این سریال‌ها این‌طور القا می‌کنند که تمامی نخبگان ایران در مظان افشای اطلاعات و جاسوسی هستند و باید مراقب آنها باشیم و البته به‌ طور ضمنی این پیام را القا می‌کند که نخبگان غربی، هرگز تن به افشای اطلاعات نمی‌دهند و از رصد دایمی بی‌نیاز هستند، لابد چون مورد اعتماد حاکمان‌شان هستند.

چارسو پرس: چند شبی است که سریال «تمام رخ» را تماشا می‌کنم. خیلی فضاهای آن شبیه «گاندو» است. اگر هیچ‌کدام از اینها را تماشا نکرده‌اید چیزی را از دست نداده‌اید، همه آنها تکرار کلیشه‌های سریال‌های تلویزیون است. در همه این سریال‌ها نهادهای امنیتی، برای شخصیت‌های داستان که ممکن است دانشمند، استاد دانشگاه، اقوام مقامات بلندپایه، معاون بانک مرکزی باشند، «بپا» می‌گذارند تا بپا‌، در همه مکان‌ها شخصیت داستان را تعقیب کند و حتی وقتی سوژه در مکانی سربسته تنهاست باز نیروهای امنیتی با دستگاه‌های شنود، حواس‌شان به سوژه جمع است
در سریال «تمام رخ» مامور یا همان «بپا» یک پژوهشگر داروسازی ایران را در یک سفر خارجی همراهی می‌کند و در جریان این تعقیب، متوجه روابط جاسوسان با این محقق ایرانی می‌شود که احتمالا این سرآغاز یک نفوذ در فضای علمی و دانشگاهی ایران خواهد بود و هنوز داستان به این موضوعات نرسیده است. همین داستان در گاندو هم بود، چند بپا، اقوام یک مقام بلندپایه، معاون بانک مرکزی و... را رصد می‌کردند و بالاخره روابط آنها را با جاسوسان خارج را کشف کردند

تکرار این کلیشه، نشان‌دهنده درک سناریونویسان سریال‌های تلویزیون از اعتماد حاکمیت به نخبگان خودش است، اما لزوما آنها با تکرار این کلیشه، به مقصود خود که اقتدار نهادهای امنیتی است دست پیدا نمی‌کنند و حتی ممکن است این مسیر غلط به ضد خود تبدیل شود. برای مثال مخاطب وقتی پای تلویزیون می‌نشیند از خود می‌پرسد چرا وقتی یک پژوهشگر داروساز به خارج از کشور سفر می‌کند، نهادی امنیتی چند مامور خود را بر او سوار کرده تا دایم کوچک‌ترین ملاقات‌های او را رصد کنند؟ به تمام مکالمات آنها در کافه گوش دهد یا دایم از او عکس بگیرند؟ اگر این‌طور باشد که نیمی از هواپیماها به مقصد خارج از کشور باید با ماموران امنیتی و بپاهای شهروندان ایران پر شده باشد!
یا مخاطب از خود می‌پرسد چرا باید برترین پژوهشگر ایران، معاون بانک مرکزی و... در یک دیدار 
چند ساعته با یک غریبه که فقط انگلیسی حرف می‌زند، تخلیه اطلاعاتی شود! یا چرا باید یک دانشمند مرد سرد و گرم چشیده ایرانی به محض ملاقات با یک زن بلوند چشم رنگی تمامی اطلاعات سری محل کار خود را در اختیار او قرار دهد؟ 

به نظر می‌رسد برخلاف انتظار نهادهای امنیتی، پیام این قصه‌ها اقتدار یا حواس جمعی نهاد امنیتی نیست، بلکه کاملا برعکس پیامی متناقض را به جامعه منتقل می‌کند: اول. بدنه مدیریتی و کارشناسی نهادهای بانکی، علمی  و سیاسی کشور را مشتی سست عنصر که توانایی حفاظت از اطلاعات را ندارند، پرکرده‌اند و دوم حاکمیت به تمامی نیروهای داخل کشور بی‌اعتماد است و آنها در مظان طعمه شدن قرار دارند. سوم هیچ بعید نیست هر شهروندی که به خارج از کشور می‌رود کسی از ایران دایم او را تعقیب کند.

این سریال‌ها این‌طور القا می‌کنند که تمامی نخبگان ایران در مظان افشای اطلاعات و جاسوسی هستند و باید مراقب آنها باشیم و البته به‌ طور ضمنی این پیام را القا می‌کند که نخبگان غربی، هرگز تن به افشای اطلاعات نمی‌دهند و از رصد دایمی بی‌نیاز هستند، لابد چون مورد اعتماد حاکمان‌شان  هستند.

ماجرای القای حس بی‌اعتمادی حاکمیت ایران به نخگبان خود، زمانی جدی‌تر می‌شود که در این قصه‌پردازی‌ها هرگز نمی‌بینیم مامور سرویس‌های جاسوسی دشمن، رفت و آمد نخبگان خودش را زیر نظر داشته باشند تا مبادا ستون پنجم از کار در بیاید یا جذب سرویس اطلاعاتی ایران شود. همه آنها جوری با اعتماد به نفس حرف می‌زنند که گویا نماینده تام‌الاختیار حکومت خودشان هستند. احدی مراقب آنها نیست تا مبادا در تور امنیتی نیروهای ایران گرفتار و تخلیه اطلاعاتی شوند و جالب‌تر آنکه اساسا نیروهای امنیتی- ارزشی ایران هم برای تخلیه اطلاعاتی یا برگزاری جلسه با دانشمندان خارجی برنامه‌ای ندارند و تنها هم و غم آنها پاییدن نخبگان ایران است تا بیش از این بند را به آب ندهند و اطلاعات کشور را به دشمن نفروشند.

///.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بامداد لاجوردی