پایگاه خبری تئاتر: روز گذشته اصغر فرهادی بیانیه ای در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد و عاقبت مجبور شد در برخی زمینهها ابراز موضع کند. فرهادی در زمان حضور جشنواره کن گفته بود که او اهل بیانیه نوشتن و ... نیست و حرفهایش را در فیلمهایش میزند اما کار را به جایی رساندند که او هم بیانیه بنویسد.
اتفاقا در واکنش به چند برخورد سیاسی فرهادی چنین جوابیهای را منتشر کرد، شاید بتوان گفت بعد از حرفهای سخنگوی وزارت خارجه که گفت: «نیاز است برای بخشهای بینالمللی تصمیمات درستی بگیریم و به نظر من معرفی فیلم «قهرمان» به اسکار یک انتخاب خوب و درستی بود.» سرآغاز این اتفاقات بود.
بعد از آن داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد روایت فتح در مصاحبهای با خبرگزاری مهر گفت: « «آقای اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را. اصغر فرهادی با هر آنکه دوست داشته است فالوده خورده و میخورد.»
در پی این اتفاقات رسانه های فارسی زبان خارج نشین و جناح راست تندرو داخل نشین هر دو به یک اندازه این جمله را برجسته کردند : «اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را.»
بعد از این اصغر فرهادی بیانیهای منتشر کرد که در خبرگزاری مهر هم منتشر شد و در آن گفته است : « «چگونه من را منتسب به خود میکنید در حالی که بارها در فرودگاه پاسپورت من را جلب کردهاید و جلسات بازجویی گذاشتهاید؟ چگونه من را منتسب به حکومتی میکنید که بارها پیغام فرستاده: «بهتر است فرهادی به ایران بازنگردد»؟ من نه هیچگاه کوچکترین قرابتی با منش و تفکر واپسگرای شما داشتهام و نه سر سوزنی به گزافهگوییهایتان در پوشش حمایت و تعریف و تمجید نیاز دارم.
شما که سالها برای فرار از پذیرش مسئولیت خود سعی در جا انداختن واژه «سیاهنمایی» در کنار تکتک فیلمهای من کردید و شگفت که در سوی مقابلتان همین تلاش برای متهم کردن من به سفیدنمایی در جریان است! اگر تا به حال از آزارهایی که برای من پیش آوردهاید سخن به میان نیاوردهام تنها به این دلیل بوده که نخواستهام راهم را جز با کارم که به آن ایمان دارم پیش ببرم؛ هرگز گمان نکنید که از سر همراهی با شما بوده است.»
و در جایی دیگر هم لغو معرفی فیلم «قهرمان» به اسکار را بلامانع دانسته و نوشته است: «اگر معرفی فیلم من از سوی ایران برای مراسم اسکار شما را به این نتیجه رسانده که من زیر سایه پرچم شما هستم، صراحتاً اعلام میکنم که هیچ مشکلی با لغو این تصمیم ندارم. دیگر برایم سرنوشت فیلمی که با جان و دل ساختهام، مهم نیست؛ چه در ایران، چه در بیرون از ایران. این فیلم ساخته شده است و اگر جانی داشته باشد میماند، اگر نه، فراموش میشود.
متاسفم که تلاشم برای ماندن در ایران، ساخت فیلم در ایران و نمایش آن در ایران، این تعبیر را با خود همراه دارد که او در حال یک بازی دوسویه است. من همواره با تمام وجودم نوشتهام و فیلم ساختهام. کسانی که از نزدیک مرا میشناسند میدانند همیشه عاشق زندگی در میان این مردم و فیلم ساختن برایشان بودهام، با آنکه امکان کار و زندگی در هر جای دیگر از دنیا و به دور از حاشیهها را داشتهام.اما گویی این بار تلاشی گسترده از هر سوی در کار است تا این عشق و امید به سمت دلسردی برود، تعدادی با نشر خاطرههای تحریف شده و جعلی، عدهای دیگر با تهمت و ادعاهای خلاف واقع، برخی هم با انتساب من به حکومت. گرچه اطمینان دارم که بدخواهان همچنان به راه خود میروند اما به احترام آنان که در پی حقیقت اند، این نوشته را منتشر میکنم و به زودی سعی خواهم کرد درباره حواشی دیگر نیز با صراحت صحبت کنم.»
