محمدحسین مهدویان اساساً تربیت‌شده بودجه‌های حاکمیتی است و اگر سال‌ها با سرمایه نهادهای حاکمیتی مشق و تجربه نمی‌کرد هرگز در سینمای ایران چنین جایگاهی نمی‌یافت. او می‌تواند خیالش راحت باشد که بدون پول بی‌حساب ایران، که نیازی به بازگشت توسط مخاطب عمومی ندارد، جای دیگری نمی‌تواند فیلمسازی را ادامه دهد.

پایگاه خبری تئاتر: محمدحسین مهدویان کارگردان سینما بعد از انتشار قسمت ششم سریال زخم کاری در شبکه نمایش خانگی در اعتراض به آنچه ممیزی‌های «غیرمنطقی و غیرعرفی ساز» متنی منتشر و صدای اعتراضش را بلند کرد. او در بخشی از این متن مدعی تمایل همکاری پلتفرم‌های جهانی با فیلمسازان ایرانی شد و نوشت: «شنیده‌اید که چند پلتفرم بزرگ بین‌المللی از جمله نت‌فلیکس برای سرمایه‌گذاری روی طرح‌ها و ایده‌های فیلمسازان ایرانی ابراز تمایل کرده‌اند؟ تردید نکنید که به زودی زود پلتفرم‌های خارجی، مقصد هنرمندان خلاق ایرانی خواهند شد و نخبه‌های فرهنگی ما هم مثل نخبه‌های علمی و اقتصادی عرصه را خالی خواهند کرد.»

در پی این ادعا امیر ابیلی روزنامه‌نگار سینمایی در متنی ادعای وی را به چالش کشیده است. متن این یادداشت به شرح ذیل است:

«تهدید» مهم‌ترین ابزار فیلمساز ایرانی برای باج گرفتن از مدیر و فرار از پاسخگویی در مقابل سرمایه‌گذار است. تهدید مدیران تلویزیون به رفتن به وی‌اودی‌ها، تهدید مدیران فرهنگی دولت به رفتن به شبکه‌های ماهواره‌ای و حالا ظاهراً تهدید به رفتن به نتفلیکس! تهدیدهایی که عموماً هم جواب گرفته و باعث عقب‌نشینی مدیران فرهنگی می‌شود و حالا تبدیل به راهی مطمئن برای باج‌خواهی شده است.

نه فقط کسانی که از نزدیک فضای ساخت فیلم و سریال در ایران را درک کرده‌اند، بلکه حتی ناظران پیگیر اخبار فرهنگی نیز به خوبی می‌توانند مضحک بودن خبر همکاری فیلمسازان ایرانی و نتفلیکس-مهمترین شبکه استریم فیلم و سریال در دنیا- را درک کنند.

نظام فیلمسازی در ایران، ساختاری یَله و رها و مقاوم در برابر هرگونه برنامه‌ریزی است، که «کارگردان» در آن در تمام زمینه‌ها حرف آخر را می‌زند. «کارگردان ایرانی» با آنکه عموماً اصول اولیه تکنیکی سینما را هم بلد نیست، خود را مولفی در قد و قواره بزرگان تاریخ سینما می‌داند. او هیچ پاسخگویی در برابر مخارج تولید ندارد و انگار یکی از وظایفش گران کردن تولید است. تن به هیچ‌گونه برنامه‌ریزی دقیقی نمی‌دهد. به هیچکس در فرم و محتوا پاسخگو نیست و در تمام اجزای اثر از فیلمنامه تا … به سلیقه خود دخالت می‌کند و در بسیاری از موارد به آن لطمه می‌زند.

در فرایند کارخانه‌وار تولید و عرضه فیلم و سریال در آمریکا اما کارگردان یک تکنسین، و یک جز از تعداد بسیاری چرخ‌دنده‌ای است که یک اثر را می‌سازند. به این دقت کنید که در بسیاری از مجموعه‌های نمایشی شبکه‌های امریکایی اپیزودهای مختلف یک مجموعه را کارگردان‌های مختلفی می‌سازند، اما همه در چارچوب استانداردهای تکنیکی یکسان. این یعنی کارگردان صرفاً تکنسینی است که نه‌تنها حق ندارد از فیلمنامه تخطی کند، نه‌تنها حق ندارد تحلیل‌های سیاسی-اجتماعی شخصی خود را وارد اثر کند، بلکه حتی حق ندارد از چارچوب‌های بصری و تکنیکی مورد تائید کمپانی تخطی کند. جز این، او در برابر زمان و مخارج تولید پاسخگوست. چنین فرایند منظم و دقیقی اساساً چه نسبتی با ساختار بی در و پیکر تولید در ایران دارد که فیلمساز ایرانی تصور می‌کند می‌تواند در آن نظام تولیدی کار کند؟

