با هر معیاری داریوش مهرجویی در کنار عباس کیارستمی از شاخص‌ترین چهره‌های سینمای ایران است. ویژگی عمده او این است که همواره کوشیده طوری فیلم بسازد که علاوه بر تماشاگران خاص خودش، طیف گسترده‌تری از تماشاگران را نیز به سالن‌های سینما بکشاند و در این کار کم‌وبیش موفق بوده است.

 پایگاه خبری تئاتر: هرچند در سال‌های اخیر داریوش مهرجویی آنی نباشد که می‌شناختیم، هرچند که گاهی جو عمومی علیه او باشد، بااین‌حال نمی‌توان از کنار این فیلمساز گذشت. کارگردانی که اهل تنوع و ساخت فیلم در ژانرهای مختلف است؛ بخشی از تاریخ مهم سینما است؛ کسی که در کاراکترسازی، در ساخت شخصیت‌های ماندگار توانایی زیادی دارد؛ خالق «لیلا»، «بانو»، «هامون» و کمدی اجتماعی «اجاره‌نشین‌ها» در حافظه سینمایی ما جا خوش کرده است.

این یادداشت مروری است بر کاراکترهای ماندگار سینمای داریوش مهرجویی.

مش حسن، مردی که به مرور گاو شد

مش حسن عاشق است، از نوع عشق انسان به حیوان. او عاشق و وابسته گاو خود است. اما حادثه بیخ گوش گاوش خوابیده است، حیوان در نبود مش حسن می‌میرد. مش حسن که برمی‌گردد توان رویارویی با نبود گاوش را ندارد، نبودش را انکار می‌کند، به‌تدریج وجود خود را نیز انکار می‌کند و به گاو تبدیل می‌شود. تا آنجا که می‌گوید: «من مش حسن نیستم، من گاوم، من گاو مش حسنم.»

بازی زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی در نقش مش حسن و ضجه‌هایش دیدنی و فراموش‌نشدنی است. کاراکتری که آقای بازیگر را به جایگاه خود رساند. عزت‌الله انتظامی فیلم «گاو» را جزو سخت‌ترین تجربه‌های بازی خود می‌دانست. 

داریوش مهرجویی کارگردان پیش از انقلاب بود. با ساخت فیلم «گاو» شناخته شد. فیلمی که یکی از نمادین‌ترین کارهای داریوش مهرجویی است. نکته جالب تعریف بنیان‌گذار جمهوری اسلامی از این فیلم است. فیلمنامه «گاو» را داریوش مهرجویی بر پایه داستان گاو از کتاب عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی نوشته است. البته این فیلمساز از دیگر داستان‌های این کتاب بهره برده و چند ویژگی را وارد فیلم «گاو» کرده است.

فیلم منتقدان و مخاطبان بسیاری را راضی کرد تا آنجا که جلال آل‌احمد درباره آن می‌نویسد: «گاو فیلم مهمی است و نباید آن را یکبار دید.» بعدها در فیلم «فروشنده» ارجاعاتی به این فیلم شد و آن دیالوگ معروف را وارد گفتار مردم کرد: «-آدم‌ها چطور گاو می‌شن؟ + به‌مرور».

 حمید هامون، نماد نسلی حیران

هامون شاید ماندگارترین کاراکتر سینمایی ایران باشد، کاراکتری که جریان‌ساز بود، موج ایجاد کرد، تأثیرگذار بود و هنوز از کنار دست‌فروش‌های خیابان انقلاب که رد می‌شویم عکس حمید هامون با آن عینک بزرگ را می‌بینیم که میان قاب‌هایشان خودنمایی می‌کند. حمید هامون نماد نسل روشنفکر و سرگشته‌ و حتی شکست‌خورده‌ای شد که هر چه می‌دود کمتر می‌رسد، دیالوگ‌هایش ورد زبان یک نسل بود، اندوهش، پوشش و افکارش گریبان نسلی را گرفت و اصطلاح هامون‌بازها رواج یافت.

آونگ میان رویا و واقعیت، عشق و جنون را در بوف کور صادق هدایت می‌بینیم، شاید بتوان گفت «هامون» نسخه تصویری و پرداخته شده بوف کور است و این را داریوش مهرجویی نیز تصدیق کرده. خسرو شکیبایی با این فیلم ستاره شد، بیتا فرهی شناخته‌شده. تاثیر «هامون» بر خسرو شکیبایی آن‌چنان بود که تا سال‌ها بعد رگه‌های از حمید هامون در بازی‌های او دیده می‌شد. این بازیگر برای «هامون» سیمرغ بهترین بازیگر مرد جشنواره فجر را برنده شد.

