نمایش ˝مردی برای تمام فصول˝ نوشتۀ رابرت بولت، ترجمۀ فرزانه طاهری و کارگردانی بهمن فرمان‌آرا؛ به اعتبار عناصر دیداری‌اش مانند طراحی صحنه، لباس، نور و چهره‌پردازی تماشایی‌تر می‌شود.

پایگاه خبری تئاتر:  نمایشی گاهی اتکایش بر متن است اما جلوۀ حقیقی و کارکردی‌اش را از عناصر دیداری مانند طراحی صحنه، لباس، نور و چهره‌پردازی می‌گیرد. نمایش "مردی برای تمام فصول" به اعتبار عناصر دیداری‌اش تماشایی‌تر می‌شود. یعنی نگاه کارگردان در این عناصر متمرکز بوده و البته بازیگران هم در بازنمایی اثر نقش داشته‌اند اما این عناصر یادشده مکمل بازیشان هم بوده است. به بیان بهتر بدون نور، لباس، گریم و مهم‌تر از همه صحنه‌آرایی بازی جلوۀ درستی پیدا نمی‌‌کرد چون رنگ، بافت، حجم، شکل، سطح و نکته‌های این چنینی در درخشان شدن لحظه‌ها و بازی‌ها تاثیرگذار بوده است.

صحنه ثابت است و منوچهر شجاع توانسته با چند سطح پلکانی تمام اجرا را زیر پوشش قراردهد. یعنی کافی است که سریع چیدمان صحنه جابجا شود و بازیگران با تنوع و تغییر لباس گذر زمان و مکان را به صحنه بیاورند. نور و پرده‌های توری و دستگاه مه‌ساز هم مکملی برای گذر زمان و جایجایی مکان و باز از همه مهم‌تر بیان فضاست.

بازیگر در سه مرحله لباس عوض می‌کند و به‌راحتی مسیر تحول و دگرگونی را آشکار می‌کند. هدایت هاشمی در نقش ریچ، سه بار لباس‌اش عوض می‌شود. ابتدا فارغ‌التحصیل کمبریج است و لباس معمولی دارد. بعد‌ها در دستگاه کرامول (فرزین صابونی) مشغول خبرچینی است و لباس تمیز و نویی بر تن دارد. سرآخر شاهدی است برای خیانت سر تامس مور (رضا کیانیان) که به ازای این شهادت دروغ حاکم ولز شده است و لباس اشرافی را بر تن کرده است. نگار نعمتی و ندا نصر، طراحان لباس، بر آن بوده‌اند که لباس را اول در قیاس با تاریخ قرن شانزدهم میلادی و سپس انگلستان آن دوره و به نسبت شغل و رتبه اجتماعی ترسیم کنند. دوم به نسبت تحول آدم‌ها در شرایط اجتماعی و کارکرد سیاسی‌شان این لباس‌ها هم رنگ می‌گیرد. چنانچه سر تامس مور هم ابتدا لباس اشرافی دارد اما پس از مخالفت با دستورات شاه هنری (امیررضا دلاوری) لباس‌اش رنگ می‌بازد، فقیرانه می‌شود و سرآخر لباس حقیرانۀ یک زندانی را بر تن می‌کند. این هوشمندی در انتخاب لباس در القای حس و رنگ صحنه و در‌‌نهایت ایجاد فضا نقش دقیق و ظریقی را عهده‌دار است.

رضا حیدری طراح نور خوش‌فکری است و نگاه دقیق و مهندسی شده‌ای به نور دارد. بر فیزیک نور آگاه است و می‌داند روز و شب و حتی فصل‌ها و دقیقه‌ها باید با نکته‌سنجی پردازش شود. او حتی منابع نوری را به اعتبار تاریخ که چگونه در ایجاد فضا تاثیرگذار بوده‌اند، برای طراحی نور به کار می‌گیرد. روزگاری که برق و لامپ نبوده، سرچشمۀ نوری می‌تواند مشعل، شمع، چراغ پیه‌سوز و مانند این‌ها باشد بنابراین دامنۀ نور و جنس آن نیز درغایت خویش متفاوت است. در این نمایش مکان و زمان به اعتبار وضعیت تاریخی‌اش موثر است و نور در تفهیم و بیان آن نقش اساسی را عهده‌دار است. مهندسی رضا حیدری بر این نکات توجه داشته و حتی فصل زمستان که اعدام سر تامس مور را هم دربرمی‌گیرد با نور و مه نمایان می‌شود. به اعتبار نور است که فضا بیانگر استعاره می‌شود. به همین دلیل ساده نور هم به‌اندازۀ خود یک رکن و پایه است در جلوهٔ دیداری کار و در بازنمایی حقیقت پنهان در اثر ذهن را به درازای باوری دقیق پیش می‌برد.

