کارگردان و نویسنده نمایش پروین می‌گوید: چیزی که من از جریان کلی تئاتر کشور یا حداقل در تئاتر تهران می‌بینم، این است که تئاتر روز به روز از فکر و دغدغه و مساله مندی و پرسشگری تهی شده و بیشتر و بیشتر به ساده‌سازی مساله و سرگرم کردن مخاطب فکر می‌کند و این نوید خوشایندی برای آینده‌ی تئاتر ما نمی‌دهد.

چارسو پرس: آخرین کار «حسین کیانی» نمایش تحسین شده «چشم براه میرغضب» بود که هزاران نفر از علاقمندان و مخاطبان تئاتر در ایران را به تماشاخانه سنگلج کشاند تا سیمایی متفاوت و ستودنی از تئاتر ملی را از نظر بگذرانند. امروز کیانی به عنوان نویسنده و کارگردان با نمایش پروین در سالن اصلی تئاتر شهر تهران، روی صحنه و در معرض دید علاقمندان به تئاتر قرار گرفته است. نمایشی که او خود، آن را در زمره‌ی تئاتر ملی قلمداد می‌کند. نمایشی چهره‌نگارانه و تاریخی که با محوریت شخصیت و زندگی پروین اعتصامی، شاعره نامدار ایرانی، نوشته و اجرا می‌شود اما شخصیت‌های عمده دیگری را در متن خود جای داده که هر یک پیام‌ها و سخنانی از متن تاریخ و فرهنگ ایران دارند.

به بهانه‌ی اجرای نمایش پروین با این کارگردان و نویسنده تئاتر گفتگو کردیم که در ادامه می‌خوانید:

شما دریادداشتی که اخیرا در مورد نمایش پروین نوشته‌اید به این نکته اشاره کردید که رئال کارکردن یک نوع خودکشی است، آیا این بدان معناست که شما دست به این خودکشی کاری، حرفه‌ای و هنری زده‌اید؟

ببینید، رئالیسم در ایران مبحث پرمناقشه‌ای در تئاتر است به این دلیل که هیچ وقت به صورت جدی و واقعی در فرهنگ نمایشی ما رئالیسم به عنوان یک سبک اجرایی یا سبک نوشتاری، به طور کامل و دقیق شکل نگرفته به این دلیل که اساسا سنت نمایشی ما رئالیسم را برنمی‌تابد یا هیچ وقت برنتافته و این طبیعی است که سرزمینی که سنت‌های نمایشی‌اش با مبحث واقعگرایی چندان جور نیست، اولین مشکل خود را اینجا نشان دهد.

دومین مبحث واقعیت گریزی تاریخی و اکنونی جامعه ایران است. جامعه‌ی ایرانی اساسا واقعیت گریز است و از واقعیات فرار می‌کند. بسیار آرمان‌خواه است و شاید یکی از آرمانشهرطلب‌ترین ملت‌های دنیا هستیم اما این را هیچ وقت با سنجش واقعیت و درگیرشدن با واقعیت پیرامون برابر نمی‌کنیم به این معنا که آرمان‌خواه هستیم فقط به خاطر اینکه از تلخی واقعیت فرار کنیم نه به خاطر اینکه واقعیت بهتری بسازیم. شما زمانی که می‌خواهید واقعیت بهتری بسازید باید تلخی واقعیت اکنونی را بپذیرید.

سومین مطلب این است که ما نقدپذیر نیستیم و میل به تغییر و نقدشدن در ما بسیار کم است و رئالیسم مگر غیر از این است که نقد می‌کند و دوست دارد که شرایط موجود را تغییر دهد. رئالیسم واقعگراست یعنی به تو نشان می‌دهد که چه هستی برای اینکه رو به بهترشدن تغییر کنی. ما در روحیه‌ی تاریخی‌مان نقدپذیری بسیار کمی داریم؛ بزرگانی را داشته‌ایم که پادشاهان و حکام را نصیحت می‌کردند ولی در نهایت به تیغ خشم و غضب آن پادشاهان و حکام گرفتار شدند. به چه دلیل ما این همه نصیحت‌نامه و سیاست‌نامه در ادبیات خود داریم؟ به این دلیل که قصد تغییر مردم وجود داشته. چرا اینقدر سعدی نصیحت می‌کند و پند و اندرز می‌دهد؟ چرا مولانا اینقدر نصیحت می‌کند؟ به این دلیل که می‌خواسته میل به تغییر و دگرگون شدن را ایجاد کند اما ما این روحیه‌ی تغییرپذیری و نقدپذیری را در خود نداریم، بنابراین رئالیسم هم که کاری جز این نمی‌کند همیشه با مشکل مواجه می‌شود.