بعد از این دوباره همان دوقطبی مخالفان و موافقان فرهادی بیشتر از پیش در فضای مجازی ادامه پیدا کرد و جنگی که از زمان جشنواره کن شروع شده است همچنان ادامه دارد.
در جواب این بیانیه فرهادی داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد روایت فتح دوباره متنی منتشر کرد که این واقعا یکی از عجایب روزگار است، دقیقا همان ادبیات، موضع و نگاهی را دارد که طیف برانداز خارج کشور درباره فرهادی دارند! انگار یک کسی از آن خارج نشینان همیشه منتقد فرهادی نوشته است نه آقای مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد روایت فتح! متن جوابیه مرادیان:
« هوالعزیز
این یادداشت را داوود مرادیان مینویسد، از جایگاه حقیقیاش به عنوان یک ژورنالیست و مستندساز:
«روی سخنم باآقای فرهادی نیست. ایشان بهتر از من و فراتر از ما این داستان را می داند. اما جهت روشن شدن ذهن آندسته از مخاطبانی که احتمالاً با حرفهای ایشان گمان بردهاند با تیپ اجتماعی و هنری مثل آقایان بیضایی یا تقوایی مواجهند، صرفاً میزان وابستگی امروزشان را به دیروزی که با جمهوری اسلامی ایران همکاری داشته اند میشمرم.
برای مطرح شدن در حوزه سینما و نوشتن در سیما، مسیر بسیار سختی وجود دارد. آنقدر که بسیاری از استعدادهای این کشور،بهعلت نداشتن اتصالات و رانتهای معمول، پشت در اتاق مدیران فیلم و سریالها در تلویزیون میخشکد و فرو میریزد. اما در سریالسازی هیچگاه بر روی استاد فرهادی بسته نبوده و ایشان در یک حساب سرانگشتی چندین سریال را قرارداد بسته و نوشته است. روزگار جوانی را ایشان نوشته است. داستان یک شهر را هم نوشته و هم ساخته است. سریال دیدنی! فرج و فرخ را هم آقای فرهادی ساخته است. به گفته مهران مهام، متهم گریخت و خانه به دوش رضا عطاران هم به قلم ایشان است اما بدون اسم! جذابتر اینکه در سریالسازی در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نه فقط به روی ایشان باز بوده که دولنگهی دیگرشان هم برای همسر محترم ایشان باز شده بود. سریالهای پشت کنکوری ها را چه کسی ساخته است. سریالهای ماه مهربان، چشم به راه، پزشکان، یادداشتهای کودکی و...
آقای فرهادی سینما را با مردی شروع کرده که همقطارانش اورا با سنگ حکومتی بودن میرانند! آقای ابراهیم حاتمی کیا که مقایسه ایشان با حاتمیکیا هم قصه جذابی است که خواهم گفت. ارتفاع پست به قلم آقای فرهادی است.
تا قبل از درباره الی آقای فرهادی برای تامین هزینه فیلم هایش وضعیت پر مشکلی داشته اند. سکوی پرش آقای فرهادی فیلم سینمایی درباره الی است. سرمایه گذار این فیلم آقای محمود رضوی از نزدیکترین افراد به شهردار وقت تهران و رئیس فعلی مجلس است. نسبت آقای رضوی با حاکمیت مقدس جمهوری اسلامی نیاز به توضیح دارد؟
سرمایه گذار فیلم سینمایی نادر و سیمین بانک پاسارگاد است. از جمله بانکهای زیرنظر بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران.
نادر و سیمین آقای فرهادی پنج سیمرغ از جشنواره ای گرفته که در آن آقایان ابوالقاسم طالبی و حسن عباسی داور بودهاند! (فارغ از نظر مثبت یا منفیشان درباره فیلم) نسبت ایشان و جشنواره نیز با جمهوری اسلامی ایران واضح است.