مجله فیلم در صدمین شماره خود از مردم نظرخواهی کرد، «هامون» آن سال فیلم برگزیده شد. شش سال بعد از آن نیز و در نظرسنجی دیگر این ماهنامه باز هم مردم «هامون» را به‌عنوان فیلم منتخب انتخاب کردند. البته برخی نیز این فیلم را ضد زن، ضد روشنفکری و حتی سفارشی ساز می‌دانستند.

به‌هرحال نمی‌توان هامون را در قالب کاراکتری که به دنبال خود است و در تعارض و تناقض، نادیده گرفت یا او را خط زد. مخصوصاً آنجا که به خود می‌گوید: «نگاه کن، تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرورفتی.» هنوز هم این مونولوگ کاربرد دارد و می‌توان با او همراه و همدل شد.

بانو، تنهایی گریزناپذیر

«بانو» شروع نگاه ریزبینانه مهرجویی به زنان است. اگر هامون مردی سرگشته و سرخورده بود، مریم بانو از زنی می‌گوید که نسخه زنانه حمید هامون است. بانو زنی است که در عشق شکست‌خورده و به دنبال تسکین است. زنی که برای گریز از تنهایی خانه‌اش را محل زندگی افراد فقیر و تهیدست می‌کند اما از همین‌جا ضربه می‌خورد، دچار فروپاشی روحی می‌شود و کم‌کم تغییر می‌کند و به پذیرش می‌رسد. بحران فیلم با ترک خانه از سمت همسر بانو، محمود، شروع می‌شود.

هنر داریوش مهرجویی و بازی بیتا فرهی در کنار سایر بازیگران باعث شده اوج و فرودهای اخلاقی بانو به ظرافت تصویر شود. هرچند «بانو» به دلیل آنچه توهین به فقرا خوانده می‌شد در ابتدا و توسط فخرالدین انوار، معاون سینمایی وقت، توقیف شد و اکرانش چند سال بعد اتفاق افتاد، اما آن را می‌توان از مهم‌ترین فیلم‌های مهرجویی دانست.

 سارا، بازنده‌ای در حصار آبرو

داریوش مهرجویی در ساخت دنیای زنانه تبحر دارد، در اقتباس ساختن مهارت بیشتر. این کارگردان با «سارا»، «پری» و «لیلا» پیشرو در سینمای زنانه بود. «سارا» اقتباسی از نمایشنامه «خانه عروسک» هنریک ایبسن است. فیلم «سارا» با بازی نیکی کریمی از زنی حرف می‌زند که در میان دنیای مردانه برای زندگی و خانواده‌اش می‌جنگد.

زنی که در لابه‌لای مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی دیده نمی‌شود، آن‌طور که باید قدر نمی‌بیند و حتی طرد می‌شود. زنی که در حصار آبرو نادیده گرفته شده و نهایتاً تمام آنچه برایش تلاش کرده بود را جا می‌گذارد و می‌رود.

فریدون جیرانی درباره «سارا» و «لیلای» مهرجویی می‌گوید: «به اعتقاد من، داریوش مهرجویی اولین فیلمسازی است که به استقبال اصلاحات رفته است و قبل از اینکه اصلاحات شکل بگیرد دو فیلم مهم تاریخ‌ساز «سارا» و «لیلا» را ساخته بود. این دو فیلم مقدمه سینمایی هستند که از سال ۱۳۷۷ راه افتاد که قهرمانان زن آمدند و خواستار هویت دیگری برای زنان شدند.»

نیکی کریمی هم «سارای» مهرجویی را زنده کرد و هم «پری» او را، فیلم‌ها و نقش‌هایی که از بهترین‌های این بازیگر بود. «سارا» فارغ از بازی نیکی کریمی که به این کاراکتر جان داد، کارگردانی داریوش مهرجویی که در روزگار اوج خود به سر می‌برد، پشت دوربینش محمود کلاری را دارد که باعث شده کلیت این اثر سینمایی فیلمی مهم و ماندگار به شمار رود. سکانسی که سارا مهمانی ترفیع همسرش را ترتیب داده اما هم‌زمان نگران و مضطرب لورفتن راز خود است را به یاد می‌آورید؟ یا آن دیالوگی که بین سارا و حسام ردوبدل می‌شود:

«حسام: هیچ مردی حاضر نیست که شرف و آبروی خودش را فدای زن و زندگی و عشق بکنه.