برای اثبات شکست چنین توهمی هم البته مثال‌های فراوانی هست. هنوز مدت زیادی از جنجال پروژه «مست عشق» حسن فتحی نگذشته است. فتحی یکی از تربیت‌شدگان ساختار تولیدی ایرانی است. تازه بسیار حرفه‌ای‌تر و باتجربه‌تر از امثال مهدویان. اون سال‌ها برای تلویزیون سریال ساخته بود و حتی در شرایط سخت تولید تلویزیونی نیز به خوبی عمل کرده بود، با این حال با ساختار کمی حرفه‌ای‌تر ترکیه به چنان مشکلاتی برخورد که جنجالش تا مدت‌ها ادامه داشت. در همان پروژه مشکل طرف ترک چه بود؟ اینکه فیلمساز ایرانی بی هیچ منطق حرفه‌ای چندین برابر نیاز یک فیلم سینمایی راش ضبط کرده است. در مقابل مخارج کار هیج پاسخگویی و تبعیتی ندارد و تن به هیچ نظمی در تولید نمی‌دهد. در مقابل پاسخ طرف ایرانی چه بود؟ «تهدید» به اینکه آنها شأن مولانا را رعایت نکرده‌اند و باید پاسخگو باشند! بگذریم از سینماگران دیگری که آنها هم به ترکیه کوچ کردند تا با یک شبکه ایرانی همکاری کنند و پس از مدتی سرافکنده بازگشتند.

به این دقت کنیم که حتی اصغر فرهادی؛ به عنوان حرفه‌ای‌ترین فیلمساز ایرانی در فضای بین‌الملل و نزدیک‌ترین سینماگر ایرانی به فرم قصه‌گویی آمریکایی، نیز پس از چندین تجربه خارج از ایران همچنان مشغول همکاری با کمپانی‌های درجه دوی اروپایی است و نتوانسته است تن به همکاری با یک کمپانی بزرگ امریکایی دهد و همچنان موفق‌ترین فیلمهایش همان‌هایی است که در ایران ساخته است. البته فیلمسازان دیگری از جمله بهمن قبادی و امیر نادری و عبدالرضا کاهانی و.... هم بودند که همگی در ایران از اعتبار بالایی برخوردار بودند و خارج از ایران هیچ دستاوردی نداشتند.

مسئله صرفاً هم تن دادن به فرایند دقیق تولید استودیویی هالیوودی نیست. بلکه قبل از آن دانش فیلمسازی هم هست. اساساً بهترین سریال تولید ایران نیز- چه تلویزیون چه شبکه خانگی- بسیار ضعیف‌تر از تولیدات معمولی و ضعیف نتفلکیس است. «قورباغه» هومن سیدی به عنوان استاندارترین سریال این سال‌های ایران-صرفا از حیث تکنیک و کارگردانی- خودش یک کلاژ و کپی دست چندم از آثار غربی است، که در زمان پخش و پیش از آن نیز شنیده‌هایی از تلاش برای فروش رایت به نتفلکیس یا شعب آن در آسیای شرقی وجود داشت که ظاهراً به جایی نرسید.

محمدحسین مهدویان اساساً تربیت‌شده بودجه‌های حاکمیتی است و اگر سال‌ها با سرمایه نهادهای حاکمیتی مشق و تجربه نمی‌کرد هرگز در سینمای ایران چنین جایگاهی نمی‌یافت. او می‌تواند خیالش راحت باشد که بدون پول بی‌حساب ایران، که نیازی به بازگشت توسط مخاطب عمومی ندارد، جای دیگری نمی‌تواند فیلمسازی را ادامه دهد. و به احتمال زیاد در نتفلکیس با دیدن نمونه آثارش؛ از جمله «زخم کاری»، پیش از امضای قرارداد همکاری ابتدا او را به کلاس‌های اصول کارگردانی هدایت خواهند کرد. او همچنان در اصول کلی دکوپاژ از مشکلاتی جدی رنج می‌برد و با فاصله گرفتن از فرم مستندش این مشکلات بیشتر هم به چشم می‌آیند. کارگردانی که به دلیل کم بودن پلان‌هایش نمی‌تواند ریتم درستی در روایت ایجاد کند، کارگردانی اکثر دقایق اثرش را با موسیقی پرحجم پُر می‌کند تا تعلیق ایجاد کند و کارگردانی که برای دیده شدن اثرش روی عبور از خط قرمزهای اخلاقی حساب کرده تا داستان اثرش، به نظر می‌رسد صحبت از نتفلیکس کمی برایش زود باشد.


منبع: خبرگزاری مهر
نویسنده: امیر ابیلی