در سیام مهرماه سال 1396 رسماً از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت جمهوری اسلامی اعلام شد اصغر فرهادی نیازی به ارسال فیلمنامه برای پروانه ساخت ندارد! داروغهزاده اعلام کرد : همین الان هم برخی فیلمسازان هستند که فیلمنامههای شان خوانده نمیشود اما پروانه ساخت میگیرند و این براساس سابقه آنها و اعتمادی که جلب کردهاند رخ میدهد، مثل اصغر فرهادی یا ابراهیم حاتمیکیا که فیلمنامه کامل آنها خوانده نمیشود و این اصلا به نظر من یا مدیریت سازمان ارتباط ندارد بلکه کاملا با نظر شورا انجام شده و این اتفاقی است که بهتدریج در حال شکلگیری است.
نادر و سیمین محصول 1389 است. یعنی یک سال بعد از روی کار آمدن دولتی که آقای فرهادی با مچبند سبز علیه اش در خیابان قدم زده و عکس گرفته. این دولت به این فیلم با آن هیات داوران پنج سیمرغ داده و به اسکار هم معرفیاش کرده.
سی بهمن 1391، مشاور عالی رئیس جمهور ایران که آقای فرهادی علیه اش در خیابان با مچبند سبز عکس گرفته، رئیس سازمان سینمایی وقت آقای شمقدری رسماً اعلام کرد که به دستور رئیس جمهور ایران، برای آقای فرهادی لابی شده تا ایشان بتواند به راحتی به اسکار دست پیدا کند. تا امروز برای دیگر نامزد ایرانی اسکار یعنی آقای مجید مجیدی هیچ صحبتی از لابی نشده است. این ادعا منحصراً به آقای اصغر فرهادی اختصاص دارد. آقای شمقدری با این ادبیات درباره فیلم آقای فرهادی سخن می گوید: «در فرآیند اسکار فیلمی انتخاب شد، رفت و حمایت شد. برنامهریزی شد اما بعضیها منکر هستند و میگویند برنامهریزی شده نبود، تصادفی بود. آنها ممکن است خلقت و هستی را هم تصادف بدانند البته آنها در خیالات خودشان سیر میکنند. بیایند ببینند در کجا میتوان در راستای خلقت تصادفی کار کرد و به جایی رسید. ممکن است بر حسب تصادف به تنایج اولیه برسید، اما یک قله را هدف گرفتن و به آنجا رسیدن هیچ وقت بر حسب تصادف اتفاق نمیافتد. ما طراحی کردیم و حتی لابیگری کردیم تا این اتفاق بیفتد و برای همه ایرانیان مهم بود که یک فیلم ایرانی اسکار بگیرد. فیلمساز برای ما مهم نبود بلکه مهم این بود که فیلم از سینمای ایران جایزه بگیرد.»
در سینمای ایران به درست یا غلط تقریباً همه فیلمسازان طعم ممیزی را چشیده اند. ابراهیم حاتمی کیا که نزدیکان فرهادی حکومتی اش خطاب می کنند فیلم توقیفی دارد (گزارش یک جشن) فیلم هایی دارد که بعضا به مساله خورد و روی پرده دچار مشکل شد (برج مینو، موج مرده) رسول ملاقلی پور نیز با این مسائل دست به گریبان بود. چگونه است آقای اصغر فرهادی تا کنون حتی یک فریم سانسور روی فیلمهایش اعمال نشده.
