˝ملاقات بانوی سالخورده˝ نمایش کلاسیکی محسوب می‌شود اما هادی حجازی‌فر با فضای گروتسک، فانتزی و رویاگونه در معاصر کردن این نمایش برای مخاطب کوشیده است.

پایگاه خبری تئاتر: فردیش دورنمات نویسنده شناخته شده و معتبری است و خیلی از هنردوستان تئاترها و یا فیلم‌هایی را که بر اساس کارهای او ساخته و یا اجرا شده است را روی صحنه دیده‌اند. در صحنه تئاتر حمید سمندریان فقید یکی از علاقمندان کارهای دورنمات بود و نمایش‌های "ازدواج آقای می سی سی پی " و  بعدها "بازی استریندبرگ" را با حضور هما روستا و رضا کیانیان روی صحنه اجرا کرد و چند سال قبل‌تر هم نادر برهانی مرند در سالن اصلی تئاتر شهر نمایش"رمولوس کبیر"را با بازی سیامک صفری و افسانه ماهیان روی صحنه برد. نکته حائز اهمیت در آثار دورنمات طنز تلخ و سیاهی است که در روابط میان شخصیت‌ها در یک فضای توام با سوءظن و شک وجود دارد و شناسی روابط  بین افراد یک جامعه تخصص دورنمات در نوشتن محسوب می‌شود.

تجربه شیرین جوانی کارگردان

هادی حجازی‌فر کارگردان جوانی است که نمایش‌هایی نظیر "رومئو و ژولیت" را در گذشته روی صحنه آورده است. حجازی در نمایشش با شناخت و احاطه کافی ترکیب درستی از فضاسازی، استفاده درست از نور و موسیقی به همراهی هدایت درست بازیگران در فضای گروتسک، فانتزی و رویاگونه را خلق می‌کند و با دقت نظر زمانی (80 دقیقه) را برای اجرای نمایشش انتخاب می‌کند که اوج و فرودهای و شخصیت‌پردازی‌های مورد نیاز را انجام داده باشد. به‌ هر حال نمایش "ملاقات با بانوی سالخورده" یک نمایش استاندارد و با کیفیتی است که همه اجزایش به درستی در کنار هم چیده شده است و این ساختار و وحدت رویه باعث ارتباط تماشاگر با نمایش می‌شود. حجازی‌فر با امکانات محدود صحنه‌ای با بضاعتش تلاش می‌کند حس و حال محیط شهر و امکانات جانبی‌اش مثل ایستگاه قطار را به مخاطب منتقل کند. صحنه رفتن آلفرد را در شب به ایستگاه قطار به یاد بیاورد که به صورت موجزی با افکت صوتی، نورپردازی و استفاده از دود فضای فیزیکی ایستگاه قطار را برای مخاطب عینیت می‌بخشد.

شخصیت‌پردازی کلاسیک

نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" نمایش کلاسیکی محسوب می‌شود و داستان اوج و فرودها و نقطه عطف‌های آثار کلاسیک را دارد. زنی مسن، پابه سن گذاشته و متمول برای انتقام‌گیری از اهالی شهر زادگاهش بعد از سال‌ها بر می‌گردد. زنی پر از کینه و نفرت از مرد مورد علاقه و مردم شهرش که باعث تباهی و بدبختیش شده‌اند. این تم بازگشت به سرزمین و یا محل زندگی برای گرفتن انتقام و یا یادآوری خاطرات شیرین و یا تلخ گذشته تم نام آشنا و محبوبی برای درام‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان است.