جدای از مباحث فکری، فرهنگی و اندیشگانی، در حوزه فنی تئاتر چطور؟ آیا اینجا هم همان بحث انتحار را مدنظر دارید؟

اساسا مساله‌ی بعدی من بعد از نکاتی که گفتم همین مساله‌ی فنی است. خاطره‌ای از آقای سمندریان بگویم که از او پرسیدم که چرا فقط یکبار چخوف کار کردی و بعد از انقلاب دیگر چخوف کار نکرده‌ای؟ گفت به این دلیل که هنرپیشه‌ای که بتواند شخصیت‌های چخوف را بازی کند، به ندرت پیدا می‌کنم؛ این بدان معناست که بازی رئالیسم (بازیگری در تئاتر رئال و واقعگرا) بازی بسیار سخت، دشوار و زمان‌بری است. سبک‌های بازیگری ما بیشتر سبک‌های نمایشگرانه و بیرونی است. سبک بازیگری رئالیسم سبک درونی است. ما بازیگری که بتواند بازی‌های درونی را انجام دهد کم داریم و برای همین نیاز به تمرین داریم.

مراد از این تمرینی که می‌گویید، تمرین در زمینه اجراست؟

بله، من برای تمرین این کار، حداقل باید چهار ماه زمان می‌گذاشتم در حالی که یک ماه و نیم آن هم با تمرینی نامنظم توانستم این نمایش را به روی صحنه ببرم برای همین می‌گویم رئالیسم به نوعی خودکشی است و با توجه به مسائل تاریخی، اجتماعی، تئاتری و همچنین فنی به این نتیجه می‌رسیم که در شرایط کنونی شما بخواهید در بستر هنر تئاتر، یک رئالیسم واقعی را به صحنه ببرید به نوعی دست به خودکشی زده‌اید و من چنین احساسی نسبت به این کار دارم. گرچه همیشه نسبت به همه‌ی کارهایم تمام و کمال راضی نیستم و این به نوعی آرمانخواهی و کمال‌طلبی در وجود من مربوط می‌شود. همین کار را هم که از نظر بسیاری از دوستان کار خوبی‌ست به اعتقاد خودم اگر شرایط به نحوی بود که می‌توانستم تمرین بیشتری داشته باشم و در یک زمان‌بندی مشخص، با حوصله و بدون اضطراب و تنش کار کنم قطعا این نمایش چندین درجه بهتر از چیزی می‌شد که هست.

اصولا این اصرار شما بر کار واقعگرا از چه روست؟ وقتی که این همه مسائل حاشیه‌ای، پیرامونی و یا شاید ریسک، حول و حوش آن وجود دارد؟

من حرفم این است که این تجربه‌ها لازم است؛ تجربه‌ی رئالیسم؛ شاید سالیانی بعد کنشگران تئاتر کشور تازه متوجه شوند که چنین نمایشی که ما امروز روی صحنه برده‌ایم، چه اثری در درونمایه‌های فکری، فرهنگی و اجرایی تئاتر کشور دارد. یعنی یکی باید خودکشی کند تا دیگران متوجه شوند که اهمیت موضوع چقدر است. این تجربه‌ها مثل خون درون رگ‌های خشکیده‌ی تئاتر ماست؛ تئاتری که به یک تئاتر گرته برداری اقتباسی (اقتباسی بد، نه اقتباسی خوب) یا سرقت فرم‌های اجرایی از نمایش‌های خارجی تبدیل شده. بنابراین به نظر من این نوع رئالیسم مانند حیات مجددی برای تئاتر است و می‌باید این خون در رگ‌های تئاتر تزریق شود؛ حداقل تئاتر واقع گرا؛ با بقیه‌ی جنس‌های تئاتر کاری ندارم. اما لازم بوده و هست که این اتفاق بیافتد و این نوع تئاتر هم خود را نشان دهد.

یک بحث مهمی هم در خصوص کار روی یک چهره فرهنگی و تاریخی است که درباره‌اش توضیح بدهید؟ آیا پروین نمونه‌ای منحصربفرد در عرصه نمایش این روزهای ایران است؟

دست بر قضا پرداختن به چهره‌ای که وجوه ادبی، اجتماعی و فرهنگی مهمی دارد به نوعی منحصربفرد است. ما این نوع تئاتر چهره‌نگارانه را در ادبیات نمایشی خود نداریم اگر هم داریم بسیار محدود است یعنی ما با فقر تئاتر چهره‌نگارانه مواجهیم. ما شخصیت‌های بسیار درخشانی در تاریخ معاصرمان داریم؛ شخصیت‌های ادبی، هنری، سیاسی که یکی دو مورد آن‌ها کار شده‌اند اما هیچکدام چندان که باید حق مطلب را ادا نکرده‌اند و نتوانسته‌اند که حداقل ابعاد مهم آن شخصیت را به تماشاگر نشان دهند. بنابراین، این را تجربه جدیدی برای خودم می‌دانم و البته تجربه‌ای لازم.