در همه دولت ها کارگردانانی هستند که توسط دولت پیروز در انتخابات برصدر می نشینند و قدر می بینند. تا جایی که جایزه ویژه هم در دولت اقای روحانی برای آقای هومن سیدی طراحی شد. به همین میزان کارگردانانی هستند که توسط همان دولتها نادیده گرفته می شوند. فیلم چ آقای حاتمی کیا چنین داستانی را تجربه کرد. چگونه است که آقای فرهادی در همه دولتها قدر می بیند و بر صدر می نشیند؟ نامزد همه دولتها برای اسکار است؟ آیا ایشان استعدادی دارد که فرابشری است و میان هشتاد میلیون ایرانی یکی مثل او نیست؟
در پایان گمان می کنم آقای فرهادی بهتر از هر کسی میداند من هرگز مثل اویی را تمجید نکرده و نمی کنم. صرفاً توصیف کرده ام. این توصیف را نیز سالهای سال است که دهخدا در تعریف واژه کانفورمیست آورده است. آقای فرهادی بهتر میداند وابسگرا؟! بودن که تهمت شوخ ایشان به من است بهتر است از طبیعت فرصت طلب و حزب بادی که امروز در آستانه اسکار با فیلمی که شائبه شدید کپی کاری بر آن محتمل شده زور می زند با نظام جمهوری اسلامی فاصله گذاری کند شاید بتواند دوباره چیزی دشت کند. نظامی که از موی سر تا نوک پای فرهادی مدیون وجود اوست. آقای فرهادی ماهم از شما بیزاریم اما شما حتماً نه از ما نه از هیچکس در جمهوری اسلامی نمی توانی بیزار باشید. درست مثل محسن مخملباف. شما از موی سر تا نوک پایت مدیون جمهوری اسلامی است ای کودک لوس، محبوب و غرغروی همه دولتها! جمهوری اسلامی که ما برایش میمیریم اما شما هم نانش را می خوری هم با فحش دادن به آن برای خود اسکار دست و پا می کنی.»
در این میان رضا صائمی (منتقد سینمایی) مطلبی در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد که قابل تامل است:
« در فیلم گذشته، بابک کریمی به علی مصفا می گوید: نمیشه یه عمر یه پات این ور جوب باشه یه پات اونور جوب، بالاخره یه جا جوب گشاد میشه!...حالا نویسنده این دیالوگ و مولف این اثر، خود متهم به این وضعیت شده و در میان کشمکش این طرف جوبی ها و آن طرف جوبی ها چنان کِش آمده که صدایش درآمده!....تا دیروز متهم بوده که چرا سکوت کرده و واکنش نشان نمی دهد، حالا متهم است که چرا بیانیه داده!...کنش هنرمند در اثرش باید نمایان شود!...آنهم نامه ای که همان ابتدایش گفته که همواره بر آن بوده و هست که حرفش را با فیلم هایش بگوید!...حال او مصداق این مصرع است: از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود!
در این میان اما آنچه برای من بیش از هر چیز آزار دهنده است دست و پا زدن برخی به اسم و رسم منتقد است برای مخالف خوانی هایی که هدفش نقد و نفی فرهادی نیست، اثبات خود است!...و چه کسی بهتر از فرهادی!..آنقدر بزرگ هست که کوچک بودنمان را با زدن او پنهان کنیم و از اعتبارش معتبر شویم!....مقصودم منتقدان هویتمند، شناخته شده و قابل وثوق اما مخالف فرهادی نیستند که آنها تکلیفشان هم با خودشان هم با نقد معلوم است که من همواره به خواندن نقدهایشان مشتاقم...منظورم آنهایی هستند که هنوز غوره نشده می خواهند با فرهادی کُشی، مویز شوند!....هنوز برادری شان ثابت نشده، ادعای ارث دارند!...عزیزم شما هنوز منتقد بودنت احراز نشده، رای صادر می کنی!...دوران من متهم می کنم پس هستم تمام شد!.. منتقد بودن یا نبودنت را اثبات کن!...مساله این است!....که تازه آنهم فضیلت نیست، تنها یک وضعیت است!»
بهر روی ، سیاست و سیاست بازی عالمی دگر است و سینما و فیلمسازی جهانی دیگر، هر وقت این دو به همدیگر آلوده شده اند فقط یک نتیجه داشته است شکست برای هر دو طرف.
منبع: عصر ایران
نویسنده: نهال موسوی