چارسو پرس: رضا بهداد نیا که قبل از این به کار تهیهکنندگی تئاتر مشغول بود ناگهان تصمیم گرفته که در قامت کارگردان ظاهر شده و نمایشنامهای را که سمیرا روشنی از متن «یک ساعت آرامش» زلر اقتباس کرده را بر صحنه آورد. نمایشی که بر کمدی بودن خود اصرار دارد و میخواهد به هر قیمت که شده، تماشاگران خود را بخنداند.
شوربختانه تلاش این گروه نه چندان شناختهشده آنچنان که باید مورد پسند مخاطبان قرار نگرفته و میتوان محصول رضا بهدادنیا را چه به لحاظ زیباشناسی، چه از منظر گیشه و رضایت مخاطبان، تجربهای شکستخورده دانست. بازیهای بیش از اندازه اغراقشده و تصنعی، روایتهای بیمنطق، در کنار استفاده از قواعد کمدیهای تئاتر آزاد، «آرامش فقط یک ساعت» را به تجربهای درسآموز از اقتباس ضعیف، کارگردانی نه چندان خلاقانه و خنداندن تماشاگر به هر قیمت تبدیل کرده است.
فیالواقع کمدی قابل اعتنا و طبقه متوسطی فلوریان زلر فرانسوی، در نسخه ایرانیزهشده این دوستان، یک عقبگرد تمامعیار محسوب میشود. حتی طراحی صحنه پر خرج و دکور واقعنمایانه نمایش نتوانسته چندان به کار کارگردان بیاید. در نتیجه مخاطبان هنگام تماشای این کمدی، گاهی لبخندی خواهند زد و از سهلالوصل بودن هر کنش دراماتیک و بیمنطق بودن اغلب روابط انسانی، دچار بهت و حیرت خواهند شد. با آنکه مناسبات دهه ۶۰ در ایران و زمان جنگ یکی از منابع سرشار برای نوشتن نمایشنامههای کمدی است اما میتوان این اجرای ناموفق را فیالمثل با اجرای «چشم برهم زدن» محمد زیکساری مقایسه کرد که چگونه توانست دهه شصت را به میانجی رویاهای از دست رفته یک کودک کشته شده در موشکباران به شکل درخشانی برای مخاطبان از نو بسازد.
در انتها میتوان به رضا بهداد نیا پیشنهاد کرد که همچنان به تهیهکنندگی تئاتر بپردازد و کارگردانی را به کسانی چون مسعود صالحی بسپارد که اجرای به نسبتا خوب «اوج طوفان» را در همین سالن نوفل لوشاتو کارگردانی کرد با تهیهکنندگی جناب بهداد نیا. از دل این تقسیم کار اجتماعی است که تئاتر این روزهای ما میتواند نفسی تازه کند و محصول بد تولید نکند. در غیر اینصورت، تنها میتوان در هنگام تماشای اجراهایی چون «آرامش فقط یک ساعت» دست از هر نوع کنش انتقادی کشید و بیدلیل و با صدای بلند ادای خندیدن از خود در آورد. همان کاری که این اجرا از مخاطبان خویش طلب میکند و اغلب ناکام میماند. برای همان یک ساعتی که آرامش ما ربوده میشود.
نویسنده: محمدحسن خدایی