پس بر حسب نیازی واقعی و یا شاید آموزشی به سراغ نوشتن و اجرای نمایش پروین رفته‌اید؟

معتقدم پرداختن به درام پرتره‌نگارانه یا چهره‌نگارانه؛ درامی که قهرمانش شخصیت واقعی تاریخی ما باشد لازم است و به نوعی نیاز است هم برای فرهنگ تئاتر ما و هم برای فرهنگ ادبیات ما. ما در تاریخ معاصر شخصیت‌های مهمی در حوزه‌های ادبیات، سیاست و فرهنگ داریم و نیاز است که نسل جدید، این‌ها را بهتر بشناسد و اصولا با تاریخ خود مواجه شود؛ شما زمانی که به پروین می‌پردازید به برهه‌ی مهمی از تاریخ معاصر می‌پردازید؛ دوره‌ای که ماه‌های آخر پهلوی اول است و این نمایشنامه در آستانه‌ی حمله‌ی متفقین به ایران اتفاق می‌افتد.

کاراکترهایی مثل میرزاده‌ی عشقی، صادق هدایت، فروغ فرخزاد. غلامحسین ساعدی خیلی برای من مهم هستند و خیلی دوست دارم فراغت و فرصتی باشد که نمایشنامه‌هایی شبیه پروین از آن‌ها بنویسم و روی صحنه بیاورم. بنابراین این هم یکی دیگر از ابعاد این نمایش بود که به نظرم لازم می‌آمد که این اتفاق بیافتد. البته وجوه دیگری هم دارد؛ از جمله اینکه پروین زن است و این زن بودن چه در نمایشنامه و چه در فرهنگ زنانه‌نگار ما بسیار مهم است و خیلی از مسائل پیرامون زمان را در آن عصر و دهه می‌توانیم در نمایشنامه ببینیم. همه‌ی این‌ها مسائلی ست که می‌تواند دست به دست هم دهد تا نمایش پروین ساخته شود اما سختی کار همان است که گفتم؛ در شرایطی که تئاتر کارکردن چندین و چند بار از گذشته سخت‌تر شده، این نوع تئاتر کارکردن یک جور انتحار حساب می‌شود.

آیا مخاطب متوجه اهمیت این کار و ضرورت این عملیات انتحاری می‌شود؟

قطعا کسانی که باید متوجه بشوند، درک می‌کنند که چه اتفاقی افتاده اما در کل بسیاری از کارگردان‌های تئاتر ما به سمت ساده‌سازی و سرگرم‌سازی حرکت می‌کنند و دیگر به این سمت که مفاهیم مهم، اندیشه و رنج انسان را تبدیل به عناصر دراماتیک کنند، بسیار کم گرایش دارند. همه به نوعی به سمت بی‌مسالگی یا ساده کردن مساله حرکت می‌کنند درحالیکه هنوز بسیاری از مسائل تاریخی و فرهنگی ما حل نشده. هنوز به بسیاری از پرسش‌های ما در رابطه با تاریخ و فرهنگمان پاسخ داده نشده و در حقیقت این نمایشنامه یا نمایشنامه‌هایی شبیه این، طرح سوالند؛ سوالات تاریخی و فرهنگی که همان پرسش همیشگی‌ست که ما چرا به اینجا رسیدیم؟ ما چگونه به اینجا رسیدیم. خب ما باید بتوانیم جواب این‌ها را بدهیم در حالی که تئاتر ما دارد از این سوالات و از پرسشمندی عاری و خالی می‌شود و هنری که پرسش از آن تهی شود تنها شکل و شمایلی ظاهری برایش باقی می‌ماند. پرسشگری و پرسشگری تاریخی‌ست که می‌تواند هنر نقاد نمایش و ادبیات نمایشی را نجات دهد. اگر شما نقادی و پرسشگری را از ادبیات نمایشی و از تئاتر بگیرید آن را تنها به فرم‌های بدقواره یا خوش قواره‌ی اجرایی تبدیل کرده اید. ما که نمی‌خواهیم تنها یک فعالیت اجرایی داشته باشیم؛ این پرسشگری است که در تئاتر ما کم است.

