك و تردید می‌شود. به راستی عدالت توسط چه كسی اجرا می‌شود؟! 
«دورفمن» نمایشنامه «مرگ و دختر» كه برنده جایزه «لارنس آلیویه» شد را با الهام از قطعه‌ای به همین نام، اثر «شوبرت» نوشته است. نسخه سینمایی این اثر هم در سال 1994 به كارگردانی «رومن پولانسكی» ساخته شد و روی پرده رفت. 
«مرگ و دختر» كه به همت نشر فرهنگ جاوید و با برگردان «محمود كیانوش» منتشر شده است، صدای خاموش انسان‌های رنج كشیده‌ای است كه عدالت درباره آنها، چه در دوره حكومت دیكتاتوری و چه پس از آن، هرگز اجرایی نشده و حقوق بشر واژه‌ای است تهی از معنا. 


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: نوا ذاكری