سارا: ولی این کاریه که همه زن‌ها دائما می‌کنن ...»

 لیلا، موزه مظلومیت و معصومیت

داریوش مهرجویی پس از «سارا»، «پری» و «بانو» به سراغ نمایش زنی دیگر در سینمایش رفت؛ «لیلا». زنی که در ظاهر آرام است اما مونولوگ‌هایی که با خودش دارد از درون پر غوغایش حکایت می‌کند. فیلمی که از سه ضلع مثلث سنتی جامعه ساخته شده است: زنی که آرام است و تسلیم، مردی که قدرت دفاع ندارد و مادرشوهری مداخله‌گر و القاگر گناه.

لیلا زنی آرام است و فداکار. همسری که بچه‌دار نمی‌شود و به‌اجبار برای شوهرش به خواستگاری می‌رود. لیلا هرچند در دیالوگ‌هایش از خودش چیز زیادی نمی‌گوید و کم‌حرف است اما تمام احوالاتش را مونولوگ‌وار با ما در میان می‌گذارد. هرچند که برای اهالی دیگر فیلم ناشناخته و آرام است، اما مای مخاطب پابه‌پای غم و اضطرابش پیش می‌رویم و دردش را می‌فهمیم.

نکته غم‌انگیز فوت علی حاتمی، پدر لیلا حاتمی، در میانه فیلم‌برداری این فیلم بود. مسئله‌ای که انگار غم لیلا را در گفتار و رفتار دوچندان کرده است و همدلی بیننده را برمی‌انگیزد. لیلایی که با نگاهش، لحنش و مونولوگ‌هایش جا خوش می‌کند کنج ذهن مخاطب. مونولوگ‌هایی که ورد زبان شد: «مگه اعصاب آدم از فولاده؟ نکنه از غصه بترکم؟ خدایا ...»

فیلمی که حاصلش معرفی لیلا حاتمی به‌عنوان بازیگری توانمند بود. حاتمی درباره این فیلم می‌گوید که همه چیز از پشت صحنه تا فیلمنامه برای درست انجام دادنش مهیا بود و او تمام اشتیاق و انرژی‌اش را برای خلق لیلا خرج کرده است. جدای از بازی ماندگار لیلا حاتمی در این فیلم، نمی‌توان از جمیله شیخی و بازی دیدنی او در نقش مادرشوهر لیلا سخن به میان نیاورد.

 میم، جسور و ماجراجو

«درخت گلابی» عاشقانه‌ترین فیلم مهرجویی است. مهرجویی در «درخت گلابی» دوباره ذره‌بین به دست گرفته و زندگی روشنفکری دیگر را به تصویر می‌کشد، اما اصلاً هدف نمایش عشق است و بیش از روشنفکر آنچه از فیلم در ذهن می‌ماند کاراکتر میم است با بازی گلشیفته فراهانی. بازیگر که ورودش به سینما با همین فیلم بود، زمانی که تنها ۱۴ سال داشت و بی‌تجربه، نقشی ماندگار را رقم زد که برنده سیمرغ شد. کاراکتری که فراهانی را به جوان‌ترین بازیگر برنده سیمرغ بدل کرد.

فیلم با زندگی محمود، نویسنده، شروع می‌شود که به امید نوشتن و اتمام کارهایش به باغ قدیمی خانوادگی‌شان می‌رود و همان جا فلاش‌بک می‌خورد به خاطرات دوران نوجوانی او و اصل فیلم همین است. زمانی که محمود عاشق دختر عمه خود، میم، می‌شود اما عشق آتشین خود را در بزرگسالی و میان مبارزات سیاسی رها می‌کند و اینجاست که عشق به سیاست می‌بازد.

داریوش مهرجویی در این فیلم به ستایش عشق می‌پردازد و با خلق کاراکتر جسور، سرخوش و سرزنده میم عاشقانه‌ترین فیلم خود را ساخته است. مهرجویی درباره درام «درخت گلابی» می‌گوید که برخی صحنه‌های فیلم گرفتار سانسور شد، سانسور توسط منوچهر محمدی معاون نظارت وقت، کسی که بعدها تهیه‌کننده فیلم مارمولک بود.

گلی ترقی کتابی دارد به نام «جایی دیگر»، مجموعه داستان کوتاه است و یکی از آن داستان‌ها درخت گلابی است. داریوش مهرجویی فیلمش را بر اساس این داستان نوشته است. یکی از جملات خاطره‌انگیز کتاب و فیلم آنجا است که می‌گوید: «می‌خواستم همه کارهایم را بکنم و سرفرصت به دنبال او بروم، می‌خواستم اول دنیا را عوض کنم ... بعد با دست‌های پر به دنبالش بروم، خبر نداشتم که عشق منتظر آدم‌ها نمی‌ماند...».