ما بیشتر درگیر شبه مساله هستیم. مسائلی که «ما» را تبدیل به «ما» کرده در صحنه‌های تئاتر دیده نمی‌شوند. تمام هم و غم پروین و یا حتی سایر کارهای من این بوده که این مسائل را با عینیت روی صحنه بیاورم. این یعنی تئاتر دغدغه‌مند و متعهد.

فکر می‌کنید فقدان این تئاتر متعهد چه عواقبی برای فرهنگ کشور به طور اعم و هنر تئاتر به طور اخص دارد؟

زمانی که تئاتر از دغدغه و تعهد خالی شود به یک فعالیت اجرایی صرف تبدیل می‌شود که تنها می‌تواند یک درآمدی برای اجراکنندگانش داشته باشد و سالن‌ها را پر و خالی کند و این بدترین وضعیتی است که می‌تواند برای تئاتر پیش بیاید. بدترین وضعیت این است که شما تنها به آمدن و رفتن تماشاگر و پر و خالی شدن سالن دقت کنید و دقت نکنید که بر روی صحنه چه می‌گذرد.

نباید اجازه دهیم که تئاتر از پرسشگری و مساله مندی خالی شود. پرسشگری قاعده‌ی تئاتر است؛ استثنا نیست؛ قاعده است. تئاتر با پرسشگری آغاز می‌شود. نمایشنامه با پرسشگری آغاز می‌شود. با نقادی آغاز می‌شود. یعنی شما باید منتقد شرایط موجود و وضعیت پیرامون باشید که بتوانید نمایشی را اجرا کرده و روی صحنه ببرید و اصولا اگر این انتقاد نباشد، بردن آن نمایش روی صحنه چه سود و ثمری می‌تواند داشته باشد. بله؛ ما نمایش‌هایی داریم که عامه‌پسنداند و هیچ هدفی را غیر از سرگرم کردن تماشاگر دنبال نکرده و نمی‌کنند؛ تماشاگرانش هم خیلی زیادند و از قضا کارهایی را روی صحنه انجام می‌دهند که اگر ما آن کارها را انجام دهیم تئاتر ما را تعطیل می‌کنند اما این نوع تئاتر هدفش معلوم است؛ این اصلا اسمش تئاتر نیست؛ این نوع کارها را نمی‌توان به مفهوم واقعی تئاتر اسم گذاشت حالا به آن می‌گویند تئاتر آزاد یا کمدی‌های شبانه. من نمی‌گویم که این‌ها نباشند بالاخره دارند بخشی از نیازهای مخاطب را برآورده می‌کنند اما تئاتر به مفهوم هنر تئاتر؛ هنری که اصیل و پایدار است و در طول حیات فرهنگی انسان تا الان دوام داشته، هنریست که بتواند ایجاد پرسش و مساله کند. تمام هم و غم پروین هم از بدو نگارش آن تا الان که روزهای اجرایی‌اش را سپری می‌کند، همین است. اما خب همه‌ی این‌ها مربوط به این است که جنسی از تئاترهای ما سلیقه‌ی مخاطب را نزول داده و دست به تخریب سلیقه‌ی مخاطب زده‌اند و تئاتر را از فرهنگ تهی کرده‌اند بسیاری از تئاترهایی که تنها به دنبال کشاندن تماشاگر به سالن هستند و هیچ هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند. و این برای آینده‌ی تئاتر بسیار خطرناک است که صرف اینکه ما تنها تماشاگر را به سالن بیاوریم کافیست. نه این کافی نیست و در واقع مخرب است که شما تنها به کشاندن تماشاگر و خالی کردن کارت‌های اعتباری آن‌ها مشغول شوید و این خطری‌ست که احساس می‌شود و من ندیده‌ام که در این زمینه هشداری داده شود.

با این وصف شما چشم‌انداز این تئاتری را که از آن دفاع می‌کنید چطور می‌بینید؟

به هر حال تئاتر فراز و نشیب دارد اما این چیزی که من الان از جریان کلی تئاتر کشور یا حداقل در تئاتر تهران می‌بینم، این است که تئاتر روز به روز از فکر و دغدغه و مساله مندی و پرسشگری تهی شده و بیشتر و بیشتر به ساده‌سازی مساله و سرگرم کردن مخاطب فکر می‌کند و این نوید خوشایندی برای آینده‌ی تئاتر ما نمی‌دهد.


منبع: خبرگزاری ایلنا