صحنه چند سطح دارد و این هم به‌‌ همان دلیل معلوم است که آدم‌ها مدام در فراز و نشیب هستند. گاهی فراز مادی و گاهی هم مادی و برعکس فرود مادی و معنوی است که این سطوح را در زندگی ایجاد می‌کند. چند ستون است که تداعی‌گر فاصلۀ زمین تا آسمان است. حالا با جابجایی راحت میز و صندلی و چیزهایی از این دست، تغییرات ظاهری با بیان تغییر زمان و مکان انجام می‌شود. نور هم مکمل این دگرگونی معنایی است. شکل ساخته و پرداخته می‌شود اما راز و رمز را تداعی می‌بخشد. این زیبایی اثر را دوچندان می‌کند چون بخشی از معنا به حضور بازیگران برمی‌گردد که بیان گرم و گیرا و بدن‌های نرم و گویا دارند و می‌خواهند جلوه‌نمای این متن با حقایق بسیار با اهمیت باشند. فرقی نمی‌کند کدام نقش، همه بازیگران درست هدایت‌شده‌ای هستند. متن بسیار پرمعناست و بازیگران از این معنا پیروی کرده‌اند. یعنی درک حقیقت به افشاگری تن‌نمایانه‌یشان کمک کرده که زیبایی‌شناسی رفتارشان در صحنه آشکار شود. بیان بدنی که با جلوه‌ها بصری آمیخته شده و رمز و راز متن را به تاثیری ژرف تبدیل کرده‌اند.

سِر تامِس مور نمی‌خواهد قانون بی‌دلیل شکسته شود چراکه شاه هِنری یکبار برای ازدواج با بیوۀ برادرش که ملکه اسپانیا بوده، دست به دامان کلیسا شده و فتوای پاپ او را به مقصودش رسانیده اما حالا آن زن بچه‌ای برایش ندارد و شاه وارٍث تاج و تخت می‌خواهد، باید زنش را طلاق بدهد. این خلاف است و شاه می‌خواهد‌‌ همان قانون قبلی را زمینه‌ساز اتفاق دلخواهش گرداند. شاه حتی از کلیسای رُم و پاپ فاصله می‌گیرد تا در استقلال کلیسای انگلستان بتواند بر آن ریاست کند و مجلس هم این دگرگونی را پذیرفته است. او در یک قدمی مقصود است اما سِر تامِس مور مخالفت می‌کند. سکوتش منجر به از دست دادن مقام صدراعظمی و سپس افتادنش به زندان می‌شود. باز هم پافشاری دلایل مخالفان را محکم‌تر و راسخ‌تر می‌سازد که او را به ناحق اعدام کنند.

در این انتقال معنا مدام در آمیزش عناصر دیداری و بازیگری جلوه‌های تصویری آگاهانه ذهن را به کشف حقایق وامی‌داشت. در صحنۀ دادگاه تمام دوستان سِر تامِس مور در لباس دشمن فرو رفته‌اند. ننگی که انسان را بی‌اعتبار می‌کند که چقدر دنیا در کوچک و حتی پست شدن آدمی نقش دارد. آدم بی‌شرف و بی‌بوته است انگار که به راحتی حقیقت را انکار و با هر دروغ و تزویری می‌خواهد انسان حقیقی و رازآمیز را نابود کند.

درستی مسیر در همین آمیزش عناصر اجرایی است، در زمان اجرا متن به کنار می‌رود و کارگردان مولف است. حالا ابزار کارش همین چیزهاست که به آن پرداختیم. حتی موسیقی و صدا هم به کارش می‌آید. کارگردان می‌خواهد ما را متوجۀ اهمیت قانون گرداند تا انسان ماهیت خود را در وابستگی به آن آشکار کند. انسان متمدن و جامعۀ مدنی به‌استناد قانون است که عدالت و آزادی را نیز که از نیازهای بنیادین بشر است، محقق می‌سازد. این نمایش برای ما که این روز‌هایمان آغشته به مباحث کلان سیاسی و اجتماعی است، یادآوری نکته‌سنجانه‌ای است که خودمان را دریابیم. این می‌تواند با همین عناصر بیشتر در ما ته‌نشین شود و شاید هم از‌‌ همان ابتدا گارد بسته بگیریم و در انکار قانون بکوشیم. این دیگر بستگی به ذائقۀ تثبیت شدۀ ما دارد اما ذهن آماده و باز برای درک قانون و اهمیت آن با نمایش "مردی برای تمام فصول" تا سرمنزل مقصود به راحتی پیش خواهد رفت.



نویسنده: رضا آشفته