تداخل خیر و شر

در نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" شخصیت مثبت و منزهی نمی‌بینیم و همه شخصیت‌ها نقاط تیره رنگی در درون‌شان دارند. کلارا زاخانسیان شخصیت اصلی و محوری نمایش دختر معصوم و فریب خورده دیروز و بانوی پیر و فرتوت امروز که در پس ظاهر خونسرد و آرامش تصمیم دارد که به هر قیمتی که شده انتقامش را بگیرد. او برای گرفتن انتقامش با پول شوهرثروتمند و فقیدش با خریدن امکانات زیر ساختاری و اقتصادی مکان‌های مجاور شهرگلن باعث فقر و بی‌پولی در شهر می‌شود و این سوال در ذهن مخاطب بعد از فهمیدن این اقدام کلارا به وجود می‌آید آیا همه اهالی شهر در این قضیه مقصر هستند. آیا کودکان هم که در شکل‌گیری طرد کلارا در سال‌های دور نقشی داشته‌اند و آیا برای انتقام‌گیری فردی می‌بایست تمامی اعضا یک شهر را نابود کرد. آیا اگر کلارا پول و ثروت نداشت باز هم می‌توانست چنین انتقامی از آلفرد و ساکنین این شهر کوچک و دو افتاده بگیرد.

شخصیت اصلی و محوری دیگر آلفرد است. مرد کافه‌چی که مقصر اصلی طرد کلارا از ده است و به نظر می‌رسد ناجوانمردانه با باردار کردن کلارا و ورود زنی جدید به زندگیش از کارش سلب مسئولیت کرده و سرنوشت سیاه کلارا را او رقم زده است. با این ویژگی‌ها این تصور به وجود می‌آید که آلفرد شخصیت منفی ماجرا است. اما به تدریج متوجه می‌شویم که فقط آلفردو در این قضیه مقصر نبوده است و زن فعلیش با کمک اهالی روستا مثل مرد نابینا و سایرین که به نحوی از ماجرا اطلاع داشتند، شرایطی را مثل دادن پول برای ابراز شهادت دروغ فراهم آوردند تا کلارا از شهر اخراج شود. نگاه تیز و نقادانه دورنمات حتی شهردار، کشیش، مامور قانون و معلم را زیر سوال می‌برد که برای حفظ منافع شرایط را تغییر می‌دهند. شهرداری که در ابتدا به آلفرد می‌گوید شهردار آینده در فصل بهار او خواهد بود و در ادامه هم به او اطمینان می‌دهد که او را تحویل کلارا نمی‌دهد در ادامه مسیر رویه دیگری را در پیش می‌گیرد. حتی کشیش که نماد مذهب و حقیقت جویی است علی رغم هشدار اولیه‌ای که به آلفرد برای خروج از شهر می‌دهد با سایرین همدست می‌شود و با ضربات خنجر آلفرد را از پای در می‌آورد. معلم در این میان شخصیت موجه‌تری دارد و جایی در نمایش می‌گوید "ما مردم گلن فقیر نیستیم، بلکه فراموش شده‌ایم" او در شبی که آلفرد قصد خروج از شهر را دارد با شنیدن حرف‌های آلفرد تکان می‌خورد و تلاش می‌کند با رفتن پیش کلارا شرایطی را به وجود بیاورد که تصمیمش را تغییر بدهد. نکته فاجعه بار برای آلفردو حضور اعضا خانواده‌اش در بین مردم شهر برای انتقام‌گیری از او است و دیدن چنین وضعیتی باعث درهم شکستگی روحش می‌شود و به نظرم جذاب‌ترین بخش نمایش با استحاله شخصیتی آلفرد بعد از دیدن این قضایا است که به یک آرامش و حس درونی می‌رسد و مثل نیمه نخست داستان در اضطراب و تشویش ماندن و رفتن قرار ندارد و با آرامش مرگ مختومش را می‌پذیرد و خودش را از زندگی جهنم‌وارش نجات می‌دهد.

بازی‌های درست و سنجیده

بازی‌های نمایش همگی درست و سنجیده و به جا هستند. صادق ملکی در نقش آلفرد به خوبی دو وجه اضطراب در نیمه اول نمایش و آرامش در نیمه دوم نمایش را در بازیش انجام می‌دهد و به نوعی بهترین بازی کار متعلق به او است. سایر بازیگران هم تلاش می‌کنند با توجه به مختصات نقش‌شان بازی‌های درست و پالوده‌ای ارائه کنند.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: احمدمحمد اسماعیلی