پایگاه خبری تئاتر: خورشید (1398) یک فیلم اجتماعی به کارگردانی مجید مجیدی فیلمساز سرشناس ایرانی است که جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر را به دست آورد.
این فیلم اجتماعی داستان پسربچهای ۱۲ ساله به نام علی و سه دوستش را روایت میکند که نانآور خانواده هستند و برای امرار معاش به سختی کار میکنند و گاهی حتی برای رسیدن به پول دست به دزدی میزنند. طی یک سری رویدادها، از علی خواسته میشود، رد یک گنج را بگیرد اما او و دوستانش برای دسترسی به تونلی که گنج در آن مخفی شده باید در مدرسه خورشید ثبت نام کنند که یک موسسه خیریه برای آموزش به کودکان کار است. اصالت این فیلم به بازی کودکانی برمیگردد که همگی از بین کودکان کار بوده و هیچکدام بازیگر حرفهای نیستند. فیلم جدید مجیدی که این روزها روی پرده سینماهای ایران رفته با اقبال نسبتا خوبی روبهرو شد و فروش آن از یک میلیارد عبور کرد.
خورشید در عرصه جهانی نیز مورد تحسین و توجه منتقدان و جشنوارههای سینمایی قرار گرفته است؛ این فیلم در هفتادوهفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ونیز در بخش جایزه اصلی برای کسب شیر طلایی جشنواره رقابت کرد، روحالله زمانی بازیگر جوان آن موفق شد جایزه مارچلو ماستریونی برای بهترین بازیگر جوان پدیده هفتاد وهفتمین جشنواره ونیز را از آن خود کند. این فیلم در ادامه مسیر موفقیت خود جایزه بهترین فیلم بلند جشنواره سینمایی اجیال قطر را نیز برد.
در پی موفقیتهای متعدد بینالمللی، شرکت فیلمسازی استرند ریلیزینگ(Strand Releasing) که شناختهشدهترین شرکت فعال در حوزه توزیع فیلمهای غیرانگلیسی زبان در آمریکاست، آذرماه گذشته حق پخش این فیلم را برای سینماهای این کشور خرید و قرار شد خورشید مجیدی به آمریکا برود.
حالا روزنامه آمریکایی لسآنجلس تایمز نقدی در تحسین فیلم جدید مجیدی منتشر کرده است. در این نقد میخوانیم: مجید مجیدی کارگردان زبردستی که صدای اقلیتها و افراد به حاشیه رانده شده در کشور ایران است، در فیلم خورشید با یک حس همدردی عمیق از تنگدستی و عزت نوجوانان محروم میگوید. از فیلم بچههای آسمان (۱۹۹۷) که نامزد جایزه اسکار شد تا جدیدترین گوهر ژانر رئالیسم اجتماعی این کارگردان یعنی خورشید، مجیدی همچنان در تعهد خود به قشر آسیبپذیر جامعه ثابتقدم است.
شخصیت اصلی فیلم جدید مجیدی، علی (روح الله زمانی) ۱۲ ساله کک و مکی است که در کارهای قانونی یا غیرقانونی همه فن حریف بوده و بیشتر عمرش رنگ مهربانی را به خود ندیده است. او هیچوقت موضع تدافعی خود را ترک نمیکند و عمدا به سرسخت و کله شق بودن تظاهر میکند تا بتواند در شهری مثل تهران زنده بماند. اما ناامیدی در چشمان هراسان و صدای ملتمس وی به خوبی مشهود است. بازی زمانی که یکی از بهترین نقشآفرینیهای امسال بود، با نمایش رنج یک پسر یتیم که مادرش نیز در یک آسایشگاه روانی بستری است، قلب مخاطب را به درد میآورد.
وقتی یکی از خلافکاران محل از علی میخواهد گنجی که در نزدیکی مدرسه مخصوص کودکان خیابانی چال شده را پیدا کند، او و همدستان جوانش که همگی بار شرایط نامطلوب و کار اجباری را به دوش میکشند به ناچار در مدرسه ثبت نام میکنند تا به تدریج راه خود را به سمت گنج باز کنند. در داخل مدرسه نیز یک ناظم فداکار و دلسوز به نام آقای رفیعی (جواد عزتی) نگران علی است و سعی میکند از تخلیه قریب الوقوع این مرکز آموزشی جلوگیری کند.
به لطف مجیدی و هومن بهمنش، فیلمبردار، درام خورشید پر است از تصویرسازیهای جذاب و غرق در نور خورشید: مثل صحنهای که یکی از دانشآموزان کولهپشتیش را به هنگام بالا رفتن از دیوار به هوا پرت میکند، تعقیب و گریزهای پرشتاب داستان یا آزاد کردن کبوترها در دل آسمان صاف.
خوشبختانه مجیدی در این فیلم راه کلیشهای و قابل پیشبینی سینمای غرب را دنبال نمیکند و به جای آن مخاطب را وادار میکند بیعدالتی جهان را از دریچه چشمان این پسران جوان ببیند؛ شاید برخی از آنها راه فرار از این شرایط را پیدا کنند اما برای بیشتر کودکان خیابانی این اتفاق نمیافتد. مجیدی در این فیلم هم مثل فیلم باران دغدغه پناهجویان افغان را دارد و این دغدغه را در شخصیت دختر جوانی که برای تامین خانوادهاش در مترو دستفروشی میکند، نشان میدهد.
خورشید اگرچه تاثیرگذار و نفسگیر است اما به دنبال جلب ترحم بیننده نیست. کاراکترهای فیلم مجیدی شخصیتی پویا دارند هرچند رسیدن به چنین شخصیتی معمولا به قیمت جوانیشان تمام میشود. آنها از خشم و خستگی اشک میریزند اما در جایی دیگر از فیلم شنا و فوتبال بازی میکنند تا به خودشان یادآوری کنند هنوز بچهاند و باید بچگی کنند. همین لذتهای زودگذر است که پایان بندی این فیلم را تلخ و دردناکتر میکند؛ وقتی جستوجوی علی برای زیرخاکی به پایان میرسد، ارزشمندترین گنجها یعنی امید برای آینده و داشتن افرادی که صادقانه توجه و اهمیت خود را به او ارزانی میکنند، قبلا به غارت رفته است.
به گزارش ایرنا، مجید مجیدی متولد ۱۳۳۸ تهران است که فعالیت هنری خود را با بازی در نمایشهای صحنهای آغاز کرد و سپس به «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» پیوست و به بازی در نمایش و نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه پرداخت. نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه انفجار نخستین تجربه اوست، که با دوربین ۱۶ م.م فیلمبرداری شد و فیلم بدوک اولین فیلم بلند در مقام کارگردانی است.
فیلمهای سینمایی خورشید (۱۳۹۸)، آن سوی ابرها (۱۳۹۵)، محمد رسول الله(ص) (۱۳۹۳)، آواز گنجشک ها (۱۳۸۶)، بید مجنون (۱۳۸۳)، باران (۱۳۷۹)، رویای سبز (۱۳۷۸)، غاز مهاجر (۱۳۷۸)، رنگ خدا (۱۳۷۶) و بچه های آسمان (۱۳۷۵) از جمله آثار برجسته در کارنامه هنری این فیلمساز مطرح است.