 عفت، صبور و خویشتن‌دار

عفت «مهمان مامان» تصویر آنچه است که از مادر ایرانی در ذهنمان کاشته‌اند؛ زنی که به دنبال سرخ نگه‌داشتن صورتش با سیلی است، غم سفره دارد و می‌خواهد آبروداری کند. مادری نگران که گرفتار همسری بی‌خیال است. داریوش مهرجویی بعد از «اجاره‌نشین‌ها» دوباره به سراغ ساخت فیلمی از جنس عامه مردم رفت. کمدی که شلوغ، واقعی و باورپذیر است.

گلاب آدینه با بازی در نقش عفت «مهمان مامان» چنان در ذهن مخاطب نقش بست که همین برای اثبات توانایی‌اش در بازی کافی بود. زنی که با ورود مهمانی ناخوانده به خانه‌اش دچار هراس و دستپاچگی می‌شود. هراسی که ناشی از فقر است اما جنبش و تکاپوی همسایه‌های او صمیمت و همدلی را به‌خوبی تصویر می‌کند و از این غم می‌کاهد.

اضطراب عفت حتی روی سفره نیز او را رها نمی‌کند و با چشم‌هایش به دنبال رضایت و کافی بودن همه چیز می‌گردد. شمایلی که آشنا است و می‌توان رد این مادر را در اطراف خود مشاهده کرد.

نکته مهم فیلم‌های داریوش مهرجویی حضور پررنگ غذاها است که در این فیلم به اوج خود می‌رسد. فیلمنامه «مهمان مامان» بر اساس کتابی از هوشنگ مرادی کرمانی به همین نام است. جدای از کاراکتر عفت، یوسف «مهمان مامان» با بازی پارسا پیروزفر نیز از جمله نقش‌های به‌یادماندنی کاراکتر معتاد در سینما است.

علی سنتوری، شاه نقش بهرام رادان

علی سنتوری یکی از شاه نقش‌های سینما بود که به بهرام رادان رسید. قرار بود پارسا پیروزفر این نقش را بازی کند که قراردادش با فیلمی دیگر، بخت را با رادان همراه کرد. علی سنتوری درباره آهنگ‌سازی است که تبحرش در نوازندگی شهره شهر است. کاراکتری که عاشق می‌شود اما همه چیزش را در اعتیاد از دست می‌دهد. مهرجویی در این فیلم موسیقی را ستایش می‌کند و هزینه این علاقه به موسیقی را در جامعه نشان می‌دهد.

صدای محسن چاوشی همراه با موسیقی کامکار قدرت فیلم را دوچندان کرده است، صدایی که مثل هایلایتی است که بازی بهرام رادان، تنهایی، ناکامی و خستگی‌اش را پررنگ‌تر می‌کند. هنوز هم موسیقی‌های این فیلم در میان مردم شنیده و زمزمه می‌شود، دیالوگ‌ها و سکانس‌هایش دست به دست می‌شود و «سنتوری» هنوز هم درمیان جامعه زنده است. فیلمی که بهرام رادان را به دومین سیمرغ بازیگری خود رساند.

«سنتوری» هیچ‌وقت اکران نشد، رنگ پرده سینما را به خود ندید و قاچاق شد اما شاید بتوان آن را از ماندگارترین فیلم‌ها و علی سنتوری را به یاد ماندنی‌ترین کاراکتر سینمایی نامید. بعدازاین فیلم بود که داریوش مهرجویی به سمت افول رفت و کارهای بعدی‌اش نتوانست مخاطبانش را راضی کند.

 

نمی‌توان از داریوش مهرجویی سخن گفت و از کمدی ماندگارش حرفی نزد؛ «اجاره‌نشین‌ها». کمدی که تاریخ انقضا ندارد و هنوز دیدنی و قابل تامل است، فیلمی که به عمق فرهنگ عامه سر زده است. گروه بازیگران فیلم «اجاره نشین‌ها» یک کلیت واحد ساخته که همه با هم ماندگار هستند؛ از عباس آقا سوپر گوشت با بازی عزت‌الله انتظامی و مادرش با بازی حمیده خیرآبادی تا آقای قندی با بازی اکبر عبدی و سایر بازیگران. فیلمی که نمادین است و تصویری از جامعه ایران.